📌 #وعده_صادق
برای موشکها آیتالکرسی بخوان
💫مثل برق گرفته ها از خواب پريدم و پرسیدم: "چی شده؟"
⏰ساعت یک بعد از نیمهشب بود. همین طور که چشم هایش برق می زد، گفت: "زدیم اسرائیل رو! موشک هایمان توی راهند!"🚀
چشم هایم را تا آخر باز کردم و گفتم: "جدی میگید؟"
سر تکان داد. کیفش حسابی کوک شده بود. پیام ها را مروری کرد.📱 گوشی را کنار گذاشت و گفت: "بخوابم که برای نماز بیدار نمی شوم. "
هیجان و خوشحالی در دلم سرازیر شد، البته با چاشنی نگرانی. همان جا مثل کسی که مسافرش را بدرقه می کند شروع کردم به 🌿خواندن آیت الکرسی برای موشک ها تا به سلامت به مقصد برسند. و پشت بندش هم لعن و نفرین بود که به اسرائیل و صهیونیست می فرستادم.
📱اینترنت گوشی را باز کردم که ببینم چه خبر شده، عکسی از پهبادها در آسمان اصفهان دیدم، ولی باورم نشد.
کمی بعد صدای عجیبی مرا به در حیاط کشاند. با خودم گفتم: "نکنه اسرائیل هم حمله کرده و میخواهد اینجا موشک بزند..؟" 🚀
پیام های گروه ها را که دیدم ترس جایش را به افتخار داد. صدا، صدای موشک بود، اما موشک های خودمان. گویی آمده بودند آیت الکرسی مرا بردارند و به مسجدالاقصی برسانند.
خیلی ها بیدار بودند و مرتب پیام میدادند،حتی در بعضی از شهرها، ازصدای پرتاب موشک ها از خواب بیدار شده بودند. به یاد حال و هوای دفاع مقدس در فیلمها و کتاب ها افتاده بودم. سیل صلوات و دعا به همراه انواع جک و شوخی راجع اسرائیل بود که روانه ی گروه ها می شد.
🌟صلوات میفرستادم، میخندیدم، دعا می کردم، پیام ارسال می کردم و...
کانال صالح غزه ای که فیلم های فلسطینیها را گذاشت و نوشت "وصلنَ وصلنَ" خیالم راحت شد و یک ساعتی خوابیدم.
✍ع.م.ب|🌱 رستا، روایتسرای تاریخ شفاهی اصفهان
@rasta_isfahan
🔻اصفهان، ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
🎥 فیلم: ویرانیهای نقب بعد از برخورد موشکهای ایران
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
https://eitaa.com/ravina_ir
📌 #وعده_صادق
خواهر پسرها
💫خواندن یاسین که تمام شد، نگاهی به اطراف انداختم. آرامشی عجیب، در فضای گلزار حکمفرما بود. کمی آن طرفتر ،خواهر 🥀شهیدان اعتصامی بر سر مزار فرزندش زیارتنامه میخواند. از دیدنش خوشحال شدم. به سمتش رفتم.
بعد از احوالپرسی و کمی خوش و بش ،از او خواستم دعایم کند🤲. با تواضع خاصی گفت: قابل باشم چشم؛
گفتم خدا دعای کسی که مدال چهار شهید بر گردن دارد را رد نمی کند.🥹 بغض توی گلویش شکست و با گریه گفت: شرمسار خانم زینبم. ای کاش پسران بیشتری داشتم تا در راه دفاع از حریم زینب فداکنم.
😭اشک میریخت که چرا جایی مثل رهنان، شهید مدافع حرم ندارد. سخنانش برایم آشنا بود. حرف دل خیلی از انقلابیون و بسیجیهای شهر بود: شهری که روزگاری بیشترین شهید به نسبت جمعیتش را نثار انقلاب کرده بود، هیچ شهید مدافع حرمی نداشت.
🌱 گفتم: "نوبتی هم باشد، نوبت حماسه نسل ما و فرزندان ماست. به امید خدا فتح قدس نزدیک است."✊
🤲دستانش را سمت آسمان گرفت و با تمام وجود برای پیروزی اسلام و مسلمین دعا کرد.
