🔰 اینجا طلب نکرده، میبخشند!
🔸اومد پیش امام حسن تا از ایشون کمک بخواد؛
هنوز دهان باز نکرده بود، حضرت به خادمشون فرمودن هرچی تو خزانه داریم به ایشون بده! خادم رفت، ده هزار درهم آورد و تقدیم نیازمند کرد.
🔹نیازمند گفت: آقاجان کاش میذاشتید حاجتم رو بگم و یکم از بزرگواریتون تعریف کنم بعد این طور در حقم لطف میکردید..
🔸امام حسن فرمودن: ما قبل از اون که ازمون درخواست بشه میبخشیم، چون میترسیم مبادا یه وقت کسی به خاطر رو زدن به ما شرمنده بشه و آبروش بریزه!...
#سید_الکریم 💚
#روایت_من
♨️ به روایتِ راویدین 👇
https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185
•
بسم الله الرحمن الرحیم ✨
خب وقتشه هندزفریها رو آماده کنیم و
بشینیم پای حرفهای حضرت خالق 🌱
🔸صوت ترجمه روان و شیرینِ قرآن کریم 📖
🗓 روز پانزدهم رمضان: جزء ۱۵ 👇
•
🔰شوخیای که کلی پیامبر رو خندوند!
🔸چند نفر باهم راهی سفر شدن؛ برای این که آذوقه کم نیارن، یه نفر به اسم نعیمان رو مسئول آذوقه کردن تا حواسش به کم و زیاد مواد غذایی باشه.
🔹یه روز بین راه، یه نفر به اسم سویبط گرسنهاش شد؛ اومد پیش نعیمان و ازش خواست یه مقدار غذا بهش بده. نعیمان گفت بذار همه جمع بشن بعد.
سویبط از این حرف نعیمان ناراحت شد؛ تصمیم گرفت هر طور شده تلافی کنه.
🔸همین طور به راه خودشون ادامه دادن تا این که به یه کاروان دیگه رسیدن. سویبط رفت پیش اون کاروان و گفت: «من یه غلام دارم که میخوام بفروشمش؛ شما میخرید؟» اونها هم از خدا خواسته قبول کردن. سویبط بهشون گفت: «ولی این غلام من خیلی شوخ و سر و زبون داره؛ احتمالا به شما بگه من غلام نیستم! اگه این طوری گفت به حرفش گوش ندین و ببرینش.»
🔹سویبط غلامش رو به قیمت ۱۰ تا شتر ماده فروخت.
🔸وقتی خریدارها اومدن غلام رو ببرن، سویبط نعیمان رو نشون داد و گفت غلامم اینه! هرچی نعیمان داد میزد که من غلام نیستم کسی گوش نداد، دست و پاشو بستن و دنبال خودشون کشیدن و بردن.
🔹همین که همراهان نعیمان جریان رو شنیدن با عجله رفتن ماجرا رو تعریف کردن و نعیمان رو آزاد کردن.
🔸خبر این اتفاق که به گوش پیامبر رسید، تا مدتها هربار یاد اون جریان میفتادن کلی میخندیدن.
#روایت_من
♨️ به روایتِ راویدین | عضو بشید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185
•
بنویسیــد مـــرا نوکــــــر دربــار حســــن
یا همانخوارترین، خوارترین، خوارِ حسن
عالمـی محو تماشای حسین بن علیاست
و حسیـن بن علی سخت گرفتـــار حســن
#سید_الکریم 💚
#شاگرد_استاد ✍
💠 @shagerde_ostad
•
🔸اهل شام بود؛ دید یه گروهی با وقار و ابهت دارن از کوچه میگذرن. از یه نفر پرسید: «اینها کیان؟»
جواب دادن: ایشون حسن بن علی هستن.
🔹مرد شامی اومد جلو و با غیض تو صورت حضرت نگاه کرد؛
گفت: «تو حسن بن علی هستی؟»
حضرت فرمودن: «بله خودمم»
مرد شامی گفت: «تو هم میخوای راه پدرت رو بری؟»
امام حسن فرمودن: «تو میدونی پدر من چه آدم بزرگی بود؟»
مرد شامی گفت: «پس تو هم یه کافری هستی مثل پدرت!»
🔸یه نفر از همراهان امام عصبانی شد و محکم خوابوند زیر گوش مرد شامی!
🔹امام حسن با ناراحتی همراهانشون رو مرخص کردن، عباشون رو روی شونه مرد شامی انداختن و برای عذرخواهی ایشون رو به خونه خودشون بردن؛ کلی ازش پذیرایی کردن، جایی رو برای استراحتش آماده کردن، بهش هدیه دادن.
🔸میگن مرد شامی بعد از اون روز هرجا که میرفت میگفت: روی زمین بهتر و دوست داشتنیتر از حسن بن علی وجود نداره!
#روایت_من
#سید_الکریم 💚
💠 @shagerde_ostad
قرآن یه جا میفرماد:
«وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا»
یعنی وقتی یه نفر یه محبتی بهتون میکنه، میخواد یه سلام و علیک ساده باشه، یا هدیهای که تقدیمتون میکنه، شما هم یا در همون حد براش جبران کنید یا با بهتر از اون!
یه تقلب برسونم؟
_ مثلا هرکار خوبی که انجام میدیم، ثوابش رو هدیه کنیم به اهل بیت؛ اونها به بهانهٔ همین آیه هم که شده قطعا با بهتر از اون برامون جبران میکنن🌱
#کلام_الله
💠 @Ravidin | راویدین
•
بسم الله الرحمن الرحیم ✨
خب وقتشه هندزفریها رو آماده کنیم و
بشینیم پای حرفهای حضرت خالق 🌱
🔸صوت ترجمه روان و شیرینِ قرآن کریم 📖
🗓 روز شانزدهم رمضان: جزء ۱۶ 👇
•