eitaa logo
راشِدون
165 دنبال‌کننده
988 عکس
176 ویدیو
13 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم، هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌«نوشتن‌»نیازداریم. مهمان اتاق عملی ومعمارنویسنده‌‌ای هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش رابه کلمه تبدیل می‌کند. شیعه‌ی‌مولاعلی|همسر|مادر
مشاهده در ایتا
دانلود
برا و ذکر در طول روز زمان ویژه بذار.. چیزی که وسط طوفان حوادث، ابتلائات و احوالات بد، تو رو آروم، سرحال، مقتدر و مطمئن نگهمیداره، تعبده...
برف که نه، سوز برفی می آید نمی‌دانم، تطبیق زمانی نداده ام، که آن زمان هوای مدینه چطور بوده - شب ها- چهل پنجاه دقیقه بچه بغلت باشد از این خانه به آن خانه، شاید سختی اش برابری کند با حمل شش ماهه، از این کوچه به آن کوچه. چهارتای دیگر را گذاشته ام خانه. دوتایشان خواب، دوتا مشغول بازی. اگر با من همراه می‌شدند، بیشتر شبیه میشدم به آن کسی که همه آرزویم خادمه درگاهش شدن است. آخر دوست دارم که شبیه باشم تأسی کنم همین است که نذر کرده ام در چهل خانه را بزنم. منِ زن، منِ مادر، با بچه... با یکی از همسایه ها، شکلات خریده ایم و امروز شروع کرده ایم. در همین چند روز باقیمانده، برویم مردم را، امت را، تواصی کنیم به حق، دعوت کنیم به مشارکت یکی یکی، چهره به چهره. استرس داشتیم. با «یا فاطمة الزهرا اغیثینی» شروع کردیم اما از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان از ۱۵-۱۶ خانه امروز، ۶-۷ تا نبودند، بقیه هم گفتند حتما رأی خواهند داد! همسایه‌های خوبی داریم؛ کار آسان ما کجا، گفت و گو با بزرگان و جنگاوران و سیاسیون مدینه کجا… گفتیم اگر بشود فردا برویم با خانم های مغازه دار محل صحبت کنیم. من آشنایی ندارم، اما همسایه همراهم گفت با بیشترشان سلام علیک دارد. ان‌شاء‌الله که فایده کند. حداقل برای شروع صحبت. فاطمه زهرا - سلام الله علیها - هم آشنایی داشت. همه ناسلامتی، یک روزی اصحاب پدرش بودند، هم رزم های شوهرش بودند، زن هایشان هم مسجدی های خودش بودند. ولی فایده نکرد. یعنی کرد ها، ولی در حد اینکه همان شب فقط، دم در، به حرفهایش گوش کنند و سر تکان دهند. اما صبح که میشود هیچ کس پای کار نیاید. نذر کرده ام در چهل خانه را بزنم. چه در را باز کنند چه نکنند چه حرفم را گوش دهند چه ندهند چه با من موافق باشند و با لبخند بدرقه ام کنند چه از کوره در بروند و به اندازه همه اعصاب خردی شان از اوضاع اقتصاد و معیشت، سر من داد بزنند. نذر کرده ام کاری شبیه کنم - ولو با کلی تفاوت در شکل و شرایط - بلکه خود و خدایش ببینند که امت این عصر و زمان، با آن مردم هزاری توفیر دارند و کمی زودتر شود… @hejrat_kon پی‌نوشت: نوشتم که شاید به کار کسی بیاید. بقیه هم بلند شوند با هم تأسی کنیم. نذری چند پیاله شله زرد، چند تکه کیک، چند دانه شکلات، بهانه های خوبی هستند برای تواصی به حق، برای یاری آخرالزمانی امیرالمؤمنین، برای تقویت حکومتی که زمینه حکومت فرزند فاطمه است…
ببین رای دادن تو الان دقیقا عیییینِ اسلحه دست گرفتنت وسط میدون جنگ جلو یه مشت متجاوزِ اجنبیه... اونوقت هنوزم میگی شک دارم که رای بدم یا نه؟! +خاک تو سر اون بچه مذهبی و حزب‌اللهی که این وسط، هم‌صدا و هم مسیر شده با ضد انقلاب و دشمنان کشورش! دشمن که در دشمنیش صادقه. تو در دوستیت چقدر صادقی ؟ !
اکسیژن خالص..
هر وقت سر عمل‌های این دکترمون میرم امکان نداره که حرف از امیرالمومنین نشه :) این بشر یجوری نهج البلاغه رو خورده که هر بار از هر موضوعی صحبت کردیم، براش یه جمله از مولاعلی آورد :) + خوبه که یجوری با مولاعلی زندگی کنیم که در هرجایی که قرار گرفتیم از کلام و فضائل مولا بگیم..
