در بین الحرمینِ هیئتمان نشسته ام..
دخترهای جوان و نوجوانی را میبینم که
با حجابی ناکامل، شب جمعه ای آمدهاند اینجا نشسته اند تا برای حسینِ فاطمه اشک بریزند..
شاید هم آمدهاند برای وداع..
برای آنکه بگویند حسین جان دوستت داریم و تا محرم سال بعد، دلتنگت خواهیم ماند..
دلتنگ اشک های وقت و بی وقت..
خیلی دلم میخواهد بروم کنارشان بنشینم و ببینم واقعا چه چیز است که آن ها را به این نقطه از شهر آورده است؟
میتوانستند هرجای دیگری باشند و مشغول به هرکار دیگری..
البته که
قطعا به دعوت شخصیِ آقایمان آمدهاند..
آقا آغوشش برای همه باز است..
کناری ام دارد استوری های دوستانش را که الان در کربلا هستند با حسرت میبیند..
اینجا هوا، هوای دلتنگیست..
شاید اکسیژن فراوان باشد اما
هوا برای عاشقان دلخستهی فراق کشیده ات، کم است..
آقای صاحب الزمان
کاش بیایید
کاش ما آدم شویم
کاش این بغض ها بشکنند و
این دوری ها و خفگی ها تمام شوند...
+ کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ...
حسین جان
ما دلمان برای هوای خالص روضه هایت تنگ میشود..
دست مرا تا برای همیشه رها نکن
میترسم از زمانه ی پر اشتباه حسین....
منو تنها نذاری!
توی شهر غربت آقاجون
نوکرتو جا نذاری!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال خوب شیفت لانگ روز جمعه..
#طرحنوشت