eitaa logo
راشِدون
165 دنبال‌کننده
987 عکس
176 ویدیو
13 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم، هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌«نوشتن‌»نیازداریم. مهمان اتاق عملی ومعمارنویسنده‌‌ای هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش رابه کلمه تبدیل می‌کند. شیعه‌ی‌مولاعلی|همسر|مادر
مشاهده در ایتا
دانلود
: ۲۰ سال دیگر، در آذر ماه سال ۱۴۲۱ شمسی، * در کدام نقطه از مملکت اسلامی قرار گرفته ام؟ * در حل کدام مسئله اثرگذار بوده ام؟ * چه آثاری از من در مملکت اسلامی به جا مانده است؟ * کدام بارِ بر زمین مانده را بلند کرده ام؟
راشِدون
جراح: عه این قسمتش چیشد؟ اِدد: اا فکر کنم که... جراح: اگه نمیدونی بگو نمی‌دونم. اِدد: نمی‌دونم :) جر
خب حالا یه ترکیب جذاب بگم فیض ببریم... مولا میفرمان: قولُ «لا أعلَمُ»، نِصفُ العِلمِ گفتنِ «نمى دانم»، نصف دانش است. رسول الله هم میفرمان که: خوب پرسيدن، نيمى از دانش است. خب چیشد؟ قضیه اینه وقتی بگی «نمیدونم»، یا بهتر بگم وقتی معترف بشی به ندانستن، یا درواقع وقتی بفهمی که نمی‌فهمی، میری دنبال اینکه آگاهی بدست بیاری. و برای اینکه آگاهی بدست بیاری، باید بلد باشی که خوب سوال بپرسی.. :) حالا یه سوالِ خوب اینجا ایجاد میشه: چجوری میشه خوب سوال پرسید؟ :)
به راستی عبید الله بن زیاد دو فرستاده و نماینده داشت. چه شد یکی شمر شد و دیگری حر؟ چه شد یکی ذلیل عالم شد و دیگری عزیز؟ چه شد یکی مشمول لعن هرروزه ی عاشورا خوانان تاریخ است و دیگری لایق سلام آنها؟
در مسیر، بحثمان از طلحه و زبیر رسید به اینکه قیمت ما چقدره؟ با چقدر، خلاف عقایدمون رفتار میکنیم؟ چقدر باعث میشه بزنیم زیر میز؟ با چی ممکنه که اماممونو تنها بذاریم؟ پول، مقام، قدرت، شهرت، امکانات، فرزند، همسر، هوس یا ... اون نقطه ای که ممکنه باعث بشه روزی از میدون ولایت خارج بشیم، چیه؟
دومین ی که در مسیر تمامش کردم و بعد از آن دچار چنان سردردی شدم که برای رسیدن به جرعه ای آرامش ژلوفن را با یک لیوان آب فرو دادم. نه اینکه کتاب خواندن این بلا را سرم آورده باشد.نه.. بعد از کتاب الغارات هم همین شد. بعد از خواندن هر چیزی که به دوران امیرالمومنین مربوط باشد، همین میشود. خدایا میترسیم از آنکه بعد از ظهور حضرت حجت جزو هدایت شدگانت نباشیم.. میترسیم از ترس های محو کننده ی مسیر حق. میترسیم از استدراج. میدانی سوالاتی وجود دارند که اگر الان برایشان به دنبال پاسخی نباشیم، در فتنه ها و امتحانات و ابتلائات، شاید ما هم دست کمی از مردم روزگار مولا علی نداشته باشیم! سوالاتی از قبیل: ۱- کار و حرکت روزمره ی من چه نسبتی با امام دارد؟ ۲- طرح زندگی ۲۰,۳۰ سال آینده‌ام، چه نسبتی با امام دارد؟ ۳- اثرگذار ترین کاری که امروز برای امام میتوانم انجام دهم، چیست؟ ۴- عاشورا و کربلای زمانه ی من کجاست؟ چه طرح و برنامه ای برای مبارزه با شمر و یزید زمان دارم؟ ۵- اگر الان کربلا بود، تعلق به چه چیز این دنیا، نمی‌گذارد به کربلا بروم؟ ۶- چقدر با «مَن سالمکم» ها، سِلم و با «مَن حاربکم» ها، حَرب هستم؟ ۷- چه کارهایی را چگونه انجام ندهم تا جزو «لعن الله امه» نشوم؟ باید به این سوالات فکر کنیم و برایشان دنبال جوابی درخور و قانع کننده بگردیم.. + اگر میخواهید به مطالعه و شناخت مولا علی مشتاق شوید، این کتاب بسیار روان و دلنشین را بخوانید🌱
در ستایش کردن همین بس که کسی که فکر می‌کنه، تفاوت قائل میشه بین اصلی و غیر اصلی..
