eitaa logo
رستگاران
231 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
893 ویدیو
62 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 گاهی بین زن و شوهر سر قضیه‌ای می‌شود مثلا زن به شوهرش می‌گوید مطمئنم فلان مطلب را و شوهر هم با عصبانیت می‌گوید: "گفتم" 💠 پیشنهاد می‌شود برای از دعوا و مشاجره به همسرتان بگویید: اگر فلان مطلب رو گفتی من . یعنی کلمه‌ی "نشنیدم" را بجای کلمه "نگفتی" به کار ببرید تا همسرتان نشود و زمینه ایجاد دعوا و به وجود نیاید‌.
🔴 💠 گاهی بین زن و شوهر سر قضیه‌ای می‌شود و زن یا مرد به همسرش می‌گوید: "مطمئنم فلان مطلب را به من " و همسرش نیز با عصبانیت می‌گوید: "گفتم!" و سر همین قضیه، بگو مگو و مشاجره‌ی سختی رخ می‌دهد. 💠 پیشنهاد می‌شود با یک تغییر جزئی در خود از ایجاد مشاجره و تشدید شدن ناراحتی و عصبانیّت یکدیگر‌ جلوگیری کنید! مثلاً به همسرتان بگویید: "اگر فلان مطلب را گفتی شرمنده من ." یعنی کلمه‌ی "شرمنده نشنیدم" را بجای کلمه "نگفتی" به کار ببرید تا همسرتان نشده و فضای زندگی متشنّج نگردد.
♨️ سبک زندگی مجاهدان ♨️ هميشه يك زيبا داشت. وارد خانه كه مي شد، قبل از حرف زدن مي زد. نمي شد. صبور بود. اعتقادش اين بود كه اين زندگي موقت است و نبايد سر مسائل كوچك خود را درگير كنيم. گاهي وقتها از شدت خوابش نمي برد. 💢 يك روز مشغول بودم، علي هم كنار ديوار تكيه داد و مشغول صحبت با من شد تا اینکه چند دقيقه بعد هنگامی که خواستم آب و غذايي براي او ببرم، نگاه كردم ديدم كنار ديوار خوابش برده. ولي با همين وضعيت ، خيلي از مواقع كمك كار من در بود ، مثلاً اجازه نمي داد كه هر شب از خواب بلند شوم و به برسم. ⬅️مي گفت: يك شب من، يك شب شما... يك شب شام آماده كرده بودم كه متوجه شديم ما شام درست نكرده چون تصور مي كرده كه به منزل نمي آيد ـ فوراً علي غذاي ما را براي آنها برد. گفتم: خودمان؟! گفت: ما نان و ماست مي خوريم... 🌹سردار شهيد علیرضا عاصمی ؛ فرمانده تخریب قرارگاه های خاتم ، کربلا و نجف❤️ 🔖به نقل از همسر سردار شهيد عليرضا عاصمي، كتاب همسرداري سرداران شهيد مؤسسه فرهنگي و هنري قدر ولايت، تهران 1389🦋
💢چگونه باید خوبی و بدی کار ها را به بچه ها فهماند ؟ 👈امروز بنا است مهمان به خانه بیاید .مادر مشغول فعالیت است وپدر هم برای خرید بیرون رفته . 👈وقتی برمی‌گردد معلوم است که و است .مادر به استقبال می آید و وسایل را از پدر میگیرد. ‼️پدر بدون سلام و علیک شروع می‌کند به ناسزا گفتن: رفتم بازار ،فلان فلان شده فکر می‌کند که من فلانم . 👈طوری قیمت می‌گوید که انگار نه انگار من آدمم .فکر می کند که فلان میشوم و حرفش را باور می کنم . 🔻قبل از اینکه مهمان ها بیایند ، مادر به اتاق رفته و دارد به خودش میرسد . پدر هم سر و وضعش را مرتب کرده و منتظر است. ⏪ صدای زنگ آمد الان وقت آمدن مهمان ها نیست .مادر آیفون را برداشت. مرد همسایه است. پدر به مادر میگوید: من حال ندارم، ببین چه کار دارد . ❌اگر با من کار دارد بگو نیست .❌ ⏪همسایه آش نذری آورده .مادر با همان لباس خانگی دم در می رود و تنها یک چادر بر سر انداخته که ....در را باز میکند حواسش نیست که چادرش کنار رفته .همسایه کاسه آش را به مادر می دهد .آستین لباس مادر کوتاه است. مادر دست دراز میکند و آش را میگیرد.‼️ ⏪ مهمان ها آمدند پدر و مادر به استقبال رفتند .مادر همانطور با مرد مهمان گرم گرفت که با زن مهمان گرم گرفته بود. حالا مراسم استقبال تمام شده و همه در اتاق پذیرایی هستند. مادر چند جمله ای با زن مهمان می گوید و می خندد و چند جمله ای هم با مرد مهمان. پدر هم چند کلمه ای با مرد مهمان و چند جمله ای با زن هم کلام می شود. 🔻 هر از گاهی که چادر مادر از سر می افتد، اعتنایی نمی کند و به گفت و گوی خود با مهمانان ادامه می‌دهد . ❌این شیوه پدر و مادر است و کودک از وقتی که دور و بر خود را شناخته همین بوده که هست .❌
🚨 ماجرای عالم بزرگ از همسر 💠 مرحوم کاشف الغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بود. اصحاب خاصّش فهمیدند که این مرد بزرگ الهى، گاهى همسرش حسابى او را می‌زند. یک روز چهار پنج نفر خدمتش آمدند و گفتند: آقا آیا همسر شما گاهى شما را می‌زند؟! فرمود: بله، عرب است، قدرتمند هم هست، گاهى که می‌شود، حسابى مرا می‌زند. من هم زورم به او نمی‌رسد. گفتند: او را بدهید. گفت: نمی‌دهم. گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، کنند. گفت: این کار را هم اجازه نمی‌دهم. گفتند: چرا؟ فرمود: این زن در این خانه براى من از اعظم خداست، چون وقتى بیرون می‌آیم و در صحن امیرالمومنین علیه‌السلام می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من می‌کنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه مرا برمی‌دارد، (کمی مغرور می‌شوم) همان وقت می‌آیم در خانه، کتک می‌خورم، هوایم بیرون می‌رود. این الهى است، این باید باشد.   📙کتاب‌نفس؛ انصاریان،ص ۳۲۸