۱۲ آذر سالروزشهادت شهیده، فهمیه سیاری گرامی باد🌹
#طلبه_شهید_فهمیه_سیاری, در ۶ آذر سال ۱۳۵۹ کولهبار سفرش را بست و بههمراه یکی از دوستانش، راهی شهر بانه شد تا بلکه بتواند با آموزشهای صحیح دینی در راستای آگاهی بخشی به فرزندان مظلوم آن سرزمین، گامهایی را بردارد... ماشین در حال حرکت بود. همراهان اعلام کردند, نگران نباشید، کالیبر پنجاه پشت سرتان در حرکت است. فهیمه با تبسمی پر از معنا رو به دوستش کرد و تمثال حضرت امام را که همراه داشت، نشان داد و گفت: کالیبر هزار با ماست. تا او را داریم چه غم!؟... و شروع کرد به تلاوت آیاتی از قرآن. ناگهان ماشین را به رگبار بستند. راننده گفت: سرتان را ببرید پایین. فهیمه آرام سرش را پایین آورد. بعد از چند دقیقه متوجه شدم خون از روی تمثال امام راه افتاده بود. فهیمه تا آخرین لحظه شهادت، حتی ناله هم نکرده بود و با عکس امام که روی قلبش گذاشته بود به شهادت رسید... شهیده فهمیه سیاری به همراه سه بانوی دیگر که قصد سفر به شهر سقز را داشتند موقع عبور از منطقه دیواندره در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۹ ماشین حامل آنان مورد حمله قرار گرفت و به درجه شهادت نایل آمدند...🌹
@raviannoorshohada
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
📕✏عهد-کمیل
💠قسمت-چهاردهم
🥀دیگر مشخص بود دارم غرق کمیل میشوم و خودم هم حواسم نیست مخصوصاً آن روزی که عروسی پسرخاله مادرم بود ،میدانستم کمیل از آهنگ و موسیقی که در عروسیها استفاده میشود ،خوشش نمیآید ولی با ما به عروسی آمد .عروسی تمام شد و همه میخواستند دنبال ماشین عروس بروند. کمیل آمد بیرون و رفت گوشه ای ایستاد و حس کردم بدجور در فکر است...
🥀 با دختر خالهها و بقیه دخترهای فامیل دور هم جمع شده بودیم و به عروس و داماد که داشتن سوار ماشین میشدند نگاه میکردیم و میخندیدیم و شاد بودیم هر کسی داشت با آن یکی هماهنگ میکرد که با ماشین چه کسی برود دنبال ماشین عروس ،کمیل شک نداشت که دنبال ماشین عروس میروم ، باید تنها برود خانه اما وقتی او را در آن تاریک روشنای کنار ماشینها دیدم ،طاقت نیاوردم او را تنها بگذارم ...
🥀دختر خالههایم شروع کردند به اصرار کردن که با آنان بروم. وسط اصرار کردنشان گفتم نه کمیل تنهاست من کمیل را تنها نمیذارم. شما برید."
اصلاً باورشان نمیشد که نمیروم ناراحت شدند. مگه میشه مزه عروسی آخرشه ، دنبال ماشین عروس رفتنه به هر حال از آنها خداحافظی کردم و به طرف کمیل راه افتادم ...
🥀کمیل هنوز توی خودش بود و سرش را پایین گرفته بود طوری رفتم طرفش که متوجه نشد از پشت سر شبیه شیطنتهای خودش پریدم جلو گفتم "سلام کمیل" سرش را برگرداند به من با تعجب نگاه کرد و گفت: مگه تو نرفتی؟ گفتم: نه نرفتم خیلی دلم میخواست دنبال ماشین عروس بروم ولی چون تو اینجا تنها بودی به خاطر تو نرفتم ...