دم دمای افطار همان روز از تلویزیون شنیدم اسرائیل به کنسولگری ایران حمله کرده. خبر 🥀شهادت سردار زاهدی شوکهام کرد.
بی اختیار یاد مادر شهید افتادم. خدا بالاخره مردم رهنان را هم لایق دانست و شهید مدافع حرم نصیبشان کرد.
🌌نیمههای همان شب، مردم کنار مزار پدر سردار جمع شدند. با اینکه در تنوری از تب میسوختم، تاب نیاوردم و روانه گلزار شدم.
همه حال عجیبی داشتند. غمی بزرگ، همراه با غرور و سرافرازی وجودشان را احاطه کرده بود. از دل جمعیت صدایی آشنا به گوشم میرسید. صدای زنانهای که با تمام توان فریاد میزد: "مرگ بر اسرائیل، مرگ بر آمریکا"
از لابه لای مردم خودم را به او رساندم.
دست انداختم دور شانههایش و گفتم: "مادر جان سرت را بالا بگیر، قلب تپنده سپاه قدس از شهر شهید پرور تو میزند. پرچم رهنان هنوز بالاست."🌟
#شهیدالقدس
#شهید_زاهدی
✍اعظم صدیقی|🌱 رستا، روایتسرای تاریخ شفاهی اصفهان
@rasta_isfahan
🔻رهنان، ۳۰فروردین۱۴۰۳
💫 تصویر: مزار شهید سیدمحسن حسینی در گلزار شهدای رهنان
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
https://eitaa.com/ravina_ir
📌 #وعده_صادق
وعده غرور آفرین
🥹بغض اجازه صحبت به او نمی دهد. کاسه چشمانش پر آب شده و به پهنای صورت اشک می ریزد. لرزش دستان پر چین و چروکش، چهارگوشه دلم را می لرزاند. لیوان آبی به دستش می دهم و اصرار می کنم گلویی تازه کند.
🌿کارشناس ارشد و مشاور تربیتی مدارس بیرجند است اما مانند دانش آموزانش، احساساتش را نشان می دهد. از دغدغه هایش می گوید: که روزی نیست که با انواع مشکلات مردم ودانش آموزان روبه رو نباشم هر کدام از این تارهای سپید موهایم، با غصه یکی از دانش آموزانم، سفید شده است.👨🦳
موی سپیدش نشان می دهد نیم قرن از زندگیش را سپری کرده اما به اندازه چند قرن تجربه دارد.
🍃هر روزش با نسل جوان، فروپاشی خانواده، مشکلات رنگارنگ مردم گذشته است و نا امیدی را در نشست و برخواست با آدم های مختلف، به وضوح دیده است اما همیشه همه را به یک جمله طلایی خودش 🌱«خودشناسیُ مقدمه خداشناسی و امیدآفرینی و انگیزه انسانهاست» مهمان کرده است.
آدم ها را به مثابه سلولهای یک جامعه میداند که همه با هم، جسم می شوند بنابراین باید همه خوب باشند و تا جامعه خوبی و سالمی داشته باشیم. حال هرکدام که خوب نباشد دیگر سلولها باید به کمک بیایند.
🔹حالا تورم، گرانی ها، مشکلات اقتصادی، اجتماعی و ... را همان سلولهای آسیب دیده میداند اما میگوید: باید خداوند را شاکر باشیم که گلبولهای سفید خون ما «امنیت» داریم.
امنیت را با غرور میگوید و تاکید میکند: 🌟وعده صادق که چند روز قبل توسط نیروهای جان برکف هوافضای سپاه انجام شد یک سیلی کوچک بود به بی ادبی و جسارت رژیم غاصب صهیونستی.
