🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌸
کتاب #حیدر
به قلم #آزاده_اسکندری
#پارت28
-کشت و زرع مان زیر سُم هایشان لگد شود، آن وقت دست روی دست بگذاریم؟
پیامبر برایمان صحبت کردند.
-... تا نگفتم، کسی نباید جنگ را شروع کند.
اهل مکه به رهبری ابوسفیان، این بار با تمام قوا و امکانات کامل برای جنگ آماده بودند. تمام قبیله های تحت نفوذشان هم آمده بودند. سر جمع سه هزار مرد جنگی بودند. هفتصد نفرشان نیروی زرهی و دویست نفرشان سوار کار. سه هزار شتر هم داشتند. این اطلاعات را قبلا عمو در نامه اش نوشته بود. ما با داشتن تنها دو اسب، سیصد نفر هم زره پوش نداشتیم.
خالد بن ولید قهرمان جنگ آزموده قریش، فرمانده سمت راست و عکرمه بن ابی جهل هم با نیروهایش فرمانده سمت چپ لشکر دشمن بودند.
آن ها رسم شکنی کرده و خانم هایشان را هم آورده بودند. زن ها به سردستگی هند، زره پوش، جلوی لشکرشان محکم دف می زدند. بلند بلند شعرهای محرک شرم آور می خواندند. از کشته های بدر و افتخارات گذشتگانشان می گفتند تا مردانشان را به انتقام از ما وادار کنند. دست می زدند و می رقصیدند.
همه نیرو ها صف شدیم. پیامبر شانه هایمان را برابر می کردند تا نظم مان بیشتر به چشم بیاید. میمنه و میسره لشکر راهم تعیین کردند.
-شما بیا جلو...
-شما عقب تر...
-شانه ات از صف بیرون زده است.
پرچم انصارِ اوسی دست اُسَیدبن حُضیر، پرچم انصار خزرجی دست حباب بن منذر و لواء مهاجران و رأیت بزرگ لشکر دست من بود. چون پرچم داران قریش از قبیله بنی عبدالدار بودند، پیامیر لواء را به هم قبیله آن ها، مُصعَب بن عمیر دادند.
🔹موسسه راویان فتح لنجان
🔹https://eitaa.com/raviyanlenjan