🔹تو جنگ احد شایعه شد که پیامبر به شهادت رسیدن!
🔸یه تعدادی از مسلمونها، چه اونها که زخمی بودن، چه اونها که آسیب چندانی ندیده بودن، پا گذاشتن به فرار!
🔹یکی از همین افراد، موقع فرار چشمش افتاد به سعد بن ربیع که حدود ۱۲ تا زخم کاری برداشته بود و انگار نفسهای آخرش رو میکشید؛ به سعد خبر داد که شنیدم محمد (ص) شهید شده!..
🔸سعد گفت: حتی اگه محمد هم شهید شده باشه، خدای محمد که زنده است! تو چرا معطلی و از دینت دفاع نمیکنی؟! وظیفه ما که دفاع از محمد نبود! ما قراره از دینمون دفاع کنیم و این هدف، هر اتفاقی هم که بیفته سر جاشه!
| شرح ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۵۷۴
#روایت_من
#حاج_قاسم
♨️ به روایتِ راویدین 👇
https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185
هنوز سنی نداشتم؛
اون موقعها
داعش کلی سر و صدا کرده بود و
وحشت انداخته بود تو دل خیلیها؛
اما در مقابل،
ماها اسم یه سردار قهرمان ایرانی رو
شنیده بودیم؛
سرداری که خودش شده بود
کابوس شب و روزهای داعش:
_ سردار سلیمانی...
یه روز که طبق معمول،
پدرم اخبار ساعت ۲ رو نگاه میکردن،
یهو یه خبر عجیب دیدم!
برای اولین بار دیدم که توی تلویزیون
دارن تصویر سردار سلیمانی رو نشون میدن!
تو عالم بچگی،
به خیال این که یه سوتی بزرگ
از صدا و سیما پیدا کردم،
موبایل پدرم رو برداشتم و
چندتا عکس از صورت حاج قاسم گرفتم.
هرجا میرفتم با ذوق اون عکسها رو
به همه نشون میدادم!
انگار که فقط خودم حاجی رو دیده بودم...
یه مدت بعد، ایام اربعین،
پدر و مادرم راهی کربلا شدن.
ساعتهای ۹ باهاشون تلفنی صحبت کردیم؛
گفته بودن، حدود ساعت یک و نیم شب
از مرز رد میشن.
خداحافظی کردم و مسواک و شب بخیر..
ساعت یک و چهل دقیقه با وحشت
از خواب پریدم!
با عجله خواهرم رو بیدار کردم و
کلی اصرار کردم که
همین الان به بابا زنگ بزنه!
هرچی پرسید چی شده و قضیه چیه،
فقط گفتم شما زنگ بزن بهت میگم!
زنگ زدم به بابا؛
صدا به طرز افتضاحی قطع و وصل میشد!..
به هر مصیبتی که بود،
با کلی سِکرِت بازی و حرفهای رمزی،
به بابا رسوندم که
عکسهای حاجی رو پاک کنن..
بهشون گفتم:
اونجا جنگه!
اگه یه وقت اتفاقی برای شما افتاد،
عکس حاجی دست دشمن نیفته :)
تو عالم بچگی،
اون شب
یکی از بهترین شبهای زندگیام بود؛
آخه اون شب،
من جون حاج قاسم رو نجات دادم 🥲❤️🩹
#حاج_قاسم
♨️ به روایتِ راویدین 👇
https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185