🍃🍃🍃🍃🌸
مردی میگفت: خانمم همیشه میگفت دوستتدارم.
من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم...
ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند.همیشه شیطنت داشت.ابراز علاقه اش هم که نگو...
آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقمند است؟
یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند.
میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشد مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی
گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی این را که گفت از کوره در رفتم،
گفتم خدا کنه تا صبح نباشی
بی اختیار این حرف را زدم این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست
بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رها بود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد
نفس عمیقی کشید و خوابیدیم
آن شب خوابم عمیق بود، اصلا بیدار نشدم
از آن شب پنج سال میگذرد
و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام.
هزاران سوال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام...گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را... مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد ؟
همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما در ظاهر ،نه شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم. بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت. من اما ،آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت.
بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود، پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد، خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم.
آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد
حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد.
حالا فهميدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که قلبی از تپش می ایستد.
بايد بیشتر مواظب حرفها بود..
عروس یکی یدونه🌹
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🌸🍃 #رسوایی که با خواسته ی خودم بود تا ثابت کنم در بود و نبودش به او متعهد بودم . تاریکی شب شو
🍃🍃🌸🍃
#رسوایی
بیا بیرون اینو بخور یکم حالت بهتر شه .
گوشه ی لبم را زیر دندان هایم فرو بردم .
-م...میشه یه شلوار برام بیاری؟
انگشتانم در چوبی را می فشرد و ماهیچه هایم منقبض شده بودند .
رفت و آمدش چند دقیقه ای طول کشید .
-تموم نشده؟
پارچه ی نرم دامن شلواری را از میان انگشتانش کشیدم و با ضعیف ترین صدای ممکن
" از را حنجره ام بیرون فرستادم .
نه
"
که بعید بود به گوشش برسد
پشت در سرویس منتظرم مانده بود، با دیدنم دست دور گردنم انداخت و مرا به تنش
فشرد .
-هوا روشن شده، یکی دوساعت تحمل کن ببرمت دکتر...
بعد از گذشت ساعت ها، کلافه از بُکن، نکن گفتن هایش روی زمین چمباتمه زده بودم
و درد به استخوان رسیده ام را فریاد می زدم .
هراسان از چرت چند دقیقه ای اش از جا پرید و به آنی کنارم روی زمین نشست.
-چرا اومدی رو زمین نشستی آخه؟ زبون آدمیزاد سرت نمیشه خره حالت بدتر
میشه ...
ناله ای از درد کردم و دست روی شکمم فشردم خیلی درد دارم !
کودکی شده بودم که به محض دیدن مادرش اشک هایش سرازیر می شد، لعنت به
ضعفی که دست و پایم را به غل و زنجیر کشیده بود. خیسی گونه هایم را با انگشت
شست زدود
-پاشو، پاشو بپوش بریم
گذر زمان تمام دق و دلی اش را بر سر منه بینوا خالی کرده بود و تا به الان که ساعت هشت و نیم بود، به کند ترین حالت ممکن عقربه ها را از جا جنبانده بود .
حاضر و آماده شدنم بیشتر از هر زمان دیگری طول کشید. با آن وضعیت نابسامان تکان
خوردن نیز حالی به حالی ام می کرد .
عمران حی و حاضر در پذیرایی نشسته بود. چادر را روی ساعدم انداختم و به چارچوب
تکیه دادم. بی خوابی نیز از سویی دیگر بدنم را تحت فشار قرار داده بود .
پایین رفتن از دوازده پله ای که ورودی خانه تا درب حیاط بود نیز از دیگر شکنجه
هایم محسوب می شد. عمران با چند جهش پله ها را پایین رفت و در را گشود
-من ماشین و میارم بیرون
دست به دیوار حایل خانه و باشگاه گرفتم از و پله ها پایین رفتم، صدای استارت ماشینش می آمد .
با ورودم به کوچه، صدایی آشنا نامم را بر زبان آورد. باورم نمیشد بهنام بود .
ماشین جدیدش آن سوی کوچه پارک کرده بود. با محبت نگاهش کردم، تمام شب را
از نگرانی در اینجا به سر برده بود
-خوبی کجا داری میری اول صبح؟
روی صندلی مخصوص جا به جا شدم. دکتر دست کش هایش را از دستش بیرون کشید و به آن سوی پاراون رفت .
