eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
313 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 شـهیـدانــه 🕊
شهید سید کوچک موسوی شیراز @rasooll_khalili
ا🌟 🌺 🌿 🕊 🌹💕✨ ا🌺💜🌿🕊🌹 ا🌸🌿🕊🌹 ا🌿🕊🌹 ا💕 ا✨ 🌺کراماتی عجیب از شهید سید کوچک موسوی (( معروف به شهید امام رضایی))🌺 ❤حکایت اول (رویای صادقه)❤💕 ✍خانمی ماجرای را که خیلی بود این گونه نقل کردند : 🌱از سوی خانواده تحت فشار قرارگرفتم تا علی رغم میل باطنی از بین چند خواستگاری که داشتم یکی را انتخاب کنم.⚘ از آنها اجازه گرفتم که ابتدا به امام رضا(ع) مشرف بشوم و بعداً تصمیم بگیرم.⚘ ✨ روز اول که به پابوس آقا مشرف شدم خیلی بی تابی کردم و از آقا رضا (ع) تقاضای یاری کردم.🌟 همان شب🌠 بود كه خواب ديدم در شهر شیراز بالای سر مزار شهیدی بنام موسوی ایستاده ام. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃 در خواب احساس كردم روز سوم يا چهارم شعبان است و ندایی به من می گفت آن جوانی که مقابل قبر شهيد نشسته همان فرد مورد نظر برای ازدواج با شماست.🌺 از سفر که برگشتم چون ماه رجب بود و من هم برای بیرون رفتن از منزل معذب بودم صبرکردم تا سوم شعبان امام (ع) فرا رسید آن وقت به همین مناسبت به شهداء🌷 رفتم. 🌷⚘🌷⚘ 🍀 و بعداز ساعت ها جستجو قبر شهید را پیداکردم برایم خیلی عجیب بود😳 همه چیز مثل خوابی بود که دیده بودم و جوانی هم آنجا نشسته بود، 🌹 🌿برای اینکه مطمئن شوم از او سوال کردم ساعت ⌚چند است، وقتی خواست جواب بدهد، چهره اش را دیدم ،خودش بود، در فکر بودم که این ماجرا چطور ادامه پیدا خواهد کرد .🤔 🍃كه ناگهان خانمی دستش را روی شانه ام گذاشت بعد از سلام و احوال پرسی از مجرد بودنم سئوال کرد و هنگامی که مطمئن شد مجرد هستم آدرس گرفت تا برای پسرش (همان جوان) به خواستگاری بیایید. 💐💐💐💐💐💐💐💐 و من هم آدرس دادم و چند روز بعد آمدند و بدون هیچ مشکلی ازدواج 💑کردیم .💞 💕💕💕💕💕💕💕💕💕 ❤و نكته جالب اینکه اگر یادت باشد من خیلی علاقه داشتم اسم همسرم رضا باشد و همين طور هم شد.❤ 🎀راوی سید محمد بنی هاشمی راوی شهدا🎀 💍💍💍💍💍💍💍💍💍 💍 @rasooll_khalili 💍💍💍💍💍💍💍💍💍 💖اللهُمَّ صَلِ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد💖 💕 🌿🕊🌹 🌸🌿🕊🌹 🌺💜🌿🕊🌹 🌟 🌺 🌿 🕊
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ بخیر با خانواده ام داشتیم از مسافرت بر می گشتیم رسیدیم چشمم که به گنبد شاهزاده حسین که افتاد گفتم بریم یه بکنیم تا حال هوامون عوض بشه اسم امامزاده شاهزاده حسین که میاد بی اختیار ذهن آدم میره پیش سرلشکر خلبان بابایی رفتیم یه ای خوندیم . هم زمان بود با فیلم شهید بابایی و پسرم این فیلم رو داشت و با این که بچه است ولی دیالوگ های لحظه رو حفظ و وقتی که پخشش می کنند هم زمان دیالوگ ها رو می گه. از اونجا رفتیم و یه سری به موزه قزوین زدیم و خاطرات شهدا رو مطالعه می کردیم که تمام موهای بدنم سیخ شد فکر می کنید چه چیزی باعث شد⁉️ که همچین به من دست بده ؟ بله مبارک بزرگوار 🕊 جلوم بود با تمام خصوصا اون چراغ قوه قرمزش که شهادتش دستش بود. بلا فاصله از این اون مسئول موزه که شهید جعفر خانی کجاست؟ ❓, به یه قسمتی از گلزار شهدا اشاره کرد و من سمت آنجا رفتم متاسفانه هر چی گشتم قبر ایشون رو پیدا نکردم و حرکت کردیم سمت مسیرمون . یکی از دوستان را دیدم و از ایشان که بنده قزوین رفتم و هر چی گشتم ولی شهید محمد جعفرخانی رو پیدا نکردم که ایشان نکته ای گفت که بود این بود ! با بصیرت این شهید بزرگوار نداده بود که شهید جعفرخانی را در شهدای قزوین دفن کنند. این بود که ایشان اعتقاد داشتند که از این پس خیلی ها است که بر سر مزار فرزند بنده بیایند پس حالا که قرار است که نمایندگان مجلس و دولت و... بیایند و بر ادای احترام کنند پس چه که به روستای خودمان بیایند تا به خون این شهید مسیر روستای این شهید هم دیده شود و هم گردد. به راستی باید دست پدران شهید را که با پای ارزشها و انقلاب ایستاده اند.⏯ دو روز قبل از،،، ◀️ادامه دارد