🍃🍃🍃🌸🍃
#اعتماد_یا_سادگی😔
#ارسالی_اعضا❤️
قسمت یازده.پایان
این اولین و اخرین بار بود ولی توی همون مکالمه از شوهرم خیلی چیزا گفت ک از چندین نفر هم شنیده بودم ...کلا فامیلای دهن قرصی داره ولی از تو حرفاشون چند بار سوتی دادن ....
دوستان عزیزم ببخشید طولانی شد دلم میخواست همه چیزو بدونید ک نااگاهانه قضاوت نکنید
به راهنماییتون احتیاج دارم بگید من چیکار کنم
چند بار گفتم میخوام ماشینمو بفروشم دیگه منت تو رو نکشم واسه پول دارو یا خوراکم ایشون گفت ماشینو اتیش میزنم چیزی دستتو نمیگیره بعدم مثل اشغال پرتت میکنم از خونه بیرون دست بچه هامم میگیرم میبرم جایی ک حتی نتونی سایشونو ببینی ....با خوی وحشی این مرد میدونم ک اینکارو میکنه از قانون ام اصلا نمیترسه
راستی ایشون سه دونگ خونه ورثه ای بنامشونه ...سه دونگ دیگه بین ایشون و اون دوتاخواهر باید تقسیم شه اوناام شکایت کردن و حقشونو میخوان میترسن خودشون جلو بیان فقط وکیلشون میره دادگاه ولی هیچکس خونمونو نمیخره خونه قدیمیه خیلی خرج داره
دوستان عزیزم منو از راهنماییتون بی نصیب نکنید
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#برشی_از_زندگی_اعضا
#عشق_و_حسرت
به قلم پاک آسمان
🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 با وقاحت گفت:از کجا معلوم این بچه.از من باشه؟؟این زن خیلی وقته جاشو از من جدا کرده.¹⁸⁴..م
🍃🍃🍃🌸🍃
آقاجون وقتی فهمید باردارم چیزی بهم نگفت ولی معلوم بود اعصابش خرده...خودمم ازش خجالت میکشیدم و شرمنده بودم سعی میکردم باهاش چشم تو چشم نشم...
بردیا وقتی این خبرو شنید خیلی عصبی و ناراحت شده بود یه شب که با فرنوش و آسمان کوچولو به خونه آقاجون اومدن به زور جواب سلاممو داد و کارد میزدی خونش درنمیومد...هممون میدونستیم بردیای شاد و خندون هیچ وقت عصبی نمیشه وقتی هم میشه دیگه کسی جرات حرف زدن باهاشو نداشت....
فرنوش مثل همیشه آروم. بامتانت اومد کنار.گونمو بوسید و مادر شدنمو بهم تبریک گفت...
ولی بردیا با اخمایی تو هم ساکت نشسته بود و نگاه تلویزیون میکرد حتی شیرین زبونیهای آسمان کوچولو هم ذره ای از اخمش کم نمیکرد....
میدونستم خیلی از دستم شاکیه و الان داره چه زجری میکشه که احترام ها رو حفظ کنه....همه ساکت بودن و کسی جرات نداشت حرفی بزنه.فقط آقاجون با آسمان صحبت و بازی میکرد...مامان ماهی سرخ میکرد و فرنوش آروم و ساکت مشغول پاک کردن سبزی های پلویی بود....
بلاتکلیف روی صندلی میزغذاخوری نشسته بودم و مثلا داشتم برنج پاک میکردم ولی هرلحظه منتظر بودم بردیا مثه نارنجک منفجر بشه....
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
سلام درموردخواهری که ازمسئله زناشویی شخصی نگران بودن احتمالااون آقاطبع ومزاجشون عوض شده اون خانوم حتمابایک پزشک طب سنتی مشورت داشته باشند
سلام وقت بخیر،برای عزیزی که دخترشان پوکی استخوان داره گلم پودر سنجد باشی و کشک حتما استفاده کنه،وحتماببره آزمایش تراکم استخوان بده بیمارستان
سلام وقت بخیر راجع به صدای گوش خواهر شوهر منم همین جوری بود دکتر رفت بهش گفتن مایع درون گوشش تکونی خورده و با چند دوره دارو مشکلاتش حل شد
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
📣 بیش از ۲ میلیون ایرانی مزین به نام مهدی هستند
🔸مرکز رصد جمعیت کشور سازمان ثبت احوال اعلام کرد: نام «مهدی» زینتبخش بیش از ۲ میلیون پسر ایرانی در کشور است.