🥀 کمیل حواسش به همه حرفهایی که دیگران میزدند بود اما توجه داشت که دیگران را هم تا آنجا که میتواند با رفتار خودش هدایت کند مثلاً درباره محبوبه میگفت: مریم نمیدونی من چقدر محبوبه رو مثل خواهرم دوست دارم و بعد فکر میکرد و درباره محبوبه میگفت محبوبه تحت تاثیر محیط اطرافشه وگرنه از خیلی از باحجابها میتونه بیشتر رشد کنه و خودشو بالا بکشه. با آمدن کمیل انگار صمیمیت من و محبوبه بیشتر شد نه مثل خیلی از خانوادهها که با آمدن داماد بین خواهرها و برادرها که ازدواج میکنند، فاصله میافتد کمیل آدمی بود که فاصلهها را کم میکرد و محبتها را زیاد...
&ادامه دارد...
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
🔹صباحڪم بالخیر!
ماࢪاهمازڕزقآسمانیٺآن
نمڪگیرڪنید..
ڪهعاقبٺمان بالخیـر شود
و شهادټهم،عاقبټ بخیر شدݧ است ..
شایدڕزق امروزمان رانوشتند شهادټ..
#یادشهداباصلوات
صبحتون و عاقبتمون شهدایی☀️✋
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرهای از شهادت حمید باکری به نقل از شهید سلیمانی
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
#طنزدرجبهه | #لبخندبزنرزمنده
تازهاومدهبود جبهه
یهرزمندهرو پیدا کردهبود وازشمیپرسید:
وقتیتویتیررسدشمنقرار میگیریبرا اینکهکشتهنشیچیمیگی؟!
اونرزمندههمفهمیدهبود کهاینبندهخدا تازهواردهشروعکرد بهتوضیحدادن:
اولاْباید وضو داشتهباشی
بعد رو بهقبلهو طوریکهکسینفهمهباید بگی:
اللهمالرزقناترکشناریزنا
بدستنا یا پایناولاجایحساسنا
برحمتک یاارحمالراحمین
بندهخدا باتماموجودگوشمیداد😅
ولیوقتیبهترجمهیجملهیعربیدقتکرد گفت:
اخویغریب گیر اوردی؟!
#طنز
#یادشهدا به دلخواه صلوات
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
📕✏عهد-کمیل
💠قسمت-پانزدهم
🥀از آن طرف رفتارهای معنوی کمیل هم مرا تحت تاثیر قرار میداد. دعای کمیل، زیارت عاشورا و دعای عهد امام زمان را خیلی دوست داشت. اصلاً دعای عهد را از حفظ میخواند حتی میدانستم که چله بسته است برای دعای عهدش نمازهایش را با آرامش خاصی میخواند. من هم شروع کرده بودم و سعی میکردم نمازهایم را بخوانم و دیگر نماز قضا نداشته باشم...
🥀 نمازم را تند تند میخواندم و تمام میکردم میگفت: مریم حداقل بعد نماز بشین، نمیخواد کار خاصی بکنی ،داری زحمت میکشی نماز که میخونی آخر نماز برو سجده یه دعا هم بکن.
کم کم به من گفت راستی مریم میدونی اگر تو قنوتت دعای فرج را بخونی خدا ۹۰ تا از دعاهاتو مستجاب میکنه؛
🥀 این چیزها را که میشنیدم خوشحال میشدم و میگفتم واقعاً راست میگی؟ میگفت: آره واقعاً اینطوره از همون وقت که کمیل این حرف را زد همیشه در قنوت نمازهایم دعای فرج را میخوانم. و دیگر عادت شده بود برایم بعد از مدتی بین صحبتهایمان گفت مثلاً همین زیارت عاشورا مگه چقدر خوندنش وقت میبره ، خیلی با دقت و حساب شده با من رفتار میکرد بعدها که با خودم فکر میکردم متوجه میشدم او چقدر قشنگ با ذهنم کار کرد. تکه تکه ذره ذره با صبوری پیش میرفت و تشویقم میکرد. موقع دعا خواندن نگاهم میکرد و لذت میبرد مدتی بعد به همان اندازه که دعای عهد را دوست داشت و چله بسته بود به من گفت: مریم اگر تو موفق بشی یک چله دعای عهد بعد از اذان صبحو بخونی ، جایزت اینه که میبرمت مشهد..
