eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
315 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ بخیر با خانواده ام داشتیم از مسافرت بر می گشتیم رسیدیم چشمم که به گنبد شاهزاده حسین که افتاد گفتم بریم یه بکنیم تا حال هوامون عوض بشه اسم امامزاده شاهزاده حسین که میاد بی اختیار ذهن آدم میره پیش سرلشکر خلبان بابایی رفتیم یه ای خوندیم . هم زمان بود با فیلم شهید بابایی و پسرم این فیلم رو داشت و با این که بچه است ولی دیالوگ های لحظه رو حفظ و وقتی که پخشش می کنند هم زمان دیالوگ ها رو می گه. از اونجا رفتیم و یه سری به موزه قزوین زدیم و خاطرات شهدا رو مطالعه می کردیم که تمام موهای بدنم سیخ شد فکر می کنید چه چیزی باعث شد⁉️ که همچین به من دست بده ؟ بله مبارک بزرگوار 🕊 جلوم بود با تمام خصوصا اون چراغ قوه قرمزش که شهادتش دستش بود. بلا فاصله از این اون مسئول موزه که شهید جعفر خانی کجاست؟ ❓, به یه قسمتی از گلزار شهدا اشاره کرد و من سمت آنجا رفتم متاسفانه هر چی گشتم قبر ایشون رو پیدا نکردم و حرکت کردیم سمت مسیرمون . یکی از دوستان را دیدم و از ایشان که بنده قزوین رفتم و هر چی گشتم ولی شهید محمد جعفرخانی رو پیدا نکردم که ایشان نکته ای گفت که بود این بود ! با بصیرت این شهید بزرگوار نداده بود که شهید جعفرخانی را در شهدای قزوین دفن کنند. این بود که ایشان اعتقاد داشتند که از این پس خیلی ها است که بر سر مزار فرزند بنده بیایند پس حالا که قرار است که نمایندگان مجلس و دولت و... بیایند و بر ادای احترام کنند پس چه که به روستای خودمان بیایند تا به خون این شهید مسیر روستای این شهید هم دیده شود و هم گردد. به راستی باید دست پدران شهید را که با پای ارزشها و انقلاب ایستاده اند.⏯ دو روز قبل از،،، ◀️ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ دوله کوکه پس از 40 تا 50 سال باعث شد کل دوله کوکه به دست ما بیفتد. دوله کوکه‌ای که از 40 تا 50 پیش دست اینها بود. جلال طالبانی از پیش از انقلاب اینجا داشت. بارزانی‌ها یک مدت اینجا بودند. از انقلاب هم دمکرات و کومله بود. خیلی منطقه است. منطقه است و نمی‌شود آن را کرد. مشکلات زیادی دارد و کلاسیک هم نمی‌تواند وارد آن شود. هم تاثیر ندارد. به شکلی است که شلیک‌های توپ را رد می‌کند. آنجا ضدانقلاب زیادی از نیروگاه برق، زاغه مهمات و... داشتند ومحل زندگی خو بی هم برای خودشان درست کرده بودند. 4 فرمانده ضدانقلاب در بعد از آن سراغ جاسوسان رفتیم. در اول، تیپ 48 اقداماتی را شروع کرد که 2 هم دادند.🕊🌹 چون قبل از طرح‌ریزی تپه شهید🕊🌹 جان نثاری کار را شروع کردند. ما اینها را عقب کشیدیم و در ادامه کردیم تا جاسوسان را تصرف کنیم. دشمن هم در صورت ، جنوب قندیل را از دست می‌داد. آنها سراغ کردستان عراق، ترکیه و سوریه رفتند که بیائید به برسید، نگذارید درگیر شویم و پادرمیانی کنید. حرف ما این بود که از مرز ما بنشینید نیاز به صحبت ندارد. گفتند ما تخلیه نمی‌کنیم و ما هم عملیات را آغاز کردیم. بچه‌های وارد عمل شدند که موجب و چند نفر از از بچه‌های صابری شد.⏯ ساعت 2 بعدازظهر،،،◀️ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ از عقد يك ديدم، خواب ديدم با سرعت بسيار زياد از مقابل من در حال عبور است، توي قطار پر بود از شهدا، محمدآقا كنار شهدا بود، كم كم داشت با از كنارم دور مي شد كه همان لحظه از خواب بيدار شدم، وقتي كه خواب را برايش تعريف كردم، :خوب معلومه تعبيرش چيه؟ من بالاخره يك روزي مي شم...!🕊🌹 سالي كه بنده با ايشان زندگی کردم، در حقیقت دو سال با هم زندگي كرديم محمد آقا وقتي دو سال بعد از عقد جذب سپاه شد، هم در دوره هاي آموزشي شركت مي كرد و هم در ماموريت هاي مختلف داشت. به همين جهت كمتر همديگر را مي‌ديديم. در اين مدتي كه زندگي كرديم سعي مان بر اين بود به همه آن چيزهايي كه در جلسه اول به آن اشاره شد، باشيم و به آن عمل كنيم. بعد از ازدواج ديگر در رابطه با شهادت و سختي هاي كارش صحبت مي كرد. مي گفت: بايد به خدا داشته باشيم. اگر خدا بخواهد به كه شهادت است مي رسيم.🕊🕊🌹 با صحبت هايي كه مي‌كرد و با اي كه داشت، باور كنيد مي‌دانستم يك روزي به آرزوي خود كه همان شهادت است خواهد رسيد. مواقع دوست داشت كه بنده را براي شهادت خودش كند. يادم مي آيد يك روز به ايشان گفتم از اينكه افتخار ميكنم ( شعباني سال 65 درعمليات غرور آفرین كربلاي5 به شهادت رسیدند🕊🌹) : اگر شما خواهر شهيد هستيد خود شهيد هستم. ⏯ ◀️ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ ⏬بعدش گفت: باعث بنده است كه با شهيد وصلت كردم. گاهي از اوقات وقتي با هم حرف مي زديم مي گفتم: از فشار قبر و تنهايي و تاريكي قبر مي ترسم. با مي گفت: وقتي شهيد🕊 شدم جايگاه من پيش خدا با مي شود. آن وقت خودم مي آيم و مي كنم. خيلي به آينده اميدوار بود. سعي مي‌كرد اين روحيه را به بنده منتقل كند. از شهادت🕊 ايشان يك روز خيلي گرفته بود و با درد و دل كردم. باز هم از آن حرفاي قديمي زدم، از قبر و قيامت گفتم. شب خواب ديدم در يك جاي تاريكي قراردارم، به سمت جلو شروع به حركت كردم، به داخل يك چاه بزرگ افتادم و تنه يك هم به سمت من پرتاب شد. همان ديدم محمدآقا با كه به لب داشت دستم را گرفت و من را از چاه بيرون كشيد. محمد آقا به اخلاقي، فردي صبور، مهربان و با اخلاق بود. بنده را شرمنده اخلاق و رفتارش مي كرد. در طول مدتي كه با هم زندگي كرديم يك بار هم خشم و عصبانيتش را نديدم، يك بار، وقتي يكي از اقوام مطلب نادرستي را در مقام معظم رهبري عنوان كردند ديدم خيلي شد و همان لحظه يك جواب محكم، درست و دندان شكن به ايشان داد و خيلي خوب و به جا از رهبري كرد.✌️✊️ ◀️ادامه دارد،،