-خونریزیشون بند اومده... گفتید چند ساعت از رابطتتون گذشته؟
عمران بدون آن که بنشیند کنار پنجره ایستاده بود .
-پنج_ شیش ساعت...
صدای کشیده شدن صندلی چوبی دکتر، گوشت تنم را جمع کرد .
-خانومتون ضعیفه، براش یه سرم تقویتی مینویسم با یه سری دارو لطفا تهیه کنید .
با باز و بسته شدن در، از جا برخواستم و لباس هایم را بر تن زدم .
دکتر زن جوانی بود که شال سفید رنگش به پوست برنزه اش نمی آمد، لبی تر کرد .
-رابطتتون ناخواسته بود؟ بدنت آسیب دیده جای کبودی هم...
مشغول بازی با انگشتانم بودم و تیرس نگاهم کتانی های گرد و خاک گرفته ام بود که
سر بالا آوردم و میان حرفش رفتم .
شرمم به حد کافی از معاینه اش در صورتم مشهود بود، نمی دانم سایرین چگونه با
پزشکان راحت بودند اما من خجالت می کشیدم وقتی خصوصی ترین روابطم را وارسی
می کرد .
-نه .....
ادامه دارد....
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸
➕زن دوستداشتنی
➖برای شوهرتان، ادای روانشناس ها را در نیاورید
دقت کرده اید وقتی شوهرتان به جای گوش دادن به مشکلتان دائما سعی میکند, راه حل تحویل بدهد چقدر نفرت انگیز می شود؟
➖ بله آقایان هم از این کار بدشان
می آید.
➖ آقایان از خانمی که دائما در حال آنالیز کردنشان است و توصیه هایی ارائه می کند که اصلا از او درباره آنها چیزی نخواسته بدشان می آید.
➖ اگر می خواهید همسر، نامزد یا … چیزهای مهمی که برایش پیش آمده را برایتان بگوید گوش خوبی باشید و روانشناس بودن را کنار بگذارید.
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
📌 شهادت دانشمند هستهای مصطفی احمدی روشن
🔸 مصطفی احمدی روشن متولد ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در یکی از روستاهای همدان، دانشآموخته رشته مهندسی شیمی از دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۸۱ و معاون بازرگانی سایت هستهای نطنز بود. علاوه بر فعالیتهای اجرایی، وی در زمینه پژوهش نیز بسیار فعال بود و چندین مقاله علمی ISI به زبانهای فارسی و انگلیسی منتشر کرده بود. او همچنین در پروژههای مهم ملی، از جمله ساخت غشاهای پلیمری برای جداسازی گازها، نقش مهمی ایفا کرد.
🔹او از شاگردان آیتالله خوشوقت، استاد اخلاق تهران، بود و همیشه به پشتیبانی از ولایت تاکید داشت. به گفته دوستانش، شهادت آرزوی مصطفی بود. این دانشمند مجاهد، ۲۱ دی ۱۳۹۰ پس از خروج از منزل، در خیابان گل نبی تهران توسط یک موتورسوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی به خودرو اش، به شهادت رسید.
🔹 رهبر معظم انقلاب، با تسلیت این حادثه، سازمانهای سیا و موساد را عاملان اصلی ترور دانستند. رونن برگمن، نویسنده اسرائیلی نیز، در کتابش ترور احمدی روشن توسط موساد را تأیید کرده و بیان میکند که تصویر احمدی روشن چند ماه پیش از شهادت، هنگام بازدید هستهای رئیسجمهور، از تلویزیون پخش شده بود.
#تقویم_تاریخ
#دی_۲۱
#مصطفی_احمدی_روشن
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌
🌸 آیه الکرسی 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃
🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃
🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا
أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃
❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️
⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
❤️❤️
🍃🍃🍃🌸🍃
گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز....
🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی #ایلای به قلم پاک #یاس آخه چطور ممکن بود ایلای لاغر و بی جون من ت
💞💞💞
#داستان_ایل_آی
به قلم پاک #یاس
ابوالفضل لبخند مصلحتی زد و گفت
____خانم احمدی من متوجهم که شما برای دفاع از خودتون این کار را انجام دادین
به هر حال این ساسان بود که شما رو دزدید و زندانی کرد
گذشته از جرم آدم ربایی با تزریق مواد به شما تعرض کردند
ولی شما باید برای توضیح همه جزئیات این اتفاق به آگاهی و از اونجا به محل جرم تشریف بیارید
خواستم اعتراضی بکنم ولی تا لب باز کردم ابوالفضل گفت
____محمد جان اجازه بده حرفم تموم بشه
من همه تلاشم رو میکنم و با قاضی صحبت میکنم
ولی رک و راست بهتون میگم شما در واقع با قبول خودتون با اعتراف خودتون قاتل ساسان هستین
چون فعلاً حالتون برای تکون خوردن مساعد نیست باید تحت الحفظ تو بیمارستان بمونید
من با دکترتون صحبت میکنم به محض اینکه حالتون خوب شد باید منتقلتون کنیم آگاهی و منتظر رای دادگاه بشین
دیگه نتونستم ساکت بمونم
شاکی ابوالفضل رو صدا زدم
و اون رو در مقابل چشمای حیرت زده و ترسان الای به من گفت
بیا بریم بیرون صحبت کنیم
به سمت در که میرفتم بهش گفتم
___معلوم هست چی داری میگی تو با منی یا بر من
ابوالفضل در را بست دست من رو گرفت و به سمت محوطه پشتی بیمارستان برد و گفت
__محمد چرا بیمنطق شدی تو که انتظار نداری وظیفه قانونی و انسانی خودم رو زیر پا بذارم
خانومت به هر دلیلی به خاطر دفاع از خودش موجب مرگ یک انسان دیگر شده
تو خودت وکیلی قانون رو خوب میدونی
این موضوعی نیست که روش سرپوش بزاریم
یک انسان مرده میفهمی
داد زدم اون انسان نبود
انقدر نگو انسان انسان
اون انسانی که ازش دم میزنی ک زن مظلوم و بیپناه من رو ۶ ماه زندانی کرده
به زور مواد بهش داده معتادش کرده
خبر داری ۶ ماه بچههاش مثل آوارهها یا خونه مامان منن یا خونه مامان الای
دخترم از درس و مشقش مونده پای پسرم سوخته نمیتونه پاش زمین بزاره
حرف زن من ناموس من شده نقل شب نشینیهای فامیل و آشنا
حالا که باعث و بانیش به درک واصل شده اومدی پیشش از قانون حرف میزنی.....
🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
″ماه رجب بود...
در رحمت خدا خیلی باز بود...″
👌صدای شهید آقا مصطفی صدرزاده رو
میشنوید.
#ماه_رجب
#رحمت_الهی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🌸🍃
#تجربه_اعضا ❤️
سلام به دوستان خوبم و مدیر گروه مهربون و دلسوز در مورد خانمی که گفتند چشماش نزدیک بین و دوربین هستند و دکتر گفته باید جراحی کنند ،من هم ۵۰ سالم هست و چشمام نزدیک بین و دوربینش بالا رفته و دکتر گفت پیر چشمی هست ،و اگر عمل کنید شاید مدتی خوب بشوید ولی دوباره این عارضه برمی گردد.من چند دکتر رفتم و گفتند بهترین گزینه عینک است
گفنم تجربه ی خودم را بگم که دوستان استفاده کنند و بیخودی عمل جراحی انجام ندهند
با تشکر از مدیر گروه خوب🌹❤
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
خواص کم نظیر سرکه و اهمیت استفاده آن برای دور کردن انرژیهای منفی
در سیره ائمه اطهار علیهم السلام مشاهده میکنیم که دائما از سرکه در غذاهای خود استفاده می کردند. خوردن سرکه علاوه بر فوائد بی نظری جسمی، انسان را از شهوات منفی و از شر شیاطین نگه می دارد.
با توجه به زمانه ای که در آن زندگی میکنیم، میتوان گفت استفاده از سرکه در غذاها برای پیشگیری و دور ماندن از انرژی های منفی بهترین راهکار است.
در روایت است، خانه ای که در آن سرکه باشد، فقر از آن خانه بهدور است.
متأسفانه برای حذف سرکه از سفره ایرانی ها توطئه ها و حیله های زیادی به کار برده شد و فرانسوی ها (دوره قاجار) در این زمینه نقش پر رنگی داشتند.
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