🥀 از من خیلی سعی کردم، ۲۳ روز خوندم یک اذان صبح بیدار نشدم و خواب ماندم. دوباره شروع کردم ۲۳ روز خواندن ، خواب ماندم و باز دوباره شروع کردم ۹ روز فراموش میکردم و کمیل تشویقم میکرد چله را تمام کنم و با هم برویم مشهد، من که هیچ وقت چلهام تمام نشد با کمیل بروم اما به من گفت همین که داری تلاش میکنی واسم خیلی ارزش داره، خیلی مریم، من خوشحال میشدم تلاش میکردم؛ تلاش میکنم هنوز؛...
&ادامه دارد...
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
شهادت قلبی است
که خون حیات را
در شریانهای سپاه حق میدواند ..
و آن را زنده نگه میدارد ..
شهید #سید_مرتضی_آوینی
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهههای حق علیه باطل روان شد و من قطرهای از این دریایم ..
امام را تنها نگذارید. فراموش نکنید
که شهیدان نظارهگر کارهای شمایند.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
والسلام
قطره ای از دریای خروشان حزب الله
احمد کشوری
از وصیتنامه خلبان شهید
#احمد_کشوری
[۱۵ آذر سالروز شهادت احمد کشوری گرامی باد]
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
هنگامی که بهنام دانشجوی شهید میرسیم، این یقین در ما پدید میآید که پذیرش شهادت و اقدام به جهادی که بدان منتهی شده، از سر خود آگاهی و با ارادهی روشنبینانه بوده است، و این ارزش عمل را مضاعف میکند و بدین دلیل است که دانشجویان شهید که در شمار سرآمدان ایمان و ایثار آگاهانه بودهاند ستارگان همیشه درخشانی هستند که هر جویای حقیقت میتواند راه خویش را با آنان بیابد.
سیدعلی خامنهای ۱۳۸۱/۱۰/۱۵
(۱۶ آذر روز دانشجو و یاد شهدای دانشجو گرامی باد)
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
حضرت آقا خیلی قبلتر از
شھادت حاجی گفتن:
کسانی هستن که قراره روز قیامت
شفاعت ما رو کنن....🥲❤️
یه نگاه به حاجی کردن و گفتن:
ایشون هم از اون آدمها هستن... :)🫀
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
یه شهید انتخاب کنید برید دنبالش
باهاش ارتباط برقرار کنید
شبیهش بشید
حاجت بگیرین و شهید بشید! :)🍃
#شهیدمصطفیصدرزاده🌱
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
📕✏عهد-کمیل
💠قسمت-شانزدهم
🥀کمیل همیشه به من میگفت: " من دو تا زن دارم؛ یکی تویی ،یکی سپاه . اون زن دوم هر وقت بگه من باید برم . "و هر وقت که میخواستند باید میرفت و این "باید" انگار برایم سخت و سنگین تمام میشد.
اگر هم یک هفته میآمد مرخصی یک لحظه از من دور نمیشد. از طرفی سعی میکردم کمیل را زیاد در خانه پیش خودم نگه ندارم به خودم میگفتم: خب خانواده کمیل هم حق دارند باید ببیننش وقتی هم میرفتیم خانهشان شلوغ بود و همه خانواده دور هم جمع میشدند.
یکی از روزها که کمیل نبود، دم غروب، خیلی دلم برای کمیل تنگ شده بود. یک دفعه دیدم کمیل تماس گرفت. تا اسم کمیل را روی صفحه تلفن همراهم دیدم، بغض کردم .تلفن را برداشتم: -سلام کمیل!
- سلام خوبی ؟چه خبر؟
دیگر باغ صدایم را میلرزاند.
- خوبم ممنون تو خوبی ؟
-خدا را شکر خوبم
هنوز احوالپرسی مام تمام نشده بود که اشک توی چشمهایم سرازیر شد و روی گونههایم سر خورد گفتم:
-اینجا شوهرهاشون هستند. همه کنار هم هستند تو هیچ وقت نیستی تو همیشه میگی باید برم یگان.