باید آدمِ کمِ زندگی عده‌ی زیادی بود یا آدمِ زیاِد زندگیِ عده‌ی کمی؟ باید کثیر شد یا تکثیر؟ باید کوثر بود اما کوثر بودن در چیست؟ باید عبد بود اما عبد بودن در چیست؟ وقتی راضی نیست، باید عقب نشینی کرد و دست کشید یا ول نکرد، جلو رفت و مبارز طلبید؟
نبضِ مـرا بگیـر و ببر نـامِ خـویش را تا «خون» بدل به «باده» شود در رَگانِ من :) حسین منزوی + یاد کردن از کی یا چی می‌تونه باعث شه همچین اتفاقی بیفته برات؟ :)
در پیِ باید بود. معنایی در حد و اندازه‌ی یک جهان بینی تمدن ساز. معناست که قدم بعدی‌مان را روشن می‌کند و ذهنمان را نسبت به آنچه در ادامه وجود دارد آگاه‌تر، تفکرمان را سازنده‌تر، امیدمان را پررنگ‌تر و قلبمان را گرم‌تر. معناست که می‌تواند سازنده‌ی آرامش حقیقی وجود الهی‌مان باشد. مگر نه آنکه ما از اویی منشأ گرفته‌ایم که در پسِ هر کوچک و بزرگش معنا و حکمتی نهفته، پس چطور میخواهی بدون معنا در این جهان پر از معنا زیست کنی؟
عددى رو معرفی کنید كه قابل تقسیم بر ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و۷ و ۸ و ۹ باشد بدون اینکه باقی مانده‌ای داشته باشد.
نوشته: « من دردامو با سیگار رو ریه‌م مینوسم» احمق یکی نیست بهت بگه که کاش فقط رو ریه‌ت مینوشتی :/ یواش یواش علاوه بر ریه‌ت که کلا سیاه میشه و دیگه موقع نفس کشیدن به خس‌خس میفتی، قلبت هم از کار میفته و یه MI (سکته قلبی) در پیش داری و احتمالا مجبور میشن قفسه سینه‌تو با یچیزی مثل اره مویی باز کنن و یکی از رگهای پاهاتو در بیارن و به قلبت پیوند بزنن، علاوه بر این تک تک سلولهای بدنت سست و پوسیده میشن بصورتی که وقتی با دست بکشی میاد تو دستت و دچار انواع فتق (هرنی) میشی و علاوه بر اون سلولهای جدار لوله گوارشیت دچار جهش میشن و به انواع سرطان مبتلا میشی که برای درمانش باید تن بدی به جراحی های سخت و داروهای از پای درآورنده.. همچین هزینه‌های گزاف و دردناکی رو میدی که بعدش چی بدست بیاری ؟
این آیه رو دیدم یاد یه روایتی افتادم از امام صادق پرسیدن که -چجوری باید تفکر کرد؟ (در حد فهم سوال کننده) پاسخ دادن که + انسان به سراغ خانه‌های مجلل و کاخ‌هایی که خراب شده می‌ره و با خودش فکر می‌کنه و میگه کجان اون افرادی که در شما ساکن بودن؟ کجان اونایی که شما رو بنا کردن؟ چیشده؟ چرا حرف نمیزنید؟.. درواقع حضرت میگن که نمی‌خواد برهان فلسفی درست کنین.. کافیه به اون چیزی که دارید بهش نگاه میکنید، فکر کنید و دربارش از خودتون سوال بپرسید.. مقدمه‌ی ه.. اهل ، اهل رشد و نجاته..