✨﷽✨ 🔴تلنگر ✍اگر دیدی فرزند کسی منحرف شده است،پیش داوری مکن،خانواده‌اش را مسخره و متهم به بد تربيت کردن فرزندانشان مکن!! چراکه نوح علیه‌السلام با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود درحالیکه مشهور به#صفی‌_الله بود.. ❌ کسی راکه از قومش اخراج کرده‌اند مسخره مکن و نگو بی‌ارزش وبی‌جایگاه است!! چراکه ابراهیم علیه‌السلام را راندند درحالیکه مشهور به#خلیل_الله بود.. ❌ زندان رفته و زندانی را مسخره مکن!!چراکه يوسف علیه‌السلام سال‌ها زندان بود درحالیکه مشهور به#صدیق_الله بود.. ❌ ثروتمند ورشکسته و بی پول را مسخره مکن!! چراکه ايوب علیه‌السلام بعد ازغنا،مفلس و بی چیز گرديد در حالیکه مشهور به#نبی_الله بود.. ❌ شغل و حرفه دیگران راتمسخر مکن!!چراکه لقمان علیه‌السلام نجار،خیاط و چوپان بود درحالیکه خداوند درقرآن مجید به#حکيم بودن او اذعان دارد.‌‌. ❌ کسی را که همه به او ناسزا می‌گویند و ازاو به بدی یاد می‌کنند مسخره مکن و مگو که وضعيت شبهه برانگیزی دارد!! ✅ چراکه به حضرت محمد(ص) ساحر، مجنون و دیوانه می‌گفتند درحالیکه#حبیب خدا بود.. 👌پس دیگران راپیش داوری و مسخره نکنیم بلکه حسن ظن به دیگران داشته باشیم. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

┄┄┄┄┄⚘꫶‌ꪳ݊🌹‌⃟  🦋 📚 داستان کوتاه دختری مادرش ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ... مادر ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، نمیتوانست ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ، 🌱ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ زن ﭘﯿﺮ را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻭ دختر ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان مادر میگذاشت، 🌱ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ مادر ﻏﺬﺍیش ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، دختر ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ مادر ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ، ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، سر و وضعش را مرتب کرد ﻭ عینکش ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ، 🌱ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩِ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ آنان را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ! 🌱دختر ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ مادر ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ. 🌱ﺩﺭ این هنگام خانم پیری ﺍﺯ ﺟﻤﻊ ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ: دختر خانم ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟! دختر ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر خانم... فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ گذﺍﺷﺘﻪ باشم. 🌱ﺁﻥ زن ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ، دخترم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ! 🌱ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ دخترﺍﻥ... ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪٔ مادرﺍﻥ... و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..! 🌱کاش سوره ای به نام "مادر" بود که این گونه آغاز میشد: 🌱قسم بر بوی دستانت، که بوی خانه و آشپزخانه میدهد و قسم بر چشمانِ همیشه نگرانت... 🌱قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند 🌱و قسم بر غربتت، که بهشتِ زیر پایت، گوارای وجودت... (زنده باد همه ی مادران در قید حیات و شاد باد روح تمامی مادران عزیز سفر کرده...)    🍃🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸

تنها شهری که خانه سالمندان ندارد😍 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

🍃🍃🍃🌸🍃 #برشی_از_زندگی_اعضا #عشق_و_حسرت به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃

🍃🍃🌸🍃 ضربه ای به در خورد...فرنوش آروم وارد اتاق شد....لبخندی به روی من و آسمان زد... فرنوش:رعنا جان اومدم بگم از دست بردیا دلخور نشو...بخدا خیلی دوستت داره اصلا این چند وقته نه خواب داره نه خوراک...بی اشتها شده...شبها هم توی خواب اسمتو صدا میزنه... لبخند کم جونی زدمو گفتم:میدونم اخلاقشو....می‌شناسمش...خیلی بهم وابسته هستیم... نگاه نکن انقد می‌زنیم تو سرو کله هم...کافیه یکیمون مریض بشه اون یکیمونم تب میکنه فرنوش: خیلی غصتو میخوره...مخصوصا وقتی فهمیده بارداری...اعصابش داغون شده...میگه هیچ وقت فک نمیکردم از خبر دایی شدنم انقد بهم بریزم.رعنا میخوای چکار کنی با این بچه؟؟ گفتم:هیچی میخوام نگهدارمش... فرنوش تو خودت مادری...میفهمی چی میگم...وقتی فهمیدم حاملم خیلی غصه خوردم چون الان شرایطشو ندارم ولی وقتی فک کردم که الان داره قلب کوچولوش میزنه دلم نیومد از بین ببرمش... نگاهی به آسمان کردم که خوابش برده بود عین فرشته ها آروم و زیبا... وگفتم همیشه آرزو داشتم منم یه روز مادر بشم و بتونم یه فرشته ناز مثه آسمان به دنیا بیارم... هرگز فکر نمیکردم با فهمیدن خبر بارداریم این وضع پیش بیاد...نمیدونستم روزگار چه خوابهایی برام دیده 🍃🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**