کمیل هیچ چیز نمیگفت .فقط ساکت بود.غروب خیلی دلتنگم کرده بود اصلاً نمیتوانستم خودم را از دست آن غروب که نبود کمیل را بدجوری به رخم کشیده بود رها کنم مگر گلههایم تمام میشد انگار منو غروب و دلتنگی یقه هم را گرفته بودیم و بالاخره کمیل پادرمیانی کرد و گفت:
- حالا گریه نکن! فقط تو گریه نکن مریم! مریم! عزیزم!
حرفی برای گفتن نداشت مجبور بماندن بود سعی کرد آرامم کند و خداحافظی کردیم.
🥀 غروب فردا کمیل تماس گرفت. من از غروب روز قبل دلتنگی را تا غروب روز بعد همراه خودم به تنهایی کشیده بودم. گفتم: تو که نیستی فقط تماس میگیری و میگی چه خبر مریم؛
گفت: میام دیگه تو حالا انقدر ناراحت نباش فهمیدم دوباره میخواهد با حرفهایش دلم را به دست بیاورد بعد به من گفت: مریم جان تا ۱۰ بشمار.گفتم: یعنی چه تا ۱۰ به شمار؟ گفت: تو چه کار داری؟ تا ده بشمار
قبول نمیکردم بشمارم بالاخره آنقدر اصرار کرد که شروع کردم به شمردن "۱ ، ۲ ، ۳ ،...."شنیدم زنگ در خانه را میزنند اما آنقدر بیحوصله بود که بی توجه به صدای زنگ که فکر میکردم مامان یا محبوبه در را باز میکنند گفتم : "خب تا ۱۰ شمردم چی شد؟ "
گفت: هیچی فکر کنم صدای آیفون خونتون در اومده کسی در میزنه تو برو درو باز کن بعداً با هم حرف میزنیم.
از جا بلند شدم گوشی آیفون را برداشتم گفتم "بله "دیدم کسی حرف نمیزند شک کردم رفتم جلوی در در را که باز کردم ناگهان کمیل از پشت در پرید روبرویم و گفت" سلام من اومدم" پریدم توی بغلش. مطمئنم که غروب داشت لبخند میزد به من که تا آن روز آنقدر خوشحالم نکرده بود اصلاً نمیدانستم با این کار کمیل چه بگو چه باید بکنم...
&ادامه دارد...
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
هروقتدرسختیهایجنگ
فشارهابرماحادثمیشد
وبهصورتبسیارمضطریهیچکاری
ازمابرنمیآمد،پناهگاهیجز
حضرتزهرا«سلاماللهعلیھا»نداشتیم...!
سپھبدشھیـدحاجقاسمسلیمانی
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬صدای ماندگار شهید
♦️مصاحبـه با #شهید_شاهرخ_ضرغام
ملقب به #حُر_انقلاب
سالروز شهادتت مبارک💔
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
📕✏عهد-کمیل
💠قسمت-هفدهم
🥀کمیل میگفت: مریم همین که میرسم یگان تازه میفهمم ،وقتی کنار هم بودیم قدر همدیگرو نمیدونستیم.
وقتی این حرف را زد دلم لرزید...
گفت: مریم منو به خودت انقدر وابسته نکن .که وقتی میخوام شهید بشم بتونم ازت دل بکنم تو هم اجر بیشتری ببری. میدونی مریم دوست دارم هر کاری که میکنم هر قدمی که برمیدارم حتی وقتی که نماز اول وقت میخونم خودمو مدیون تو بدونم یا بگم اگه کار خیری میکنم اجرش نصف مال تو و نصف مال من! نمیخوام از تو نه عقبتر باشم نه جلوتر حتی وقتی شهید شدم اجرش را با خودت تقسیم کنم. و در شهادتم تو هم سهیم هستی.
نقطه ضعف مرا میدانست پشت تلفن یا حتی وقتی بود، اگر حالت ناراحتی و قهر به خودم میگرفتم میگفت: مریم با من حرف نمیزنی؟ من شهید بشم تو دلت میمونه ها...