🥹ناگاه دوباره بغض بر او چیره شده و اجازه صحبت به او نمی دهد بغضی که با یادآوری عملیات وعده صادق دقیقه به دقیقه بیشتر شده و خود داری را از او می گیرد. از نیمه شب 26 فروردین پس از پاسخ غیورمردان 🇮🇷ایران و عملیات وعده صادق، بیش از پیش بر ایرانی بودن خود می بالد و این جواب دندان شکن نیروهای مسلح کشور را به مثابه خاری بر چشم دشمنان تشبیه کرده و بی پروا با هر کلمه ای بغض کرده و اشکانش سرازیر می شود. 😭
حالا هم جهان فراموش نخواهد کرد که در یک بامداد باران موشکی ایران باعث برگرداندن غرور از دست رفته شد و 🚀پهپادهای ایرانی با جوابی قاطع انتقام خون کودکان غزه را در این چند ماه گرفتند و نه تنها دل مردم غزه، که دل همه مسلمانان را شاد کردند.☺️
📝راوی:پارسا فر
✍رحیم زاده
خراسان جنوبی، بیرجند
🗓زمان: ۲۶ فروردین
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
https://eitaa.com/ravina_ir
📌 #وعده_صادق
تفنگ بازی
🔹از دور تماشایشان میکردم. دوباره دعوایشان بالا گرفته بود؛
🔫 _تفنگ برای پسراست نه دخترا_
-🪆 _دخترا باید با عروسکهاشون بازی کنن_
- _نَخیییییییر پس چرا آبجی یاسمن توی نینجا تفنگ داشت؟_
- _اون اسباب بازی بود._
- _خب اول باید یاد بگیرم الکی توی بازی دشمنان را بکشیم._
- _پس توی واقعی چی؟_
- _نمی دانم بیا از مامان بپرسیم._
آمدند سراغم؛ گفتم: «وقتی واقعی واقعی دشمنا حمله کنن، کی اونا رو میکشه؟»
یاسین جواب داد: «خب معلومه آقا پلیسه»🚔
یسنا پرید و گفت: «ععع باز که جر زدی. قراره مامان جواب بده.»
- _خب دشمن به کجا حمله کنه؟_💥
- _خب معلومه به خونههامون، به کشورمون؟_🏠
- _بچهها اول از همه باید بدونین که دشمن اصلا اصلا جرات نمیکنه به کشور ما حمله کنه_
☘«اینقدر غلیظ اصلا رو تکرار کردم که خودم از بچهها بیشتر حس غرور ملی کردم»
- _وقتی شما هنوز به دنیا نیومده بودین، دشمن به ایران حمله کرد. اون موقعها صدام حسین که به ایران حمله کرده بود، خیلی خوشحال گفته بود یک هفتهای میاد تهرانو میگیره. حالا بچهها به نظر شما چقدر طول کشید که به تهران برسه؟_
- _یک ماه؟_
- _نه!_
- _دو ماه؟_
- _نه!_
- _یک سال؟_
🍂- _نه! بچهها هیچوقتِ هیچوقت نه خودش و نه سربازاش، پاشون به تهران نرسید که هیچی، حتی یک وجب از خاک ما رو هم نتونستن بگیرن._
یسنا انگار همین الان این اتفاق افتاده، بلند شد و مثل یک موتورگازی🏍، با قدرت دور خانه بدو بدو کرد و خوشحالی: «آخ جون، آخ جون...»
🌿- _حالا بیا مامان جاهای قشنگترش موندهها... بچهها ما برای اینکه دشمن نیاد توی خونههامون خیلی شهید🥀 دادیم. خیلی از بچهها پدر و مادرهاشون رو از دست دادن و بچههای زیادی هم رفتن پیش خدا اما در عوض، همه دشمنا فهمیدن ایران🇮🇷 ما قویه و اجازه نمیده کسی به خاکش نگاه چپ کنه._
🔸 چشمهای یسنا و یاسین برق میزد؛ حکایت بازیهای موبایلی بود؛ انگار «یه جون به جونهاشون» اضافه شده بود.
🌱- _بچهها، از وقتی که مدرسهها شروع شده، همین اسراییل که به قولِ عزیز «خدا ریشهاشو از روی زمین محو کنه» شروع کرد بچه.ها و مامانهای بیگناه غزه رو شهید کرد. اینقدر پرو شده بود که اومد چندتا از سردارهای ایرانی ما رو هم تو سوریه شهید کرد._🥀
حالا دیگر غمهای دنیا روی چهارگوشه دل یاسین و یسنا نشسته بود. لب و لوچههایشان آویزان شده بود. یاسین هم 🔫تفنگش را زمین گذاشت. آرام آرام پایین پام نشستند.
