eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
646 دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
3هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
  بيمارستان دزفول که بودم... گفتند يه مجروح آوردند... دوتا چشماش نابينا شده، دست هم نداره، چهارده ، پانزده ساله هست ... رفتم بالا سرش دلداريش بدم !... رفتم تو اتاقش ديدم داره سر به سر مجروح هاي ديگه ميگذاره و ميخنده !! 🦋🍃🦋🍃🦋🍃 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹 🌹🌹🌹 سردار، هرماه ده هزارتومان به شخصي كه عليل بود و روي ويلچر مي نشست مي داد... در ماه آخر كه به سراغش رفته بود؛ بيست هزار تومان به او داده وگفته بود : "شايد ماه ديگر نباشم ..." اين قضيه را بعد از شهادتش شنيدم !   ▪️شهدا را با ذکر صلواتی یاد کنیم http://eitaa.com/raviannoorshohada
خيلي آقا بود... تا مي شنيد رزمنده اي شهيد شده ؛ مي رفت و پيشاني اش را مي بوسيد . تااينکه خبر دادند توي يک عمليات به شهادت رسيده . به اتفاق چند تا از بچه ها رفتيم و به تلافي اون بوسه هايي که بر پيشاني شهدا زده بود ؛ پيشانی اش رو بوسه باران کنيم... رسيديم بالاي سرش.پارچه رو کنار زديم. اما ديديم سر نداره...!!🌷 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🕊🕊🕊 🌸🌸 حرف یک روز و یک هفته نیست...! بیست،سی سال دعای عهدِ صبح‌هایش ترک نشد. خودش را برای دوران ظهور آماده می‌کرد؛ می‌گفت:این حوادث منطقه مخصوصا سوریه مقدمه ی ظهور امام زمانه انشالله... و این مدافعان حرم بی بی،طلایه داران سربازی آقا هستن... http://eitaa.com/raviannoorshohada
برای انجام مراسم تدفین و خواندن تلقین شهید احمد خادم الحسینی آمدند سراغ من... آن موقع امام جماعت مسجد شیراز بودم. وارد قبر شدم احساس کردم شهید تبسم به لب دارد برایم عجیب بود ولی به کارم ادامه دادم!... تلقین را می خواندم به نام حضرت حجّت که رسیدم ؛ میان بُهت و ناباوری شهید سرش را به نشانه ی تعظیم خم کرد سر تا روی سینه‌ آمد و دوباره به حالت قبل برگشت...!💔 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🕊 داشتيم از خط به عقب باز مي‌گشتيم، «قائم مقامي‌» در كنارم بود و مي‌گفت: «نمي‌دانم چه كرده‌ايم كه خداوند ما را لايق شهادت نمي‌داند... گفتم: «شايد مي‌خواهد كه ما خدمت بيشتري به اسلام و مسلمين بكنيم.» پاسخ داد: « نه من بايد شهيد مي‌شدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب ديده بودم كه شهيد مي شوم و امام زمان - عجل الله فرجه- دستم را گرفته و به همراه خود مي‌برد.» 🌷🌷🌷🌷 درهمين حال يك خمپاره 120 كنار ماشين ما به زمين خورد و اين بنده ی عاشق به شهادت رسيد. هنگام شهادت لبخند بسيار زيبايي بر لب داشت كه همه‌مان را مسحور خود كرده بود...! گويي مشايعت امام زمان- عجل الله فرجه-  او را چنين به وجد آورده بود!!  http://eitaa.com/raviannoorshohada
  🌸🍃 و از همسرت خواستی که بر سنگ قبرت  بنویسند " سرباز قاسم سلیمانی"♡... بدون نام و عنوان... اگر به ما بود برایت مزاری درست می کردیم درجه یک!👌 در حد یک الگو و قهرمان💎 چه کنیم که خودت پیش دستی کردی😔 http://eitaa.com/raviannoorshohada
📿شهادتِ شهید فقط دست خودش است‼️ به روایت برادر شهید 🔅 یکبار خوابی دیده بودم که آن‌ را برای محمودرضا تعریف کردم. من خواب دیده بودم که‌ با دست‌دادم وهمدیگر را بغـل کردیم و به او گفتم حاجی دست مــا را هم بگیر. منظورم هم از این حرف این بود که باب شهادت را به روی ما هم باز کنید که دستش را کشید و گفت: «دست من نیست». قبل از اینکه این خواب را برای اخوی تعـــــریف کنم، روی این خواب زیاد فکـــر کرده و بـرای دوستانی هم تعریف کرده بودم. باخـودم می‌گفتم مگـر می‌شود. همه چیز دســت شهداست و شهـــدا دستشان بـاز است. این معمـا برای من حل نمی‌شد و همیشه فکر می‌کردم که تعبیــرش چیست؟ برای محمـودرضـــا که تعریف کردم به راحتی برایم حلش کرد. گفت: «شهــادتِ شهیــد دست هیچکس نیست؛ فقط دست‌خودش است. شهیـــد تا نخــــــواهد شهید شود، شهید نمی‌شود.» و در حرفهـایش به مـن فهماند که خـودش هم بخاطر تعلقـــاتش هســت کــه شهیـــد نمی‌شـــود... http://eitaa.com/raviannoorshohada
🦋🍃🦋🍃🦋 مادر شهید محمد معماریان می‌گوید: «محمد، 8 سال داشت...‌ یک روز صبح از خواب بیدار شده بود گریه می‌کرد ؛تعجب کردم! فکر کردم خواب بدی دیده یا جایی از بدنش درد می‌کند. کنارش رفتم و نوازشش کردم، گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: هوا روشن شده و من نمازم را نخوانده‌ام. انگار خواب مرگ رفته‌ام که نمازم قضا شد... در حالی که محمد فقط 8 سال داشت، اما نمازش هیچ‌ وقت قضا نمی‌شد.» http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌷🌷🌷 🌷🌷 خيره شده بود به آسمان... حسابي رفته بود توي لاک خودش!... بهش گفتم : « چي شده محمد؟ » انگار که بغض کرده باشه؛گفت: «بالاخره نفهميدم ارباً اربا يعني چي؟ميگن آدم مثل گوشت کوبيده ميشه... يا بايد بعداز عمليات کربلاي 5 برم کتاب بخونم یا همين جا توي خط مقدم بهش برسم »... 🕊🕊🕊🕊 توي بهشت زهرا که مي خواستند دفنش کنن؛ ديدم جواب سوالش رو گرفته بود...😔 با گلوله توپي که خورده بود به سنگرش ،ارباً اربا شده بود... مثل علی اکبرِ امام حسين ...😭 🔺نقل از همرزم شهید http://eitaa.com/raviannoorshohada
⭐️🦋🥀 در کوچه های بی شهید... زدند را... ☀️شهید امر به معروف و نهی از منکر http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌺🍃🌼🍃🌾 کار هر شبش بود... با اینکه از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می‌کرد؛ نیمه های شب هم بلند می شد نماز شب می خواند...♡ یک شب بهش گفتم:یه ذره استراحت کن خسته ای... با همان حالت خاص خودش گفت: تاجر اگر از سرمایه اش خرج کنه بالاخره ورشکست میشه... باید سود به دست بیاره تا زندگیش بچرخه!!! ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ور شکست میشیم!... http://eitaa.com/raviannoorshohada