🥀یک روز تابستان خانهشان بودم .کسی خانه نبود. شروع کردم به تمیزکاری خانه، حیات را شستم و تمام خانه را جاروبرقی کشیدم و تا جایی که میشد همه جا را مرتب و منظم کردم. هوا گرم بود و من هم کار کرده بودم و بیشتر گرمم شده بود. پنکه دستی رو روشن کردم به سمت خودم و همینطور که دراز کشیدم خسته بودم خوابم برد.
چشم هایم را نیمه باز کردم و فهمیدم برق رفته و باد پنکه به من نمیخورد اما همان لحظه بلافاصله حس کردم خنک شدم .دیدم کمیل یک ملحفه را گرفته دستش و دارد بالای سرم میچرخاند.
از خستگی دوباره خوابم برد حدود یک ساعت بعد بیدار شدم. دیدم کمیل خیس عرق شده و هنوز دارد مرا باد میزند هنوز برق نیامده بود. دیگر از خواب سیر شده بودم نشستم گفتم: کمیل تو هنوز داری ملحفه را روی رو میچرخونی، منو باد میزنی خسته شدی بسه ،گفت: اومدم دیدم خونه رو شستی و همه جا را جمع و جور کردی و خوابت برده و برق هم رفته چون میدونستم به گرما حساسی و خستهای دلم نیومد بیدار بشی...
&ادامه دارد
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره دیدار سید بشیر حسینی با حاج قاسم سلیمانی در فرودگاه
برو پیش دختران کم حجاب، اونها پناه ندارن، چادر پناهه...
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
▫️سید عبدالحسین دستغیب عالم مجتهد و استاد درس اخلاق بود و بهواسطه کتابهای اخلاقیاش از جمله گناهان کبیره، قلب سلیم، داستانهای شگفت، شناخته شده بود.
▫️ایشان در مبارزات انقلابی نقش فعالی داشت و پس از انقلاب به امامت جمعه شیراز منصوب شد. عاقبت در آذر ۱۳۶۰ پس از اقامه نماز جمعه در یک حمله تروریستی انتحاری توسط منافقین به شهادت رسید و سومین شهید محراب نامیده شد.
شهید #سید_عبدالحسین_دستغیب
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
روحیه بسیجی فقط اونجایی که کوله پشتیِ پر از گلولهت آتیش بگیره و خودتم ذره ذره باهاش بسوزی ولی با چفیه جلوی دهان خودت رو بگیری تا عملیات لو نره ..!
شهید علی عرب که تنها یادگاری که ازشون موند، کف پوتیناشون بود که نسوز بود ..!
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ۲۱ آذر، سالروز شهادت خادم آستان کریمه اهل بیت(سلام الله علیها)، شهید مدافع حرم مهدی ایمانی فُردویی گرامی باد🌹
@raviannoorshohada
📌 شهیدی که حاج قاسم او را کلید لشگر معرفی کرد
🔹️ در زمان جنگ بعثی ها برای شهید محمد مهدی کازرونی، جایزه ای بیشتر از فرمانده اش تعیین کرده بودند!
◇ در لحظه شهادت قرآن را بوسید و زیر لب امام زمان (عج) را صدا میزد.
◇ در عملیات حصر آبادان توانست با اسلحهٔ خالی چند عراقی را اسیر کند.
◇ حاج قاسم درمورد ایشان گفتند: حاج مهدی کازرونی کلید لشکر بود و قسم میخورم در وجودش ذره ای ترس وجود نداشت!
#سردارشهید_محمدمهدی_کازرونی
#حاج_قاسم
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔹 21 آذرماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم از شهر مقدس قم ، مهدی ایمانی 🔹
✨ | دخترم بدان که برای این چادر که یادگاری حضرت زهرا (س) است ، خون دلها خورده شده . . . |
▫️بخشی از وصیت نامه شهید مهدی عزیز .
#شهید_مهدی_ایمانی | #شهید
#مدافع_حرم
#جان-فدا❤
💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada
--------‐‐-------------------------------------------------