یاسین سریع خودش را جمع کرد و گفت: «عععع مامان من تفنگ دارم خودم میرم می کُشمشون.»
- _نه مامانجان، دیشب که ما خوابیده بودیم، سربازای قویِ ایران ادبشون کردن؛ اینقدر قوی و محکم ادبشون کردن که دیگه جرات نمیکنن نگاه چپ بکنن به ایران و ایرانی._
💫باز دوباره یاسین و یسنا مثل دو فرفره و یا بهتر بگم موتوگازی تند و تیز دور هال در حال بدو بدو کردن و جیغ می زنن «آخ جون آخ جون» و باز دوباره دعوا سر گرفتن تفنگ شروع شد.
🗓یکشنبه ۲۶ فروردین
#بیرجند
✍زینب رمضانی
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
https://eitaa.com/ravina_ir
📌 #وعده_صادق
همین!
قسمت اول
🍃احساس ناامیدی از قوه نظامی کشور رهایم نمیکرد.🥀 شمار شهدای غزه به بیش از ۳۳ هزار نفر رسیده بود و خودمان هم از هر ماه چند شهید، به هفته و روزی چند🥀 شهید رسیده بودیم. از مرز شرقی تا پایگاههای ایران در سوریه و این بار هم 🇮🇷کنسولگری ایران در دمشق! مدام کلمه امت توی ذهنم رژه میرفت و از این همه ظلم و انشقاق درونی به ستوه رسیده بودم. این حال وقتی به اوج خود میرسید که توی فضای مجازی بساط طعنه و کنایه برخی هموطنان که «چرا به غزه نمیروید؟» را میدیدم و برای این همه بدگمانیشان به فلسطینیها و اخبار منفی از کمکهای افسانهای و بذل و بخشش میلیارد دلاری ایران به فلسطین کاری از من برنمیآمد.
✨رهبری در پیام تسلیتشان به وضوح از پشیمانی اسراییلیها سخن گفته بودند و من در جدال درونی بودم که این بار هم کاری نخواهند کرد و با یک جمله زمان و مکان مناسب سر و تهاش را هم میآورند. هر چند ته دلم این بار احساس میکردم یک اقدام قاطع در پیش داریم و دلم آرام میشد. 🔹عملیات روانی در فضای مجازی و رسانهای به اوج رسیده بود و هر شب به انتظار حمله💥 ایران تا نیمهشب بیدار میماندم. همه حتی آنها که توان نظامی ایران را تحقیر میکردند منتظر اتفاقی بودند که نمیدانستند چیست؟ نمیدانم چرا این انتظار شبها به اوج خود میرسید؟ با خودم میگفتم یحتمل چون آتشبازی و نور موشکها اثر روانی بیشتری دارد. 🚀
شب ۲۶ فروردین حوالی ده دقیقه مانده به 11، اخبار شروع حمله به اسراییل منتشر شد؛ پر سر و صدا و گسترده. ۳۰۰ پهپاد به سمت اسراییل فرستاده بودند و خبرش مثل بمب💥 توی دنیا ترکید. ۳۰۰ پهپاد عدد کمی نبود،🇮🇷 آن هم از خاک ایران نه از عراق و نه از سوریه. مدام از توییتر به تلگرام و اینستا میرفتم تا خبرها و تحلیلها را بخوانم، اولین خبری که توی ذوقم زد زمان رسیدن پهپادها به اسراییل بود، ۵ ساعت! توی دلم خالی شد! اطلاعی از تجهیزات و کاربردهایشان نداشتم. فکر کردم چرا این خبر را از وقت حرکت پهپادها منتشر کردهاند؟🚀 پهپادها از شهرها عبور میکردند و کشورها را پشت سر میگذاشتند و فیلمهایشان توسط شهروندان هر کشور منتشر میشد. هم تمسخر بود و هم امید قوی! بین خوف و رجاء گیر افتاده بودم. صحیفه سجادیه را باز کردم و دعای ۲۷ را خواندم و بعضی فرازهایش را در فجازی منتشر کردم. چه هنری داشته حضرت زینالعابدین با این 🤲دعاها که روح و جان را تسکین میدهد. 🌿دعای نادعلی را هم فرستادم. اخبار را بالا و پایین میکردم، اردن سرآمد خائنین امت اسلام شده بود و پلشتیاش را علنی کرده بود که در رهگیری 🚀پهپادها و موشکهای ایران به اسراییل کمک خواهد کرد که با اخطار ایرانیها تکذیبش کردند. اولین فیلم صف پمپ بنزین هم از یکی از صفحات خبری لرستان پخش شد و کامنتها همه واکنش منفی بود حتی آنها که دل خوشی از نظام نداشتند. میگفتند برای ما افت دارد که ذلیل دیده شویم در این شرایط جنگی. دمشان گرم. یک کامنت نوشتم:🔸 «شما اولین رسانهای هستی که با انتشار این فیلم از لرستان شهره به شجاعت، در این شرایط جنگی ترس مخابره کردهای! حالا فیلمت را در رسانههای معاند منتشر کردهاند.» یک دقیقه نشد فیلم را پاک کردند.
