🇵🇸 Ranyaa | رانیا
بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس بیتاب و بیقرار، سراسیمه چون جرس سهم من از بهار فقط دیدن است و
جز دستخطِ "یــار" به دستم بهانه نیست
خطی که کوفی است ؛ ولی کوفیانه نیست!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
جز دستخطِ "یــار" به دستم بهانه نیست خطی که کوفی است ؛ ولی کوفیانه نیست!
گویی سپردهاند به یعقوب ، جامه را
پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را
میخواند از نگاه ترش آن چکامه را
هفتآسمان قریب به مضمون نامه را
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
گویی سپردهاند به یعقوب ، جامه را پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را میخواند از نگاه ترش آن چکامه ر
:« این چند سطر را ننوشتم، گریستم
باشد برای آن لحظــاتی که نیستم...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
:« این چند سطر را ننوشتم، گریستم باشد برای آن لحظــاتی که نیستم...
آورده است نامه برایت، کبوترم
اینک کبوترم به فدایت، برادرم!
دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم
جز پارههای دل چه دلیلی بیاورم؟»
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
آورده است نامه برایت، کبوترم اینک کبوترم به فدایت، برادرم! دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم جز پارهه
آهنگ واژه ها دل از او برد ؛ ناگهان
برگشت چند صفحه به ماقبل داستان..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
آهنگ واژه ها دل از او برد ؛ ناگهان برگشت چند صفحه به ماقبل داستان..
یادش به خیر! دست کریمانهای که داشت
سر میگذاشتیم به آن شانهای که داشت
یک شهر بود در صف پیمانهای که داشت
همواره باز بود درِ خانهای که داشت...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
یادش به خیر! دست کریمانهای که داشت سر میگذاشتیم به آن شانهای که داشت یک شهر بود در صف پیمانهای
هرچند خانه بود برایش صف مصاف
جز او کدام امام زره بسته در طواف؟
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
هرچند خانه بود برایش صف مصاف جز او کدام امام زره بسته در طواف؟
اینک دلم به یاد برادر گرفته است...
شاعر از او بخوان :) که دلم پر گرفته است
آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است
شعری که چشم حضرت مادر گرفته است...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
اینک دلم به یاد برادر گرفته است... شاعر از او بخوان :) که دلم پر گرفته است آن شعر را که قیمتِ دیگ
"از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد
وآن تشت را ز خونِ جگر باغِ لاله کرد"...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
"از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد وآن تشت را ز خونِ جگر باغِ لاله کرد"...
اینک برو که در دل تنگت قرار نیست..!
خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست(:
راهی برای لشکر شب جز فرار نیست
پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
اینک برو که در دل تنگت قرار نیست..! خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست(: راهی برای لشکر شب جز فرار
مبهوت گامهاش، مقدسترین ذوات
میرفت و رفتنش متشابه به محکمات!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
مبهوت گامهاش، مقدسترین ذوات میرفت و رفتنش متشابه به محکمات!
.
.
بغض عمو درون گـلو ،
بیصدا شکست...
باران سنگ بود و..
سبو بی صدا شکست...
او سنگ خورد ؛ سنگ !
عمو بیصدا شکست...
در ازدحام هلهله او... بی صدا
شکست..