+ به عبارتی: امروزِ زیبا و بارونی در جوار آقا #سید :)
خدایا هرچی دادی شکر
هرچی ندادی شکر..
عِیشَم مُدام است از لعلِ دلخواه
کارم به کام است، الحمدلله
ای بختِ سرکَش! تنگَش به بَر کَش
گَه جامِ زَر کَش، گه لعلِ دلخواه
ما را به رندی، افسانه کردند
پیرانِ جاهل، شیخانِ گمراه
از دستِ زاهد، کردیم توبه
و از فعلِ عابد، استغفرالله
جانا چه گویم؟ شرحِ فِراقت
چَشمی و صد نَم، جانی و صد آه
کافَر مَبیناد، این غم که دیدهست
از قامَتَت سرو، از عارِضَت ماه
شوقِ لَبَت بُرد، از یادِ حافظ
درسِ شبانه، وِردِ سحرگاه
حافظ، غزل ۴۱۷
+این غزلو خواهرجون فرستاد و کیف کردم از انتخابش :)
زمان خداحافظی سید پرسید که «مادر جان چیزی احتیاج ندارید که براتون تهیه کنیم؟»
لبخند محزون و خجالت زده ای زد و چیزی نگفت. گفتیم «راحت باشید لطفا» که گفت: «والا خجالت میکشم بگم اما اگه یه سرویس فرنگی سیار داشتم که میتونستم بذارم توی همون سرویس بیرون خیلی خوب میشد.» با خودم گفتم یه تخت برای اینجا هم لازمه که با این وضعیت پا و کمر اینقدر داغون نشید برای خوابیدن و نشستن و ایستادن.
قبلا خونه و زندگی مردم رو تمیز میکرد، آشپز بوده و توی مراسمات و برای کاروان ها آشپزی میکرده و اموراتش را میگذراند ولی از وقتی زانوهایش به این وخامت افتادند، نتوانست به آن کارها ادامه دهد..
به او قول دادیم که همه تلاشمان را میکنیم تا پول عمل جراحی اش را جمع کنیم...
۳۵ میلیون برای هر زانو، مبلغ کمی نیست...
اما یقین داریم که با همین پولهای اندک ما، جور میشود
و برکتش را آن کسی که از او مدد گرفتهایم، میرساند..
#پروژهدرمانی (۱)
#خیریه
این آیه رو دیدم یاد یه روایتی افتادم
از امام صادق پرسیدن که
-چجوری باید تفکر کرد؟
(در حد فهم سوال کننده) پاسخ دادن که
+ انسان به سراغ خانههای مجلل و کاخهایی که خراب شده میره و با خودش فکر میکنه و میگه
کجان اون افرادی که در شما ساکن بودن؟
کجان اونایی که شما رو بنا کردن؟
چیشده؟ چرا حرف نمیزنید؟..
درواقع حضرت میگن که
نمیخواد برهان فلسفی درست کنین..
کافیه به اون چیزی که دارید بهش نگاه میکنید،
فکر کنید و دربارش از خودتون سوال بپرسید..
#سوال مقدمهی #تفکر ه..
اهل #فکر، اهل رشد و نجاته..
#آینه
May 11
راشِدون
چه کنم سود و زیان را ؟ :)
.
یادم باشه دربارهی نوع تاثیر شمس روی مولانا بنویسم که حتم دارم براتون جذاب خواهد بود :)
.
+ به عبارتی: امروزِ زیبا و بارونی در جوار آقا #سید :)
خدایا هرچی دادی شکر
هرچی ندادی شکر..
عِیشَم مُدام است از لعلِ دلخواه
کارم به کام است، الحمدلله
ای بختِ سرکَش! تنگَش به بَر کَش
گَه جامِ زَر کَش، گه لعلِ دلخواه
ما را به رندی، افسانه کردند
پیرانِ جاهل، شیخانِ گمراه
از دستِ زاهد، کردیم توبه
و از فعلِ عابد، استغفرالله
جانا چه گویم؟ شرحِ فِراقت
چَشمی و صد نَم، جانی و صد آه
کافَر مَبیناد، این غم که دیدهست
از قامَتَت سرو، از عارِضَت ماه
شوقِ لَبَت بُرد، از یادِ حافظ
درسِ شبانه، وِردِ سحرگاه
حافظ، غزل ۴۱۷
+این غزلو خواهرجون فرستاد و کیف کردم از انتخابش :)