ادامه دارد...
شنبه
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
#لرستان #خرمآباد
📝 رعنا مرادینسب
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
https://eitaa.com/ravina_ir
📌 #وعده_صادق
همین!
قسمت دوم
🌱حالمان تا حوالی دو نیمهشب همین بود که تصویر رویایی عبور پهپادها🚀 از آسمان بینالحرمین را هم منتشر کردند. این وعده خمینی کبیر بود بعد از ۴۲ سال که حالا به چشم میدیدیم راه قدس از کربلا میگذرد. هنوز شیرینی این تصویر به جانمان نشسته بود که خبر شلیک موشکها🚀 منتشر شد. فیلمها از شهرهای ایران🇮🇷 منتشر میشد و من چشمم دنبال خرمآباد میگشت. حیف بود در این تاریخسازی شریک نباشیم. بعضی جوانهای حزباللهی توی خیابان شادی میکردند و بعضی از اقوام از ترس جنگ یاد امید و آرزوهایی افتاده بودند که تا دیروز اصرار داشتند، ندارند و نظام لهشان کرده و استوری میکردند.
خیلیها بیدار بودند و واکنش نشان میدادند. ⏰ساعت حوالی دو و بیست دقیقه تصاویر شلیک موشکهای خرمآباد هم منتشر شد. میگفتند تا اسراییل ۱۰ دقیقه فاصلهشان میشود. پس نقشه این بود که با پهپادها سامانه دفاعی اسراییل را مختل کنند و بعد هم🚀 موشکها را سراغشان بفرستند. تسبیح به دست صلوات🤲 میفرستادم و تا پشت بام هم رفتم تا شاید رد موشکها را ببینم، اما دیر شده بود که 🎞اولین فیلم موشکها و پهپادها بر فراز آسمان قدس را دیدم. اولین بار بود دلم برای قدس میتپید و بی اختیار توی دلم میگفتم: 🌟«قدس عزیزم!» هیچوقت اهل این حرفها نبودم، اما وقتی فیلم را در رسانههای فلسطینیها و خبرنگاران غزه دیدم و ☺️خوشحالیشان را احساس کردم قدس عزیز دورافتادهام بوده که تا امروز عشق به او را نفهمیده بودم.
حتی آنها که با نظام چپ افتاده بودند، فیلم را استوری کردند و عشق کردند. آنها که اهل سیاست بودند و تحلیل، و سرشان به تنشان میارزید. نه آنها که بند اخبار رسانههای معاند بودند. ذوق کردم. همین که اسراییل را با این وسعت هدف گرفته بودیم و مردم غزه، بعد از 7 ماه اولین شب بدون 💥حمله جنگنده را تجربه میکردند برایم کفایت میکرد حتی اگر به جایی اصابت نمیکردند. 💫لبیک یا حسین و یا امام علی ورد زبان اهالی غزه شده بود. همانها را که متهم میکردند به ناصبی بودن و خدا اراده کرده بود، این سربلندی به دست شیعیان ایران🇮🇷 رقم بخورد. ذکرم از صلوات به حمد تغییر کرد؛ الحمدلله.🤲
کاش من میتوانستم این احساس لذت را به زبان عامیانه برای همه دوستان و فامیلهایم که میانهای با این فضا نداشتند تعریف کنم و شریکشان کنم. مردم خرمآباد طنزشان گل کرده بود که ما هنوز از پل روگذر شریعتی که همان روز افتتاح شده بود، نگذشتهایم، جنگ شد! ناراحت جنگ بودند، اما طنز را هم بیخیال نشده بودند. برادرزاده ۱۶ سالهام از آسمان پرند فیلم گرفته بود و فرستاده بود. ☘«جونم! جونم!» از دهانش نمیافتاد. فکر نمیکردم با آن فضای فکری مخالفت با بعضی مواضع نظام و ناامیدیاش از اوضاع اقتصادی اینطور از این اتفاق ابراز خوشحالی کند و تا سحر بیدار بماند. کار خدا برایم عجیب بود، سالها از آخرین باری که اینطور بیشتر مردم ایران حول یک موضوع وحدت کلمه داشته و احساس شعف کنند، گذشته بود.
