Zonnori_Notqe_Enqelabi.mp3
6.8M
🎙 نطق حجه الاسلام مجتبی ذوالنور
🔘 نمایندهٔ مردم قم در مجلس
🔺 نطق پیش از دستور
♦️عتاب و اعتراض به رئیسجمهور!
@raviannoorshohada
76247104_1397-1-27-11-57.mp3
4.66M
👆جریانِ فکریِ شهید مدافع حرم، #محمودرضا_بیضایی چه بود؟
اگر دنبال شهادتی🌹 با دقت گوش بده و عمل کن
🎙راوی:حجت الاسلام موسوی زاده
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
سردار دلگرمی خانواده مدافعان حرم بود💔
با خواهر شهید علی امرایی هم کلام میشویم. «اعظم امرایی» میگوید: «کار پدر و مادرم از جمعه تا امروز شده گریه. سردار، دلگرمی خانواده شهدای مدافع حرم بود.»😔
او از تیر ١٣٩۴می گوید، از لحظه شهادت سه شهید؛ «داعش در حال پیشروی بوده و #مدافعان_حرم، برای اجرای یک عملیات از منطقه درعا به سمت دمشق حرکت میکنند. برادرم علی، ابراهیم غفاری و محمدحمیدی با هم بودند که ماشینشان در اثر اصابت راکت منفجر میشود و هر سه نفر در یک زمان به #شهادت میرسند.😔 ماشینی که در آن سردار سلیمانی و چند نفر دیگر از مدافعان حرم بودند با فاصله ۱۷ دقیقه از ماشین برادرم به همان نقطهای میرسند که این سه نفر شهید شده و تکههای بدنشان در اطراف ماشین پراکنده شده بود.»💔
ما که آنجا نبودیم، اما همرزمان برادرم وقتی به دیدنمان آمدند ماجرا را روایت کردند. میدانم از جمعه تا الان، همه آن لحظات را چندبار مرور کرده اند و اشک ریخته اند.😔
سردار و همراهان وقتی در جاده به ماشین سوخته میرسند پیاده میشوند و از روی نشانهها متوجه میشوند این ماشین علی و دو نفر دیگر است. سردار جلو میرود و به بچهها میگوید کسی دست نزند☝️، تکههای بدن این سه شهید را خودم از لا به لای گدازههای ماشین جمع میکنم. بچهها اصرار میکنند اجازه بدهید ما جلو برویم. اما سردار میگوید بگذارید خودم این کار را انجام دهم. پیکر علی ما سوخته بود😭. هر چه میگردد از پیکرش جز یک دست، چیز دیگری پیدا نمیکند. انگشتر علی هنوز دستش بود💔. سردار، پیکر سوخته و مثله شده این سه نفر را لای پارچههای جداگانهای میپیچد. همرزمان میگفتند سردار با اشک تکههای بدن بچهها را جمع میکرد.😭 مدافعان حرم، دلیل اشکهای او را خیلی زود فهمیدند❗️ وقتی حاج قاسم سلیمانی به آنها گفت داعشیها برای ماشینی که من در آن بودم نقشه کشیده بودند.😞 ماشین علی امرایی و حسن و محمد را اشتباهی به جای ماشین ما زدند.»😭
حرف هایمان به اینجا که میرسد مادرشهید اشکها رااز صورتش پاک میکند و میگوید: «سردار زود بود برود. من مادرم، هنوزم داغدارم☝️. تا صدسال دیگر هم داغ علی برایم تازه است. اما خوشحالم که پسرم بلاگردان سردار شد. حاج قاسم باید میماند تا فقط با شنیدن نامش احساس امنیت کنیم. سردار باید میماند...»😔
#حاج_قاسم_سلیمانی
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 مردی که تو میدون جنگ لرزه به اندام دشمن مینداخت، همچین لطافت طبعی داشت...
#حاج_قاسم_سلیمانی
@raviannoorshohada
🔴 بیانیه شماره 2 آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر
29 دی 1398
👈طبق توضیحات ارائه شده، مجدداً بر موضع آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر نسبت به اعمال عملیات فریب بر سیستم فرماندهی و کنترل سامانهی پدافند موشکی ایران و منتفی بودن نقش خطای انسانی با قطعیت تأکید میشود❗️و در همین راستا از مراجع حقوقی ذیصلاح تقاضا میگردد بر نقش رژیم جنایتکار آمریکا در طعمه قرار دادن هواپیمای مسافربری اوکراینی و به شهادت رساندن عزیزان ما بهعنوان یک جنایتجنگی دراین سانحه متمرکز شوند
🏴 خدایش رحمت کند...
🚫 زندگی بعضیا، با زندگی خیلیا فرق داره... چون مشغلههای آدما با هم خیلی فرق داره...
⁉️ خب اگه کسی قهرمان بین المللی باشه، باید زندگی خیلی عجیب غریبی هم داشته باشه...
لابد وقت، برای خیلی از کارهای غیرضروی و حتی ضروری هم نداره؟؟!
🤔 راستی حاج قاسم سلیمانی، تو این بلبشوی مأموریتها و مشغلههای روزمرهش، چه کارهایی انجام میداد؟!!
🌹🌹🌹🌹
السلام علی الشهدا...
‼️کتابهایی که سپهبد شهید #قاسم_سلیمانی خواندن آنها را توصیه کرده بود!!
🔹 شاید کمتر بدانیم چهرۀ با صلابتی که قدمهای محکمش اندام دشمنان را به لرزه میانداخت، اهل #ترویج_کتاب و علاقهمند به #مطالعه بود.
📚 #من_زندهام
خاطرات دوران اسارت معصومه آباد...
📚 #آن_بیستوسه_نفر
گزارشی از ماجرای ۲۳ نوجوان بسیجی به قلم احمد یوسفزاده...
📚 #وقتی_مهتاب_گم_شد
خاطرات شهید جانباز علی خوشلفظ به قلم حمید حسام...
📚 #رادیو
خاطرات سردار محمدرضا حسنی سعدی...
📚 #گردان_۴۰۹
روایتی از ساعات پیش از علمیات والفجر۱۰ نوشتۀ عبدالرضا مزاری...
📚 #سربلند
زندگینامۀ شهید محسن حججی به قلم محمدعلی جعفری...
💢 از جمله کتبی بود که حاج قاسم سلیمانی:
🔺 بر آنها یادداشتی نوشته بود
🔺 و آنها را برای خواندن معرفی کرده بود.
#سردار_نظامی
#سپهبد_قاسم_سلیمانی
#کتاب_خوانی
#پیشنهاد_مطالعه
#سربلند
#گردان_۴۰۹
#رادیو
#وقتی_که_مهتاب_گم_شد
#آن۲۳نفر
#من_زندهام
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رجز سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه
سلامتی همه رزمندگان اسلام صلوات
@raviannoorshohada
#خاطرات_شهدا
✅شهدا زنده اند ونزد خداوند روزی می خورند وبر احوال ما واقفند 👇
خاطره ای از زبان همسر شهید
🔹 اولین سال بعد از #شهادت شوهرم زمستان سرد شده بود و خلاصه اولین برف زمستان بر زمین نشست. یک شب پدر شوهرم آمد، خیلی نا آرام گفت: عروس گلم، ناصر به تو قول داده که چیزی بخره و نخریده؟ گفتم: نه، هیچی
🔸خیلی اصرار کرد. آخرش دید که من کوتاه نمیآیم، گفت: بهت قول داده زمستون که میاد اولین برف که رو زمین میشینه چی برات بخره؟چشمهایم پر از اشک شد، گریهام گرفت، گفت: دیدی یک چیزی هست، بگو ببینم چی بهت قول داده؟
🔹گفتم: شوخی میکرد و میگفت بذار زمستون بشه برات یک پالتو و یک نیم چکمه میخرم. این دفعه آقا جون گریهاش گرفت، نشسته بود جلوی من بلند بلند گریه میکرد؛ گفت: دیشب ناصر اومد توی خوابم بهم پول داد گفت: به خانومم قول دادم زمستون که بشه براش یک چکمه و یک پالتو بخرم. حالا که نیستم شما زحمتش رو بکش...
🌹شهید ناصر کاظمی
شهیدان زنده اند
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرزند شهید سپهبد سلیمانی در آغوش فرمانده جدید نیروی قدس سپاه پاسداران
@raviannoorshohada
✍نصف شب از شناسایی برگشته بود.وقتی دید بچه ها تو چادر خوابن بیرون چادر خوابید.
بسیجی اومده بود نگهبان بعدی رو صدا بزنه زین الدین رو نشناخت. شروع کرد با قنداق اسلحه به پهلوش زد.
هی ام میگفت پاشو نوبت پستته بالاخره مهدی اسلحه رو ازش میگیره میره سر پست و تا صبح نگهبانی میده.
صبح زود نگهبان پست بعدی به بسیجی میگه:
چرا دیشب منو صدا نزدی؟
اونم میگه پس دیشبی که صدا کردم کی بوده؟
ته توی قضیه رو که در میاره میفهمه
دیشب فرمانده لشکر رو فرستاده سرپست.😅😅
#شهید_مهدی_زین_الدین🕊
@raviannoorshohada
این یک سجاده معمولی است؛ شاید هم نیست❗️ چون از روی این سجاده یک جوان مؤمن انقلابی روزی پنج نوبت اوج میگرفت و به معراج میرفت🌱 نیمهشبها همین سجاده شاهد سوز مناجات عاشقانه آن جوان مجاهد بود.. در سجده بعد از هر نماز، شبنم اشک زلال آن جوان مخلص از روی گونههای چون برگ گلش بر روی همین سجاده میغلتید.. پیشانی نورانیاش بر روی همین مهر فرود میآمد✨.. بند بند انگشتان دستش دانههای همین تسبیح را لمس میکرد📿.. این یک سجاده معمولی نیست.. بُراقی است که #شهید_جهاد_مغنیه را به عرش میبُرد.. سجادهای است که جهاد آن را از #مقام_معظم_رهبری هدیه گرفته بود😭، و همیشه در گوشه اتاقش گسترده بود.. کهف حصینی بود که جهاد هر روز بارها در فرصت خلوت با خدا به آن پناه میبرُد.. كاش ما هم براى خودمان چنين مأمن و پناهگاهى براى خلوت با خدا داشته باشيم..😔
@raviannoorshohada
بسم رب الشهـــــ🌷ــــداء
🔹 با عرض سلام و ادب و تسلیت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خدمت خواهران گرامی
❌اصلاحیه
✅ دیدار با خانواده شهید کازرونی عزیز، سرکار خانم ملایی که قرار بود سه شنبه انجام شود به روز "چهارشنبه همین هفته 2 بهمن ماه ساعت 16" تغییر پیدا کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یابقیه_الله
بر چهـرہ پر ز نور مهدی صلواٺ
بر جان و دل صبور مهدی صلواٺ
تا امر فرج شود مهيا بفـرسٺ
بهر فرج و ظهور مهدی صلواٺ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@raviannoorshohada
29.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی زیباست
اما
#شهادت زیباتر
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیمش به «آقا» وصل است
ویدیویی منتشر نشده از شهید ابومهدی المهندس: فرقی نمیکند به دست آمریکا شهید شوم یا اسراییل و داعش؛ هر سه یکیاند
وقتی که کنار حاج قاسم باشم، آرامش دارم چون سیمش به «آقا» وصل است
@raviannoorshohada
خاطره_ای_زیبا_از
شهیدمحمدرضاتورجی_زاده
هنگامی که به مرخصی می آمد روزهای
دوشنبه و پنج شنبه روزه مستحبی می گرفت. با روزه گرفتن روح خود را صیقل می داد. در جبهه نیز همین کار را میکرد. یک روز همه ی بچه ها را جمع کرد و پرسید: شماها روزه بدهکار نیستین؟(به دلیل حضور در عملیات و رفت و آمد روزه بدهکار بودند) گفتند: چرا؛ گفت: پس بیایید همه با هم روزه هایمان را قضا کنیم. سحرها خودش زودتر از بقیه بیدار می شد، و سحری بچه ها را آماده میکرد، چای را درست می کرد و بعد
همه را صدا میزد. با دوستانش تصمیم گرفت تا قضای روزه ی همرزمانی که شهید شده اند را به جای آورند .
#خصوصیت_رفتاری_شهید
یک روز بعدازظهر باهم به سنگر عده ای از دوستان رفتیم. آن ها چای آتشی درست کرده بودند که واقعا بعد از ناهار و توی آن هوای گرم می چسبید. چای را ریختند و با
سینی دور می گرفتند. وقتی به شهید تورجی رسید؛ چیزی نگفت و چای را برداشت. ولی بعد هنگام صحبت یواشکی به من که کنارش بودم گفت: علی لیوان چای مرا با لیوان خالی خودت جا به جا کن؛ من روزه ام؛ من هم همین کار را کردم و چای را خوردم؛ شهید تورجی نخواست بگوید روزه است و بچه ها از این که جلویش چای خورده بودند خجالت بکشند.
@raviannoorshohada