🔵 یک داستان، یک تامل
▪️گویند مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند...
کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند. یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت آن جعبه...
دیگریی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میدارد.
گفتند: امتحانش کنیم کفشاش را از زیر سرش برمیداریم اگر بیدار باشد معلوم میشود.
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودش را بخواب زد.
آنها کفشاش را برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.
گفتند: پس خوابه! طلاها رو بزاریم زیر جعبه...
بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای آنها را بردارد؛ اما اثری از طلا نبود و تازه متوجه شد که همه این حرفاهایشان برای این بوده که او خود را بیشتر به خواب بزند تا راحت تر کفشها را بردارند...
❇️ یادمان باشد هر گاه در زندگی، خود را به خواب غفلت بزنیم، متضرر خواهیم شد.
#عزت_نفس
#داشته_ها
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
📖 داستانی کوتاه ...
پادشاهی دید که خدمتکاری بسیار شاد است، از او علت شاد بودنش را پرسید.
خدمتکار گفت: قربان همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم.
پادشاه موضوع را به وزیر گفت. وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است، پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟
وزیر گفت: قربان از امروز هدیهای شامل یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید، و چنین هم شد. خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه و سکه ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد، ۹۹ سکه؟
و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا ۱۰۰ تا نیست، او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا هر کاری بکند تا یک سکه طلای دیگر اضافه گرفته، و در حد عالی قرار گیرد.
او از صبح تا شب سخت کار میکرد، و به آنچه به دست می آورد، خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گروه کسانی هستند که زیاد دارند؛ اما شاد و راضی نیستند و همیشه درگیر یک درجه کمتر از عالی غصه دارند.
🔹تصمیم بگیریم قدر نعمتها و داشته های موجود خود را بدانیم تا شادکام باشیم.
تمامیت خواهی و کامل خواهی ، فرد را نگران و آشفته بهترین نبودن کرده و به جای شکر نعمت و احساس رضایت، نارضایتی فراهم می کند.
#داشته_ها
🇮🇷