🌿بعد از نماز صبح دیگر کشش بیدار ماندن نداشتم و بدون انتظار برای واکنش اسراییل تخت خوابیدم. خیالم تخت بود که هنوز هم ایران میتواند معادلات دنیا را تغییر بدهد و من فرزند این خاکم. همین!
شنبه
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
#لرستان #خرمآباد
📝رعنا مرادینسب
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
https://eitaa.com/ravina_ir
📌 #وعده_صادق
خو وشو کردن
🍃ساعتها و روزها سپری میشد و لحظات انتظار حال و هوای خاصی برایم داشت. ⏰ساعت، یازده و نیم شب را نشان میداد که و من و مادرم که مهمان خواهرم بودیم، از خانه او به خانه خودمان برگشتیم. پس از آماده کردن وسایل و لباسهایم برای صبح فردا و رفتن به سر کار و مطالعه چند صفحه از 📗کتاب خاطرات حاج حسین یکتا که عنوانش «مربعهای قرمز» بود، طبق عادت همیشگی،📱 گوشیام را برداشتم و سر وقت کانالهای خبری در پیامرسان ایتا رفتم که شادی دیدن خبری که چند روزی بود من هم مانند سایر هموطنانم منتظرش بودم، تمام وجودم را در برگرفت.
🔹در خبرها آمده بود: «پرتاب بیش از ۳۰۰ 🚀موشک و پهباد از جمهوری اسلامی ایران به سوی اسرائیل غاصب با هدف انتقامگیری از جنایات رژیم صهیونیستی به ویژه حمله به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران🇮🇷 در دمشق و 🥀شهادت ۷ نفر از سرداران سپاه قدس». خواب از سرم پرید. سجده شکر به جا آوردم. تقریباً تا ساعت ۳ بامداد بیدار ماندم و خبرها را پیگیری میکردم و به گروهها و کانالهایی که خودم مدیرشان بودم ارسال میکردم.
🔸دو ساعتی خوابیدم و برای نماز صبح که بیدار شدم، مجدد سر وقت کانالهای خبری و اطلاعرسانی رفتم؛ ادامه خبرها، فیلم و عکسهای ابراز خوشحالی مردم از شهرهای مختلف به خاطر سیلی برادران سپاهی به رژیم کودککش و غاصب اسرائیلی را با شور و شوق نگاه کردم. اما نگران این شدم که چطور این خبر را به مادرم که ناراحتی قلبی و سابقه سکته دارد، بگویم. چرا که در روزهای گذشته که در مورد جنگ احتمالی بین ایران و اسرائیل صحبت میشد، نگرانی را در چهرهاش میدیدم.
✨مادرم نیز برای نماز صبح بیدار شد، ولی مجدد خوابید. آماده رفتن به محل کار میشدم که تصمیم گرفتم صبر کنم مادرم از خواب که بیدار شد آرام آرام در مورد اتفاقات شب گذشته با او صحبت کنم، طوری که نترسد و خدای نکرده از ترس اینکه جنگ دو طرفه شود، سکته نکند.
📺کنترل تلویزیون را برداشتم، تلویزیون را روشن کردم. سر وقت شبکه خبر رفتم. گوینده با لحنی حماسی بیانیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خصوص عملیات وعده صادق را میخواند. مادرم که تازه از خواب بیدار شده بود، چند ثانیهای به تلویزیون خیره شد. بعد نگاهش را سمت من چرخاند و پرسید: «روله چینی عه؟ (فرزندم چی شده؟) اتفاقی افتاه؟»
مکثی کردم و با آرامی گفتم: «سپاه چند تا 🚀موشک ونه وا (انداخته سمت) اسرائیل.» گفت: «اوفیش. خو و شو کردن. (خوبشون کردن) خدا نگهدار پاسداریا با»🤲. لبخندی زدم و با خیال راحت راهی محل کارم شدم.
شنبه
۱ ادریبهشت ۱۴۰۳
#لرستان #خرمآباد
📝 عصمت دهقانی
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
https://eitaa.com/ravina_ir
📌 #وعده_صادق
تا قطره آخر بنزینم فدای ایران😊
🌱برای سرکشی از یکی از اقوام رفته بودیم. خانهشان اینقدر شلوغ بود که نگو. 📺تلویزیون هم آن کنار برای خودش ولولهای به پا کرده بود، حوصلهاش را نداشتم، بلند شدم و خاموشش کردم. هنوز تلویزیون نگونبخت سرد نشده بود که داماد خانواده داخل آمد و بدون سلام و احوالپرسی گفت: «جنگ شده،💥 جنگ شده، 🇮🇷ایران به اسراییل حمله کرد». سریع تلویزیون را روشن کردم. تمامی شبکهها خبر حمله موشکی🚀 را زیرنویس میکردند. زدم شبکه خبر، مجری داشت توضیح میداد. این خبر را به حدی مجری تکرار کرد که یک نفر از جمع گفت:📺 «تلویزیون رو روی تکرار گذاشتین؟» با این حرف جمع از خنده منفجر شد. تا حدود ⏰ساعت ۲ آنجا بودیم. شوق عجیبی در جمع بود. حتی کسانی که مخالف سیاستهای دولت بودند آرام و قرار نداشتند و شوق عجیبی در حرف زدنشان بود.
بالاخره عزم رفتن کردیم. زمان خداحافظی وقتی سوییچ را روی ماشین انداختم🚘، همان داماد خانواده یا بهتر بگویم آورنده خبر، کنار ماشین آمد و گفت: «حتماً برو باک ماشین رو پر کن، شاید جنگ شه، بیبنزین نمونی.»
سری تکان دادم و در دلم بهش خندیدم.☺️ «یک باک تا کجا میخواست مرا ببرد. جنگ شود همه جا جنگ است». حرکت کردم. واقعاً داخل شهر دیدنی بود انگار کسی آرام و قرار نداشت، فروشگاهها هم باز بودند و عدهای در حال خرید، ⛽️صف پمپ بنزین که دیگر نگویم، ولی عدهای با ماشین بیرون آمده و پرچم ایران🇮🇷 را از شیشه ماشین بیرون آورده بودند و با بوق زدن شادی خودشان را نشان میدادند. شاید میخواستند تا قطره آخر بنزین را فدای ایران کنند.😊
من هم توی مسیر تا به خانه رسیدم، دستم روی بوق بود و صدای ضبط ماشین را تا آخر زیاد کرده بودم.🔹 برایم مهم نبود ساعت چند است و ممکن است یک عده در خواب باشند. بگذار همه بدانند و از خواب بیدار شوند. بگذار همه بدانند با🦁 دم شیر بازی کردن چه عواقبی دارد. اصلاً مگر کسی میتوانست بخوابد و جشن نگیرد.
با خیال راحت به خانه رفتم. وقتی توی تخت رفتم، پسرم با گریه کنارم آمد و گفت: «مامان من نمیخوام بمیرم». گرفتمش بغل و گفتم: «جنگ کجا بود؟ نگران نشو! اتفاقی نمیافته.»
نمیدانستم به آدم بزرگهای اطرافم بخندم که تلاش برای فرار میکردند، یا به پسرم بخندم که خودش را برای مرگ آماده کرده بود.☺️
شنبه
۱ ادریبهشت ۱۴۰۳
#لرستان #خرمآباد
📝 مریم میرزایی
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد
✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇
https://eitaa.com/ravina_ir