eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.2هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام خدمت همگی دوستان عزیزم در جواب خواهری که گفتن همسر دوم هستن و الان نامزدی پسر شوهرشو ن هست خواهر عزیز،به نظر من برای هر مراسمی که گفتن برو حتی اگه نگفتن هم زودتر آماده شو و همراه همسرت برو،ممکنه مخالفت کنه ولی تو کوتاه نیا،حتی غیر مستقیم به شوهرت بگو که از اینکه تو را برای بله برون نبرده دلگیر هستی،بگومنم یه جورایی مادر اون پسر هستم و چندسال براش زحمت کشیدم،مادری که فقط به این نیست که تون بچه را بدنیا آورده باشی از طرف دیگه بالاخره اون خانم و شوهرت یه زمانی باهم زندگی کردن،حتما یه علایقی هنوز میانشان هست،با تنها شدن و دیدارها دوباره صمیمیت بین شون شروع بشه و با یادآوری گذشته و حتی صحبت تازه متوجه میشن که کجا ها کوتاهی کردن و الان میخوان جبران کنن،بخصوص اگه اون خانم هنوز مجرد باشه و ازدواج نکرده باشه که دیگه واقعا خطرناکه،پس نگذار این اتفاق بیفته،همراه شوهرت باش حتی اگه بهت بی محلی کنن یا حرفی بزنن،اصلا بهش توجه نکن به این فکر کن که بخاطر حفظ زندگیت سکوت میکنی 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸 یکی از باورهای غلط و مخرب روابط عاطفی، خصوصا ازدواج‌ها اینه که شرکای عاطفی باید به هم وابسته باشن؛ در مورد وابستگی عاطفی همینقدر کافیه بدونیم که باعث ترس و اضطراب از دست دادن شریک عاطفی میشه و در نهایت یا پای کنترل گری و شکاکیت وارد رابطه میشه یا فرصت رشد و نفس کشیدن از طرفین رابطه گرفته میشه. رابطه عاطفی بالغانه است و وابستگی عاطفی کودکانه! • 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ ❗️این لیست به جهت کلیت تسریع در روند بهبودی بیماری های ویروسی فصل سرد توصیه شده البته یه پست دیگه هم در مورد دمنوش ها و سایر تدابیر به اشتراک میزارم ، ویدیو رو با دوستانتان به اشتراک بگذارید ❌    🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام در مورد من هم تو کل زندگی ۱۴ ساله ام خیانت زیاد دیدم وبه چشم خودم تمام کارای همسرم رو دیدم وگاهی خودش هم تعریف میکرد شوهرم دوست داشتم اما این کاراش باعث شده بود دیگه هیچ وقت بهش اعتماد نداشته باشم اون همیشه باحرفاش منو اروم میکرد البته آتیش دل من هیچ وقت اروم نمیشد اما به ظاهر حرفی نمیزدم تا اینکه پنج سال پیش مبتلا به سرطان روده شد وتمام کارهاش به عهده خودم بود حتی توی مریض هم با چشمای خودم دیدم که باز هم بهم خیانت کردمن حتی ازش خواستم توبه کنه چون دیگه میدونستم زیاد زنده نمیمونه تا آخرین لحظه پا به پاش بودم تا اینکه دوسال پیش از دنیا رفت ومن موندم سه تا بچه زیر ۱۴ سال الان پسر بزرگم که ۱۵ سالش هست بشدت روی من تعصب داره البته منم قصد ازدواج ندارم دوست دارم ولی شرایطش و باسه تا بچه ندارم اما تنهایی خیلی اذیتم میکنه ولی خب ..... همسرم همیشه اینجور نشون می‌دادکه خیلی منو دوست داره وحرف ها وکارهاش هم همینو نشون میداد اما خیانت هم میکرد وقتی هم گله میکردم میگفت من یه تار موی تورو باصد تا زن دیگه عوض نمیکنم😔😒منم دیگه حرفی نمیزدم خیلی جاها هم میدیدم که خود اون زنها پیله هستن زنهای شوهر دار که خودم باچشم خودم میدیدم با اینکه همسرم محل نمیزاره اما اونا ول کن نبودن اینایی که گفتم خلاصه ای کمی بود از ۱۴ سال زندگی پر غصه من اگه بخوام تعریف کنم خودش یه رمان میشه من همسرم بخشیدم اما بعضی وقتا با رفتارهای پسرم که بامن داره همه اون روزا رو یادآوری میکنم ودلم برای خودم میسوزه که چقدر راحت از همه چی گذشتم واجازه دادم هر کسی هر کاری دلش خواست بکنه دلم یه تکیه گاه محکم میخواد اما افسوس به هیچکس نمیشه اعتماد کرد😭😭😭😔😔😔😔 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