سنگی که از بهشت آمده 🍃🌺🍃 لذت ببرید از خلقت های خدا💖 سبحان الله    •🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

🍁 ترجمه دلنشین آیه ۴٧ سوره مبارکه نساء. 🔎 جستجوی سوره: #نساء #مصحف‌فارسی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

📖 تلاوت دلنشین آیه ٧٠ سوره مبارکه قصص. 🔎 جستجوی قاری: #المنشاوی #مصحف‌عربی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... #فصل_۲ 🍃🌸🍃

🍃🍃🍃🌸🌸 #داستان_ایل_آی به قلم پاک #فاطمه_دادبخش(یاس) هر چی تو بگی ولی محمد قول بدهرموقتی باشه من ....من نمیتونم واقعیت این بود که هرگز زندگی خارج از کشور خودم رو دوست نداشتم برای من که سالها دور از خانواده زندگی کردم و حسرت خیلی چیزا تو دلم بود خارج هیچ جذابیتی نداشت برای من خوشبختی یعنی وجود مادرم بچه هام شوهرم خواهرم و دوستانی ‌که خدا لطف ویژه داشته که دارمشون کجای دنیا عطری بهتر از عطر مادرم داره کجای دنیا حمایتی بهتر از خواهرم داره و کجای دنیا دوستی مهربانتر از فاطمه میتونم پیدا کنم قطعه خوشبختی من اینجا بود میون همین آدمها ولی تو زندگی یه زن هیچ کس مهمتر از همسرش نیست چرا که اون که تا آخر عمرت با تو میمونه من با سهل انگاریم و سیک شمردن اتفاقات دور برم باعث شدم مرد زندگی غیرتش و عزتش خدشه دار بشه درسته با اختیار نبود ولی همین علنی کردن و شکایت بخاطر این موضوع برای محمد سخت بوده هر چه قدم منطقی باشه هر چه قدم پرونده های این چنینی داشته باشه بازم میدونم چقدر سخته براش محمد همیشه همیشه برام نقطه ی امن بوده همون که پر از آرامشه قبول کردم از اینجا بریم تا یه مدت فکرش آروم باشه تا بتونه با خودش دودوتا کنه و به نتیجه برسه کمی از شیطونیای بچه ها گفت از پسر بودن بچه ی مهدی و فاطمه گفت و ناراحتی فاطمه که چرا دختر نشده خندم گرفته بود وقتی میگفت فاطمه کلی اسم دختر ترکی آماده کرده بوده ولی تو ذوقش خورده بعدم محمد یه نگاه زیر چشمی بهم انداخت و گفت میگم ایلای تو هیچ نشونه ی بارداری نداری با چشمای قد کاسه نگاش کردم و همزمان خندم گرفت چرا محمد همچین سوالی از من کرد محمدم خندش گرفته بود و گفت _تو یه دختر دیگه به من بدهکاری گفته باشم با خنده گفتم میدونم میدونم دقیقا میشناسمت میدونم بعد به دنیا اومدن دخترتم میخای بگی تو یه داداش به آیدین بدهکاری محمد از حرفم بلند خندید یکم به شوخی خنده گذشت شماره اون خانومه رو بهش دادم با مشخصاتش خود خانومه و محمد قول داد از مهدی یا حسین خواهش کنه وکالت پروندشو قبول کنه دل کندن از همدیگه سخت بود به زودی منو به زندان منتقل میکردن تا دادگاه تصمیم نهایی بگیره موقع رفتن محمد دم در بود صداش کردم و پرسیدم محمد کجا میریم نگفتی؟ ____و محمد لبخندی زد و گفت لندن نمیدونم چرا اونجارو انتخاب کرده بود نمیدونستم برنامش برای کارش و کارخونه چیه یک کلمه گفت لندن و مژه هاش رو هم باز بسته کرد و با لباش بوسی برام فرستاد و رفت و منو میون انبوهی از سردرگمی و سوالات زیاد تنها گذاشت 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸 ارزششو داشته باشید..🤌 وقتی یکی هر چند وقت یه بار حالتو میپرسه، وقتی یکی بی دلیل زنگ میزنه، وقتی پیشِت میشینه سر صحبت رو باز میکنه... وقتی سلامش خشک و خالی نیست و پرِ قربون صدقه است، وقتی یکی هواتو داره ، وقتی میگه چائیت سرد نشه، وقتی میگه نبینم غم تو، فدا سرت. اینا یعنی برام ارزش داری مهمی. وقتی برای دیگران ارزش قائل شیم در حقیقت برای خودمون ارزش قائل شدیم، لطفا ارزشش رو داشته باشیم 🌱 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c