🔸مهدی با یک میلیون و ۴۵۷ هزار انتخاب، محمد مهدی با ۳۳۶ هزار انتخاب و امیر مهدی با ۱۳۰ هزار انتخاب، بیشترین فراوانی نام مهدی را دارند.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
مسجد و مدرسه خان مربوط به دوره صفویه در غرب شهر جهرم قرار گرفته و مصالح آن از خشت، گل، آجر، سنگ و گچ است. بانی آن شخصی به نام حاج محمد حسن خان بوده است. این بنا حدود ۲۰۰ سال پیش توسط یکی از افراد خاندان مؤسس آن تعمیر شده است که تاریخ مرمت آن با حروف ابجد با شعر بر سنگی نوشته شده و بالای در ورودی مدرسه نصب شده و هماکنون تعدادی از طلاب و مدرسین همه روزه در مدرسه مشغول تحصیل و تدریس اند. مسجد خان از بناهای دوره صفویه است که ساختمان آجری این مسجد که در کنار ساختمان مدرسه خان واقع شده است، بر اساس سنگ نوشته در ورودی، از آثار ساخته شده در دوره شاه سلیمان دوم صفوی است که توسط حاجی سلیمان بیگ ذوالقدر جهرمی ساخته شده که ساختمان مسجد شامل شبستانی ساده با طاقهای متعدد است که فاقد تزیینات و کاشیکاری است.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
شب میلاد امام زمان جمکران دعاگوی همه بودیم 🙏
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیه ٢٧٧ سوره مبارکه بقره.
🔎 جستجوی سوره: #بقره
#مصحففارسی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیات ۹۵ تا ۹۹ سوره مبارکه حِجر.
🔎 جستجوی قاری: #یوسف_توتونجی
#مصحفعربی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃
گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز....
🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_ایل_آی به قلم پاک #فاطمه_دادبخش(یاس) آقا ابوالفضل با دیدنمون نگاهی پر از شماتت به
🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_ایل_آی
به قلم پاک #فاطمه_دادبخش(یاس)
فقط خدا میدونه چقدر احساس تنهایی میکردم
همه از نترس بودن میگفتن ولی تا وارد جایگاه متهم نشی متوجه ترسهای من نمیشوی
تو فاصله ی اومدن بازپرس زندگیم را مرور میکردم
مثل کسی که در آستانه مرگ ایستاده باشه تمام اتفاقات زندگیم مثل فیلمی از ذهنم رد میشدن
حرفای بابا راجع به ازدواجم با آراز حماقتم در دوستی و اعتماد به ابراهیم عقد مزحکمون اومدنم به تهران لعنتی زجرهایی که ابراهیم و ثریا بهم دادن
خنده های فاطمه معصوم مزاحمت آصف که حتی نمیدونستم جنازشو چیکار کردن اسباب کشیمون خنده ی چندش شهاب مادرانه های مهری خانم معامله شهلا سر من و کتک خوردنام سقط دوباره بچه ام و همه و همه دونه دونه از فکرم میگذشتن
آروم گفتم خدایا بلایی هست که سر من نیومده باشه
قاتل شدنم را کجای دلم بزارم
تو این فکرا بودم که با سرفه ی مصلحتی آقا ابوالفضل به خودم اومدم
تازه متوجه اتاق شدم دقیقا درست مثل فیلما بود یه اتاق خالی با میز و دوتا صندلی دوربینای سقفی و یه دوربین میزی روبروی صندلی
توی یکی از دیوارها که یه پنجره کشویی مربعی بود فک کنم همونی بود که از پشتت میشینن رفتارای متهم هارو نگاه میکنن احتمالا محمد هم اونجا بود دلم از یادآوریش کمی قرص شد
آقای یراحی روبروم نشسته بود و با چسمای نافذش که ۱۰۰متری داد میزد پلیس بهم نگاه میکرد
خیلی رسمی و با جدیت پرسید
_خوب خانم مقدم همانطور که قبلا هم خدمتتون عرض کردم شما در جایگاه متهم رده اول در باره با پرونده پسرعموی شوهر سابقتون ساسان عزیزی هستین
سوالات مبهم زیهدی تو پروندتون هست ازتون میخام واضح و با هر جزئیاتی که مهمه برام همه ماجرارو تعریف کنید
مثل بچه مدرسه ای های ترسیده گفتم
منو آصف داشتیم فرهر میکردیم چون اون خودشون مدیون من میدونست اومده بود کمکم کنه یه دفه ساسان اومد
ابوالفضل کف دستاشو بالا برد و گفت
_نه ....نه....نه....خانم مقدم صبر کنید
پا شد رفت بیرون
میخواستم آب دهنمو قورت بدم ولی دهن و گلوم به قدری خشک بود که نفس کشیدن هم برام سخت شده بود
درباز شد و آقا ابوالفضل با دو تا آب معدنی و یه لیوان وارد اتاق شد یکیشون باز کرد تا نصف لیوان ریخت بعد لیوان سمت من گرفت و گفت
__بفرماییید یکم آب بخورین و دقت کنید تاکید میکنم دقت کنید چی میگید همه مکالمات ما ضبط میشه در مقابل هر جمله ای که میگید مسئولید من گفتم از اول تعریف کتید شما ساسان کجا دیدین تو پارک یا جلو در خواهر شوهر سابقون چیا گفت چجوری دزدیده شدین
تازه متوجه شدم مثل گیجا از وسط ماجرا دارم میگم
لیوان آب سر کشیدم نفسم جا اومد نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم از اول اول از همون روزی که بعد سالها ساسان لعنتی جلو در خونه معصوم دیدم تعریف کردم
🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸**