eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
628 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 دل گویه های شهید بزرگوار مدافع حرم، مرتضی عطایی🌹 ما را هم #حسین، گدایی حساب کن 😔 آخر کجا رود به جز این در، گدای تو...😭 @raviannoorshohada
🕊 : 🕊ماهی به رنگ .... عجب ماهیست ... آغازش با ، اواسطش با و پایانش با ... اسفند ماه بوی می دهد...🕊 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @raviannoorshohada
مجد: 💐 عید فضیلت مبارک🌹 💚 اگر غدیر عید ولایت است، مباهله عید فضیلت است. حجت الاسلام پناهیان: اگر غدیر عید است مباهله عید است. چون بزرگترین فضیلت علی(ع) در روز و آن‌هم صریحاً در قرآن کریم بیان شده. 👈امام (ع) به مأمون فرمودند: بالاترین فضیلت علی(ع) آیۀ مباهله است. چون در این آیه علی(ع) نفس پیامبر(ص) اعلام شده است. باید مباهله برطرف بشود، این خیلی مهمتر از بسیاری دیگر از ایام الله است. در جهان اسلام احدی نیست که منکر مباهله و این باعظمت علی(ع) بشود. آیۀ صریح قرآن است و داستان مباهله را همه بیان کرده‌اند. ✅عاشقان اهل بیت(ع) کجا هستند که بزرگترین را برگزار کنند، و سرور خود را در نزول آیۀ مباهله به اهل عالم نشان بدهند؟ قبول کنیم ما هنوز در مکتب محبت اهل بیت(ع) آنچنان که باید رشد نکرده‌ایم. از نزول آیۀ مباهله، موجب صعود دل‌ها در عزای است. باشکوه‌ترین تجمع بیت(ع)در طول اسلام در است. باید داستان مباهله را به کودکان خود بیاموزیم. آی اهل ببینید (ع) در آغوش پیامبر(ص) است. چرا فریاد و هلهله سر نمی‌دهید؟ تنها منتظرید (ع) در گودی قتل‌گاه بیفتد تا فریاد عزا سر کنید؟ الان باید عالم را باخبر کنید تا علت گریه‌ها و فریادهای عاشورای شما را بفهمند. @raviannoorshohada
#رسـم_خـوبان 💟تا پیش از سفر #کربلا خیلی پسر شری😈 بود، همیشه #چاقو در جیبش بود، خالکوبی🌀 هم داشت. 💟وقتی از سفر کربلا برگشت مادرش ازش #پرسیده بود چه چیزی از امام حسین💞 ع خواستی؟! مجید گفته بود یه نگاه به گنبد امام #حسین (ع) کردم 💟و یه نگاه به #گنبد حضرت عباس (ع)انداختم😔 و گفتم آدمم کنیدسه چهار ماه قبل رفتن به #سوریه به کلی متحول شد، بعد از اون همیشه در حال دعا و گریه😭 بود. نمازهایش را اول وقت میخواند 💟خودش #همیشه میگفت نمیدانم‼️ چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه #دعا بخوانم و گریه کنم و در حال عبادت باشم.😇 📎از قلیان کشیدن و خالکوبی تا پاک شدن در خانطومان @raviannoorshohada🌹
‌ حتی یک نفر، زینب کبری را تحسین نکرد! ‌ 🌷 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: مادر شهیدی که عزیزانش را در راه خدا داده، میلیونها انسان، میلیونها چشم، با تحسین به او نگاه می‌کنند و جامعه او را در اوج افتخار می‌نشاند. 💔 اما وضعیت #زینب_کبری این گونه نبود. یک نفر در سرتاسر این جامعه نبود که جرأت داشته باشد به او بگوید: آفرین، مرحبا، بارک الله! در چنین دنیای سختی، همان قدر که #شهادت #حسین ممتاز بود و با همه ی شهادت‌ها از صدر اسلام تا امروز فرق داشت، حرکت #زینب هم همان قدر عظمت داشت. ۱۳۶۵/۱۰/۱۵ @raviannoorshohada
•﷽• هنگامہ سفر نزدیڪ است... سپاه آخرالزمانی ها آماده میشوند ؛ تا به خون خواهی #حسین ، خود را به امام منصور برساند! اربعینی‌های امسال هم انتخاب شده‌اند! چه آنان ڪه با پایِ دل می‌آیند ... و چه آنان که جسم خسته و خاڪے شان را هم ، تا جاده‌یِ #عشق مے‌رسانند... مهدی جان ؛ مےگویند زمانیکه تڪیه بہ خانہ ڪعبه بدهے خودت را اینگونه معرفی میکنے؛ « ان جدی الحسین قتلوه عطشانا » پس عالم و آدم باید حسین (؏) را بشناسد کہ این شناخت و حرڪت مقدمہ « ظهور » توست ... #الأربعين_مقدمة_الظهور #الهے_هيچكسے_داغ_حرم_نبينه #حب_حسین_یجمعنا @raviannoorshohada
💚#امام_زمان (عج) حین #ظهور: ‌ ای اهل عالَم! ‌ جدّ من، #حسین را تشنه کشتند. 💔 جدّم حسین را برهنه روی خاک افکندند. 💔 جدّم حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند.💔 ‌ إلزام الناصب،ج۲،ص۲۳۳📚 @raviannoorshohada
#امام_صادق_علیه_السلام: ای زراره، آسمان چهل روز بر #حسـین(علیه السلام)خون گریه کرد... و زمین چهل روز براے عزاے آن حضرت گریست به تیره و تار شدن.. وخورشید با کسوف وسرخے خود چهل روز گریست... وملائکه الهی برای آن حضرت چهل روز گریستند.. 📚( مستدرک الوسائل‌/ج ۱۰/ص۳۱۴) @raviannoorshohada
#شــب_جـمعـه|💔| ای شوق بی کرانۀ شب های جمعه ام تنهاترین بهانۀ شب های جمعه ام از لطف آفتاب نگاهت هنوز هم گرم است #آشیانۀ شب های جمعه ام هر هفته التماس تو را دارم از خدا با نالۀ #شبانۀ شب های جمعه ام سنگینی #گناه مرا می کشد به دوش دریای عفو شانۀ شب های جمعه ام عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان نجوای #عاشقانۀ شب های جمعه ام در کربلا؟ مدینه؟ کجا گریه می کنی آقای بی #نشانۀ شب های جمعه ام انگار بی مقدمه کرب و بلاییم وقتی #گدای خانۀ شب های جمعه ام از سفرۀ #حسین بلندم نکن که من محتاج آب و دانۀ شب های جمعه ام السلام علیك یا اباعبدالله السلام علیك یا صاحب الزمان @raviannoorshohada
شهدا عاشق اند  معشوقشان #خداست شاگردند؛ معلمشان #حسین (ع)است... معلم اند... درسشان #شهادت است مسلح اند... سلاحشان #ایمان است مسافرند، مقصدشان #لقاءالله است مستحکم اند، تکیه گاهشان #خدا ست...🍃 شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات✨ #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم @raviannoorshohada
4_6028459059223463104.mp3
3.16M
ای جووون وقتی داری #گناه میکنی،بگو #حسین داره نگام میکنه💚 رسول رسول زمین ... #شهیدرسول_خلیلی @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زمزمه‌ی زیبای سردار #حاج_قاسم_سلیمانی الا یا اهل العالم من #حسین را دوست دارم❤️ #شب_جمعه @raviannoorshohada
جانم❤️ یا ابا عبدالله أبا عبدالله است... یعنی اگر تو برای خدا کنی... حسین برایت میکند... چشم امید ندارم به کسی غیر ♥️ الله علیک یا ابا عبدالله @raviannoorshohada
سین هشتم 🌷 ❣یا مقلب القلوب ❣ ⇜تو "سین" هشتم کدام سفره‌ای ⇜تویی که "سینِ" نداشتی ⇜تویی که "سر" نداشتی ⇜تویی که سینه‌ات میان شعله🔥 سوخت.. تو کدام سفره‌ای؟!! که سرخیِ تمامِ سیب‌ها🍎 ز توست که سبزی تمام سبزه‌های هفت سین و برقِ سرخِ پولک تمام ماهیانِ هفت سین ز .. تو "سین" هشتم کدام سفره‌ای⁉️ که سفره‌ها به اسم تو .. تو نداری و حسیـن بدون سَر تمام هفت‌سینِ سفره‌های ماست.. تو "سین" هشتمی ✅ بدون "سر" هم بدون سر ح"سین" می‌شود "تو سینِ اولِ حسینِ بی سری" @raviannoorshohada
اربـابم‌ حســـین❤️ هرگز به کس و نا کسی نگفتیم.! زیرا فقط این لَفظ سزاوارِ است...😌 مبارک❤️ ان‌شاءالله عیدیمون کربلا @raviannoorshohada
یعنی با وضو پرپر شدن تشنه در باران آتش "تر" شدن عشق یعنی مثل اربابم پیش چشم مادرت بی سر شدن عشق یعنی سوی لاهوت آمدن پای رفتن ، شکل تابوت آمدن عشق یعنی در افق بر روی دست بی صدا ، با بوی باروت آمدن ... 🌷 شادی روح شهدا http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌱 ✨داد زدم : " بشین .. ! دید داره ، اگه ببینن میزننت "😠🤦‍♂ گفت : " نترس نمے زنن😊 👈اولا من اینجا شهید نمیشم دوما تیر میخوره به پیشونی ام و مے افتم به سجده ، اون وقت یا ' علیه السلام ' میگم و شهید میشم .. "🕊🌹 پنجاه روز بعد پیڪر مطهرش رو دیدم ..😔 تیر خورده بود توے پیشونی اش و در حال سجده شهید شده بود .. یا حسین اش هم لابد گفته بود ❤️🍃 ‍‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
💠 خواب دختر شهيد محرابی چند شب قبل از شهادت پدرش🌷 🔰چند شب قبل از (ع) خواب دیدم درمراسم ظهر شهادت امام رضا (ع )هستم که پدربزرگم هرسال نذری ميدادند🍵 در حال كمك كردن درساختمانی بودیم صدای مردی به گوشم خورد که میگفت: امسال امام رضا (ع) حاجت بابات را خواهد داد✨ 🔰من بعد از این خواب خیلی شدم ومدام صدای آن مرد در گوشم می‌چرخید مراسم شروع شد. چون تعداد مهمان ها زیاد بود خانه یکی از همسایه ها را گرفته بودن و آن ساختمان همان ساختمانی بود که من در خواب دیده بودم 💭 🔰خیلی حالم بد بود پنجره اتاق را باز کردم وبنر ایستاده پدر بزرگم را دیدم و دوباره همان صوت در گوشم پیچید (سال پدر بزرگت بنر بابات هم کنار آن بنر میرود)وباز من بیقرارتر شدم تا اینکه خبر شهادت پدرم رو دادن😭😭 🔰پیامی که درشب قبل ازشهادت برای یکی از بستگان فرستاد👇 چشم مرا پیاله خون جگر کنید 🍂هر وقت تر نبود تر کنید من کمتر ازگدای نیستم 🍂خانه به خانه دست مرا در به در کنید بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند 🍂مارا فُضیل فرض کنید و این شدن از مرگ بدتر است 🍂فکری برای این نفس بی اثر کنید😔 گفتنم که به جایی نمیرسید 🍂ذکر حسین مرا بیشتر کنید💔 در میزنم و هیچ کسی باز نمیکند 🍂پس زودتر راخبر کنید😭 حسین محرابی🌹 تاریخ شهادت مصادف با شهادت امام رضا(ع)💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌱برشے از وصیــت نامــه در روزگارانے دوســت داشـــتم دکتــر شـــوم ، مهندــس شوم پولدار شـــوم و آرزوها داشـــتم ..... اما عاشقے چون (ع) را ديــدم و عــشق را فهميـــدم او سوزاند، مـــرا ســوزاندنے عجــيب و اکــنون فقـــط آرزو دارم شــوم . @raviannoorshohada
🌹شهیدانه🌹 ۱۰ ماه بود ازش خبر نداشتیم مادرش میگفت:خرازی!پاشو برو ببین چی شد این بچه؟میگفتم:کجا برم؟جبهه یه وجب دو وجب نیست که... رفته بودیم نماز جمعه. حاج آقا آخر خطبه گفت:حسین خرازی را دعا کنید! آمدم خانه...به مادرش گفتم:حسین مارو میگفت؟چی شده که امام جمعه هم میشناسدش؟ نمیدانستیم فرمانده لشکر اصفهان است! 🌹 _ خرازی @raviannoorshohada