زبان بدن رئیس جمهور ایران خیلی بده در مقابل خلیفه اماراتی که همین چند روز قبل گفته بود سه جزیره ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ برای اماراته و ایران باید به اشغال این جزایر پایان بده. زبان بدن خلیفه اماراتی رو ببینید. درحاشیه اجلاس بریکس 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ ✅سلام عزیزم واقعا ممنونم که به نظرات تک به تک احترام می ذارید انشالله که کانالتون جهانی بشه😘😘 ✅سلام منم خاطره خواستگاری مو تعریف می کنم من ترم اول دانشگاه بودم وپدر شوهرم وخانواده ام قرار خواستگاری می ذارند وبعد مادرم به من اطلاع می ده ومنم بااصرار شب خواستگاری حاضر شدم ولی قرار بر این شد که مادرم آخر هفته بگن استخاره زدیم بد اومد وشوهرم هم به اصرار خانواده میاد چون هیچ کدوم قصد ازدواج نداشتیم خلاصه ما برای صحبت رفتیم داخل اتاق بعد از اتمام صحبت ها پدر شوهرم گفت نظرت چیه منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم جوابم مثبته چون شوهرم رو خیلی پسندیم مخصوصا صحبت کردنشون خیلی با منطق بود حالا پسرم سال اول مهندسی عمرا ن قبول شده😂😂😂 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی_22 . با دیدن عرق های ریز روی پیشانی اش قدم تند کردم و جعبه ی قرص هایش را از روی
🍃🍃🍃🌸🍃 چشمانش نگاه کنم این روزها افسار نگاه هایمان دست خودمان نبود، بدجوری در هم گره می خوردند، این عشق کودکی چه خودنما شده بود در این ایام پر ماجرا ... سری تکان داد و پرسید: برای چی همه میگن پسره با تو بود؟ ! دلگیر شدم. لحن صدایش، شک و دودلی که در چشمانش بود دلم را لرزاند. گفته بودهر چه من بگویم باور می کند، پس چرا اینگونه نشد!؟ چانه ام لرزید و رو گرفتم. دیگر توضیح زیادی جایز نبود، از کنارش گذشتم و خودم رابه کری زدم تا نشونم با عجز صدایم می زند . کاسه ی آش را روی کابینت گذاشتم و اشک هایم را پاک کردم کف دستم راچندباری آرام به گونه هایم زدم تا حال و هوای صورتم چیزی از درونم را نشان ندهد . خان جون گفته بود از آش برای همه بریزم تا بخورند . بی حوصله آش رشته ی خوش بو را در کاسه های کوچک بلوری ریختم و به سمت پذیرایی رفتم. همه سکوت وهم آوری را پیشه کرده بودند و هر کس در درونش باخودش درگیر بود . با ورود عباس، اخم ریزی کردم و قاشق را بی هدف در کاسه چرخاندم، حتی مزه اش را هم تست نکرده بودم، راه گلویم بغض چمباتمه زده بود، از این وضعیت عاصی شده بودم -بهار پاشو کاسه ی آش رو بده به عباس با بیشترین سرعتی که از خود سراغ دارم کاسه را مقابلش گذاشتم تا و خواستم بنشیم، خان جون گفت: زهرا نگفت مناسبت آش چیه؟ شانه ای بالا انداختم. که بهزاد عصبی گفت: زبون نداری؟ قیافه ام در هم رفت و مغموم به سمت اتاق رفتم. به من چه ربطی داشت اگر اوضاع بهم ریخته بود؟ ! عصبی بالشت را از کمد دیواری برداشتم و گوشه ی اتاق انداختم. تکیه به دیوار گچی زدم و زانوانم را در آغوش کشیدم. اتفاقات امروز اعصابم را به شدت به هم ریخته بود . صدای قار و قور شکمم نیز دردی روی دردهایم شده بود . سرم را با شدت به بالشت کوبیدم و بسته شدن پلک هایم همزمان شد با چکیدن اشک بی پناهی ام. اشک هایی که بی اراده صورتم را شستند و دلم را سبک کردند . با حس گرمای شدید، تکانی خوردم و بدن خشک شده ام را به سختی جا به جا کردم . اتاق در تاریکی محض فرو رفته بود و پتوی تقریباً زخیمی بدنم را قاب گرفته بود . کالفه پتو را کنار زدم با و پایی به خواب رفته، لنگان لنگان از اتاق بیرون رفتم. به لطف برق ایوان که مدام روشن بود، همه جا را واضح می دیدم. نگاهی در پذیرایی چرخاندم . صدای کولر تنها صدایی بود که در گوشم زنگ می خورد . بهنام، گوشه ای در خود جمع شده بود و در خواب عمیق بسر می برد. سری به تاسف تکان دادم و برگشتم. با احتیاط پتو و بالشت را از اتاق بیرون آوردم و از کنار خان جون که در کورترین نقطه به باد کولر، خوابیده بود، گذشتم . هنوز تنم گرم بود و عرق از پشت گردنم تا روی کمرم سرریز بود. پتو را روی بهنام انداختم و بالشت را درست مقابل دریچه ی کولر گذاشتم و بی توجه به عواقب کارم چشمان خسته ام را روی هم نهادم . صدای خان جون مانند مته در مغزم بود . غلتی زدم با و صدای خش دار جواب دادم : هوم؟ دستش را روی صورتم گذاشت و با لحن مهربانش گفت: پاشو سحری بخور مادر، شامم نخوردی . کلافه چرخی زدم. تمام تنم مانند چوب خشک شده بود. آخی گفتم و بلند شدم . شماتت در کلماتش موج می زد . -آخه مادر مگه بچه ای چرا اومدی بدون پتو خوابیدی جلوی کولر؟ ! دستم را بی انعطاف روی چشمانم کشیدم . -گرمم بود خان جون . سر تکان داد و دست تپلش را روی زانویش گذاشت و آرام بلند شد . بی حال به سمت حیاط رفتم و دست و صورتم را شستم. نسیم ملایمی که می وزید لرز کمی را در بدنم وارد کرد . با دو وارد خانه شدم، روشنایی آشپزخانه خبر از بودن خان جون در آنجا را می داد. با چشمانی چلچله شده از سفره ی هفت رنگ کنار سفره نشستم تا دلی از عذا در بیاورم . لیوان آب را پر کردم که خان جون گفت: کم آب بخور دختر شکم درد می گیری . خنده ی بی جانی کردم و به اُپن تکیه زدم. اعتراف می کردم کارم اشتباه بود، نباید بابدن عرق کرده زیر باد کولر جا خوش می کردم.... ادامه دارد... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸 برای زن ها مهم ترین اتفاقی که می تواند بعد از یک دعوا یا دلخوری پیش بیاید، شنیدن عذرخواهی توسط مردشان است. آنها دوست دارند تاسف واقعی شما را ببینند و بعد از این دلخوری ها مورد دلجویی قرار گیرند. غرورتان را کنار بگذارید و اگر اشتباه کرده اید قبل از توضیح دادن دلایلتان از او عذر_خواهی کنید. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸 زوجها باید مهارت های زندگی مشترک را بدانند و از همه مهمتر، حل مساله بلد باشند. اختلاف وجود دارد و مساله مهم این است که بلد باشید آن را حل کنید، بدون جنگ و جراحت. زوج های موفق با هم صحبت می کنند، حتی اگر احساس بدی نسبت به هم دارند. آنها در مورد اختلافات و مخالفت ها با هم مذاکره می کنند تا به نتیجه عادلانه برسند. آنها از یکدیگر حمایت می کنند و غر نمی زنند. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
1_1228202700.mp3
16.08M
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🎧 مرحوم سیدبن‌طاووس(رحمة‌الله‌علیه) می‌گوید: اگر از هر عملی، در غافل شدی... از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو! چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن آگاه کرده است. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df