کاش نهادها به جای اینکه خرج نامزدها کنن و هربار شام بدن و همایش انتخاباتی تو فلان سینما برگزار کنن، میومدن هزینه میکردن توی سطح شهر، چند تا «ستادِ مردمِ ایران» با فضاسازی زیبا راه مینداختن و فرصت ایجاد میکردن برای گفتگوی صمیمانه با مردم چه توی ستاد چه بصورت سیار در فضای شهری و روستایی :) از اهالی گفتگو یا حتی نامزدها هم دعوت میکردن که بیان و بشینن و با مردم صحبت کنن.. به نظرم سواد سیاسی مردم به قدری بالا رفته که اتفاقا از کاندیدایی که مدام شام میده، بیشتر دور میشن :)))
نوشته: « من دردامو با سیگار رو ریه‌م مینوسم» احمق یکی نیست بهت بگه که کاش فقط رو ریه‌ت مینوشتی :/ یواش یواش علاوه بر ریه‌ت که کلا سیاه میشه و دیگه موقع نفس کشیدن به خس‌خس میفتی، قلبت هم از کار میفته و یه MI (سکته قلبی) در پیش داری و احتمالا مجبور میشن قفسه سینه‌تو با یچیزی مثل اره مویی باز کنن و یکی از رگهای پاهاتو در بیارن و به قلبت پیوند بزنن، علاوه بر این تک تک سلولهای بدنت سست و پوسیده میشن بصورتی که وقتی با دست بکشی میاد تو دستت و دچار انواع فتق (هرنی) میشی و علاوه بر اون سلولهای جدار لوله گوارشیت دچار جهش میشن و به انواع سرطان مبتلا میشی که برای درمانش باید تن بدی به جراحی های سخت و داروهای از پای درآورنده.. همچین هزینه‌های گزاف و دردناکی رو میدی که بعدش چی بدست بیاری ؟
شرح ماجرای دیروز و ایده نذر در فضای مجازی چرخیده. در دل دعا میکنم خدا کند این چرخش، فراتر از «فوروارد» و آفرین و احسنت باشد؛ دعا میکنم برکت کند؛ کسی برخیزد، زنانی همراه شوند. خداوند در خلقت زنان، قرار داده. زنان همراه شوند، جامعه را همراه میکنند. یادم میفتد به زنان قبیله بنی اسد و زنان نوغان طوس. مردانگی را مردانه نام گذاشته‌اند اما تاریخ گواه است که در بسیاری از برهه ها زنان، مردانگی و آزادگی را به مردها یادآور شده اند. بگذریم. دعا میکنم نذری های بیشتری آماده شود، در خانه‌های بیشتری زده شود، لشکر بزرگ تری بشویم، زنان بیشتری به چشم اماممان بیاییم. به واسطه همین چرخش روایت، آخر شب یک نفر پیام میدهد که یک همسر شهید شماره کارت خواسته که در هزینه نذری ساده ما شریک شود. شماره میدهم تا شریک شود. چه اشکالی دارد؟ عصر، خانم همسایه مان جایی کار دارد. من اما خانه بودم. گفتم تا می آید، بروم خرید کنم و چند خانه را تنهایی بروم. ترسم ریخته! این بار سوز برف، با برف همراه شده. گرچه ریز است و انگار آسمان توی رودربایستی گفته حالا این منطقه را هم بی نصیب نگذارم! خداراشکر. دم در مغازه چیزی به ذهنم میرسد. بچه همانجا گریه‌اش شروع میشود. چند دقیقه ای معطل ساکت کردنش میشوم. آرام که میشود، میروم داخل و میپرسم شکلات دارید؟ از مشتری قبلی خداحافظی میکند و نشان میدهد و میپسندم و وزن میکند. مغازه دار سن و سال دار همیشگی، پشت دخل نیست. این آقای جوان فکر می‌کنم پسرش باشد. اشکالی ندارد. صدایم را صاف میکنم و بدون مقدمه میگویم : جمعه ان‌شاء‌الله انتخابات شرکت می‌کنید؟ نه با قصد گفت و گو و اقناع. میخواستم ببینم اگر همراه است چیزی ازش بخواهم. محکم و قاطع گفت: بله، صدرصد. بقالی خوبی هم داریم! خوشحال میشوم که همیشه به همسر و بچه‌هایم اصرار میکرده‌ام به جای کوروش و جانبو و...، از بقالی سر چهارراه خرید کنند! حلالش! می‌گویم : الحمدلله، خدا خیرتون بده. آقا من اگر کاغذ و متن آماده کنم بیارم، شما میذارید تو کیسه خرید مشتری ها؟ می‌گوید : بله، بیارین. ولی با پاکت بیارین من راحت ترم. يعنی کاغذ تو نایلون باشه من نخوام بذارم یکی یکی. وقت نمیکنم. راستش من هم بعید است وقت کنم و بتوانم. می‌گویم : کاری نداره ها، همینجا بذارید زیر دستتون، حساب که میکنید و جنس رو میذارید تو نایلون کاغذم بذارید. تسلیم می‌شود. میگوید باشه حالا بیارین. ان‌شاء‌الله بتونم و مدیون نشم. درحالی که فکرم رفته روی متنی که باید آماده و چاپ شود، تشکر میکنم و با کیسه شکلات بیرون میروم. امشب سخت تر است. کاسب های محل به توجیهی و همراهیِ خانم های همسایه نیستند... یا فاطمة الزهرا اغیثینی💚 @hejrat_kon
. رای دادن کافی نیست... باید انتخابات رو اقامه کنیم.. اگه اقامه‌ی انتخابات اتفاق بیفته یعنی هرکدومون هرجایی که هستیم اهمیت شرکت در انتخابات رو تبلیغ و تایید کنیم، دیگه مومنین جامعه فکر نمی‌کنن که تنهان یا هم‌فکر و همراه ندارن و از انزوا در میان... با اقامه‌ی انتخابات، افرادی که دلشون با جریان حقّه اما شک دارن که با این جریان همراه بشن یا میترسن که حرفی بزنن، با دیدن حضور افراد دیگه و شنیدن صداهای بیشتر، قوت قلب می‌گیرن و همراه میشن.. . +اقامه‌ ی
الخیر فی ما وقع ...