eitaa logo
عرفان و خودشناسی
351 دنبال‌کننده
110 عکس
67 ویدیو
0 فایل
با تاکید برروانشناسی تحلیلی یونگ
مشاهده در ایتا
دانلود
تئوری سوسک در توسعه شخصی: پاسخ_بجای_واکنش در یک رستوران، یک سوسک ناگهان از جایی پر می‌زند و بر روی یک خانمی می‌نشیند. آن خانم از روی ترس شروع به فریاد زندن می‌کند. او وحشت‌زده بلند می‌شود و سعی ‌می‌کند با پریدن و تکان دادن دست‌هایش سوسک را از خود دور کند. واکنش او مسری بود و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت‌زده می‌شوند. بالاخره آن خانم موفق می‌شود سوسک را از خود دور کند. سوسک پر می‌زند و روی خانم دیگری نزدیکی او می‌نشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش می‌شود که همین حرکت‌ها را تکرار کنند! پیشخدمت به سمت آنها می‌دود تا کمک کند. در اثر واکنش‌های خانم دوم، این بار سوسک پر می‌زند و روی پیشخدمت می‌نشیند. پیشخدمت محکم می‌ایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه می‌کند. زمانی که مطمئن می‌شود، سوسک را با انگشتانش می‌گیرد و به خارج رستوران پرت می‌کند. در حالی‌که قهوه‌ام را مزه مزه می‌کردم، شاهد این جریان بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد. آیا سوسک باعث این رفتار هیستریک شده بود؟ اگر اینطور بود، چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟ چرا او تقریبا به شکل ایده‌آلی این مسئله را حل کرد، بدون این‌که آشفتگی ایجاد کند؟ این سوسک نبود که باعث این ناآرامی و ناراحتی خانم‌ها شده بود، بلکه عدم توانایی خودشان در برخورد با سوسک موجب ناراحتیشان شده بود. من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من می‌شود، بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت می‌کند. این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت می‌کند، این ناتوانی من در برخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتیم می‌شود. ✅من فهمیدم در زندگی نباید واکنش نشان داد، بلکه باید پاسخ داد. ✅آن خانم‌ به اتفاق رخ‌داده واکنش نشان داد، در حالیکه پیشخدمت پاسخ داد. ✅واکنش‌ها همیشه غریزی هستند در حالی‌که پاسخ‌ها همراه با تفکرند. ✅این مفهوم مهمی در فهم زندگی است. آدمی که خوشحال است به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است. او به این خاطر خوشحال است که دیدگاهش نسب به مسائل درست است . @dranoosheh
حواست باشد گاهے دستے را پس مے زنے ڪہ اگر زمیڹ بخورے تنها او مے تواند بلندت ڪند هیچ قلبے در هیچ چهره اے پیدا نیست! زود قضاوت نڪن @dranoosheh
مهم نیست آخرین زلزله ی زندگی ات چند ریشتر بود، مهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی را از دست دادی، مهم این است که دوباره از نو بسازی، جهانت را، زندگی ات و باورهایت را. مهم شروع دوباره است نه گذشته ات. با یک یا علی شروع کن با باوری و فکری جدید. دوباره بساز ... @dranoosheh
خدایا هیچ دلی شکسته نشه خدایا هیچ گلی گریان نشه خدایا هیچ ذهنی حیران نشه خدایا هیچ کسی تنها نشه خدایا هیچ لطفی پنهان نشه آمین @dranoosheh
در انتظار تو را غایب نا میده اند، نه اینکه حاضر نباشی، چون ظاهر نیستی! غیبت به معنی حاضر نبودن، تهمت ناروایی است که به تو زده اند، و آنان که بر این پندارند، فرق میان ظهور و حضور را نمی دانند! آمدنت که در انتظار آنیم، به معنای ظهور است نه حضور، و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را ! وقتی ظاهر می شوی؛ همه انگشت حیرت به دندان می گزند! و با تعجب می گویند،! که تو را پیش از این هم دیده اند! و راست می گویند، زیرا که تو میان مایی چون امام مایی! جمعه ها که از راه می رسد، صاحبدلان دل از دست می دهند، و قرار از کف می نهند، و قافله ی دلهای بی قرار رو به قبله می کنند، و آمدنت را به انتظار می نشینند! اینک ای قبله ی هر قافله، در آستانه ی آدینه ی تنهاییم، سرود ساکت انتظار را، برای تو زمزمه می کنم ! آمدنت را به انتظار نشسته ام ! @dranoosheh
❤️❤️:❤️❤️ اگرکسی را دوست داری، هوایش را داشته باش اما اگر برای پر کردن تنهایی خود، او را میخواهی! هوایی اش نکن ..! شاید دیگر، به هیچ هوایی غیر تو عادت نکند. @dranoosheh
✨ مردی را به جرم قتل نزد کورش آوردند پسران مقتول خواهان اجرای حکم شدند ﻗﺎﺗﻞ ﺍﺯﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ کاری ﻣﻬﻢ برای ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ۳ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ. ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ نگاه ﮐﺮﺩ ﻭ گفت : ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ :ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ ﺁﯾﺎﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﺁﺭﺍﺩگفت :ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ. ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍمیﮑﻨﯿﻢ! ﺁﺭﺍﺩ گفت :ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ. ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ و ۳ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ. @nikandena اﻧﺪﮐﯽ پیش ﺍﺯﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ. کورش ﺑﺰﺭﮒ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟ ﻗﺎﺗﻞ پاسخ ﺩﺍﺩ :ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ. ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ مهرورزی ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮﺍ می ترﺳﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ. این نوشته را گذاشتم زیرا می ترسم كه بگویند گذشته ایران از یاد مردم ایران رفته است... به یاد داشته باشید که میتوانیم دوباره بسازیم و آغاز کنیم فرهنگ پدران و مادرانمان را. ...👇 @dranoosheh
فردی به هنگام بازديد از يک بيمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسيد: شما چطور مي‌فهميد که يک بيمار روانى به بسترى شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب مي‌کنيم و يک قاشق چايخورى، يک فنجان و يک سطل جلوى بيمار مي‌گذاريم و از اومي‌خواهيم که وان را خالى کند. آن فرد گفت: آهان! فهميدم. آدم عادى بايد سطل را بردارد چون بزرگ‌ تراست. روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زير آب وان را بر مي‌دارد... شما مي‌خواهيد تخت‌تان کنارپنجره باشد؟!! نکات مدیریتی: 1 - راه حل هميشه در گزينه هاي پيشنهادي نيست. 2 - در حل مشکل و درهنگام تصميم گيري هدفمان يادمان نرود . در داستان فوق هدف خالي کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پيشنهادي 3 - همه راه حل ها هميشه در تير رس نگاه نيست @dranoosheh
ناراحتی من از آن نیست که به من دروغ گفته ای ناراحتی من از آن است که دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم... @dranoosheh