راشِدون
هَر کَس که بَر سَرَش زَده با عِشق سَر کُنَد بایَد هَوایِ داشتَنِ دَردِسَر کُنَد بایَد هَر آن کَسی که
.
درباره ی این عکس بگویم:
پانسمان آخرین بیمار اتاقمان را قرار دادیم و به کمک همکار خدمات او را به برانکاردی منتقل کردیم تا به ریکاوری منتقل شود.
یک آن در لحظه ی خروجش از اتاق متوجه رنگ لبهایش شدم که بسیار زیاد کمرنگ شده بود و داشت به کبودی میرسید اما با خودم گفتم شاید بخاطر داروهای بیحسی و بیهوشی باشد و دیگر اشاره ای به آن نکردم.
بیمار که از اتاقمان خارج شد، محلول ضدعفونی کننده ی سطح بالا را آوردم و به همراه چند گاز مشغول واشینگ سطوح پر استفاده ی اتاق شدم تا حسن ختامی باشد بر شیفت امروزم.
آخر های واشینگ بودم که شنیدم چند نفر همزمان و بلند دکتر د متخصص بیهوشی مان را صدا میکنند و یک نفر مدام پشت سر هم میگوید آمبو و تقریبا همگی داشتند دااد میزدند و میگفتند!!
اولش با خودم گفتم شاید حال مریض اتاق سه حین عمل بد شده است اما صدا زدن ها که حالت مضطرب و آشفته ای به خودشان گرفتند، نگران شدم و واشینگ را رها کردم و از اتاقم خارج شدم و به سمت مرکز صدا رفتم.
صدا از ریکاوری بود. مریض اتاق ما بود!
رنگش شده بود رنگ گچ دیوار و لبهایش تیره و یک سیانوز کامل!
پالس و فشارش به قدری پایین رفته بود که گفتیم مریض رفت!
در یک چشم برهم زدنی تمام همکاران از اتاق های مختلف ریختند در ریکاوری و هرکسی مشغول کاری شد و در همین حین با دکتر د تماس گرفتند که از آی سیو زودتر بیاید اتاق عمل.
دو نفر از همکاران آقا پاهای بیمار را بالا گرفتند و همکاران بیهوشی ماسک اکسیژن گرفتند و داروهای مورد نیاز را برایش تزریق کردند. دقایقی نسبتا طولانی گذشت تا رنگش کمی بهتر شد که دکتر د رسید و تشخیصش این بود که احتمالا داروی بی حسی از کمر کمی بالاتر آمده و باعث شده که تنفس بیمار دچار اشکال شود و این موضوع پیش می آید ولی اگر زود متوجه نشده بودید مریض حتما از دست میرفت!
در یک لحظه چنان هیجان و اضطراب و دلهره ای به همه مان وارد شد که حتی دست یکی از همکاران حین بیرون آمدن از اتاقش به در گیر کرد و زخمی شد.
حتی دکتر ص که مشغول جراحی بود خودش را رساند بالاسر بیمار.
و در یک لحظه شاهد تلاشی همگانی از جمعی بودی که دلسوزانه دنبال این بودند که بیمارشان به حالت استیبلش برگردد..
بیمار که بود؟
یک جوان ۱۹ ساله ی افغانستانی
با چشمانی رنگی، مویی بور و پوستی گندمگون.
آن لحظه را به یاد آوردم که در جشن فارغ التحصیلی
به نام الله و به کتاب قرآن قسم خوردیم که
به مردم آن طور که شایستهی مقام رفیع انسانیت است خدمت کنیم..
#طرحنوشت
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمزمه کنیم:
كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ
وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ
- فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ؟ :))
+ لا بِشَیْءٍ مِنْ آلَائِکَ رَبِّ أُکَذِّبُ
دورت بگردم..♥️🫂
الرحمن، آیه ۲۶ و ۲۷
+#خدایاشکرتکه
میتونیم صدای بارونو بشنویم..
ببین
تو دنیایی که شمرِ جانبازِ جنگِ صِفین،
سرِ پسرِ علی رو میبره،
هیچی از هیشکی بعید نیست...🤌🏻
پس خیلی مراقبت کن
+روزهای شلوغ را دوست دارم..
روزهایی که در کمال شلوغی، در اتاق عمل هم به غایت خسته میشوم و جانم میرود به حدی که برای رسیدن به باقی کارهایم در ادامه ی روز متوسل میشوم به مسکن و قهوه و از این دست چیزها را خیلی بیشتر دوست دارم و شاید این یک نوع مریضی باشد که دوست دارم بازهم این روزها تکرار شوند..
حالا علتش بماند..
اما تکراری که با بیقراری و دیوانگی همراه باشد و نیتش همانی باشد که باید..
+ خداجون..
یه تن سالم و یه عقل متفکر و یه قلب عاشق بده بهمون برای اینکه تا ته عمرمون توی مسیر تو بدوایم..
هِزار طائِفه آمَد
هِزار مَکتَب رَفت
وَ ماند شیعه
که قالُ الاِمامَ صادِق داشت...
آجَرَکَ الله یاصاحِبَ الزَّمان
فی مُصیبَتِ جَدِّک اَلاِمام جَعفَر بن مُحَمَّد
راشِدون
هِزار طائِفه آمَد هِزار مَکتَب رَفت وَ ماند شیعه که قالُ الاِمامَ صادِق داشت... آجَرَکَ الله یاصاحِ
.
مردی اومد خدمت اقا امام صادق و عرض کرد:
سلام امیرالمومنین !
حضرت روی پا ایستاد و فرمود:
دست نگهدار!
این نامیه که شایستهی کسی
جز علیبنابیطالب نیست..
خدا خودش او رو امیرالمومنین نامیده
و کسی جز او به این نامیده نشده..
#فقطحیدرامیرالمومنیناست :)♥️
درباره ی آقا امام جعفر صادق چند خطی بگیم
که ما به ایشون خیلی مدیونیم
و اصن امام صادق یعنی همه چیز.
هر چی که امروز شیعه با غرور
و سربلندی راه میره و میگه که
من در تمامِ عرصه ها حرفی برایِ گفتن دارم،
از امام صادق داره.
شمشیر و سلاحِ هر امام متفاوته.
سلاحِ مولاعلی ذوالفقاره
سلاح امام حسن صبر
سلاح سیدالشهدا کربلاست
سلاح امام سجاد دعاست.
دعا نه دعایِ الکی!
حرکت و رشدِ شهرِ مدینه
بعد از واقعه یِ حَرّه که بنی امیه
بانیِ این تعرض و حمله بود،
بدونِ امام سجاد غیر ممکن بود!
کلی ولدالزِنا به دنیا اومده بودن
و جامعه دچار انحراف شد
ولی امام سجاد با ادعیه و کلام و رفتارِ خاصِ خودش
اون ها رو نجات داد.
سلاحِ امام صادق هم بیداریِ علمی بود..
تاریخ تا ۱۸ هزار شاگرد هم برایِ او نوشته.
جابر بن حیان رو در علومِ طبیعی تربیت کرده
طوری که امروز در جهان جابر رو
به عنوانِ پدرِ علمِ شیمی میشناسن.
اِبنِ نَدیم در کتابِ الفِهرِستِ خودش
که یک کتاب درباره یِ علمِ کتابشناسی هست
و در اون، کُتُبِ نوشته شده تا دورانِ خودشو معرفی کرده،
از قولِ جابر نوشته که:
«من ۱۳۰۰ رِساله درباره یِ علمِ مکانیک دارم.»
یعنی فقط به شیمی نبوده!
شاگردیِ امام صادق او رو به این جایگاه رسونده.