🌷نحوه شهادت شهید علم الهدی نبرد تن با تانک 🌴صدای تانکهای آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم تانکهایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. 🔹در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت. 🔹 تانکها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از حسین دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد. 🔸روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد. پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با سماجت شروع به پیشروی کرد. 🔹علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند. گردو خاک کمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاکریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبور کند. -فدا❤
هردرے بسته شود جز در پر فیض ♥️ این در خانه عشق ♥️ است ڪه باز است هنوز السَّلامُ_عَلیڪَ_یااَباعَبْدِالله ♥️ -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
شهدا عاشق اند ❤️ معشوقشان خداست💛 شاگردند؛ معلمشان  (ع)است...🌹 معلم اند... درسشان  است🌷 مسلح اند... سلاحشان  است🦋 مسافرند، مقصدشان لقاءالله است 🕊 مستحکم اند، تکیه گاهشان  ست...🍃 🌸 سلام صبحتون شهدایی 🌸 -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
شهید به تازگی نامزد کرده بودند ✨🌟 زمانی که شدند ماه و دو روز از نامزدیشون گذشته بود دوست نداشت ازدواجش مانع دفاع از حریم اهل بیت شود بنابراین با همسرش شرط کرد همچنان رزمنده مدافع حرم باشد زهرا سادات رضوی شهید متولد سال ۱۳۷۶ هستند همسرشون میگویند : آن لحظه که خبر شهادت حسین را به من دادند با آنکه همه بیتابی می کردند اولین کاری که کردم دو رکعت شکر خواندم . حال و هوای دلم مصداق این بیت شعر بود "دلم یجوریه ولی پر از صبوریه🌙" در دلم غوغا بود ولی خود حضرت زینب (س) یک صبری داده که قابل توصیف نیست . متولد ماه آبان بود و در آبان به شهادت رسید💔🥀 . ••🦋•• ‌‎‌‌-فدا❤ ⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘⚘☘ http://eitaa.com/raviannoorshohada
برشی از قصه دلبری (شهید محمدخانی به روایت همسر) د‌لـداده‌ ی اربـاب بـود درِ تابـوت را بـاز ڪردند ایـن فرصـت بـود.بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل . بدنـم بی‌حـس شـده ‌بـود، ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده‌ بـود . بایـد محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام می‌دادم. پیـراهـن اش را از تـوی ڪیـف درآوردم.همـان که می ‌پوشیـد. یڪ مشـکی هم بـود ، صـدایـم می‌لرزیـد . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور . جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« می‌خواسـت بـراش ؛ شـما می‌تونید؟!یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید. دسـت و پایـش را گـم کـرد. نمی‌توانست حـرف بـزند؛چـند دفعـه زد رو سینـه . بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود. نمی‌دانم بـود یـاآب باران. پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:« بگـو » نفسـم بالا نمی‌آمد . انگار یڪی چنـگ انداختـه‌ بود و را فـشار می‌داد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم.گفتــم : از حـرم تـا قـتلگـاه صـدا می‌زد حسـیـن دسـت و پـا می‌زد ؛ زینـب صـدا می‌زد حسـیـن ... سینـه می‌زد برای محمـدحسیـن،شانـه هایـش تکـان می‌خورد. برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند ؛همـه را ؛ خـیالـم راحـت شـد . پیـشِ تـازه سینـه زده‌ بـود ... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------