مشکی از تن به در آرید، ربیع آمده است😍🌸
خم ابرو بگشایید که ربیع آمده است☺️😉
از اعمال روز اول ماه #ربیع_الاول ، مستحب است به شکرانه هجرت رسول خدا (ص) روزه بگیرید و انفاق و احساس نمایند و همچنین زیارت این بزرگوار و زیارت امیر المومنین (ع) در این روز مناسب است💝😘
عیدتون مبارک دخترای ریاحین الهدی🥰💋
💐|@dokhtarane_booyesib
🌈|@booyesib_ir
⚘﷽⚘
#جمعه
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
از شما که مینویسم حروف نرم میشوندُ کلمات، لطیفُ جملات٬ ابریشمین ..
و صفا میدود به کاغذ
از شما که مینویسم دلم جلا میگیرد
بوے نرگس مدهوشم میکند
آقا
شما که هنوز ندیده و نیامده اینگونه لطافت میدهید به زندگے
ظهورتان چه میکند با ما؟!
آقااین کوچههاے ریسه بسته و آبُ جارو کرده که هیچ٬ ما هر روز صبح که میشود دلمان را آبُ جارو میکنیم به این امید که
شاید امروز روزظهورتان باشد
هر روز صبح که میشود سلامتان میدهیم که به قول آن نوشته اے روے دیوار که همیشه جلوے چشمم هست
"دلم به مستحبے خوش است که جوابش واجب است."
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
#منبر_کوتاه
بندگان در بند خویش اند از کسی یاری مخواه
از خدا باید بخواهی تا من اویت کند😇💚
“علیرضا بدیع”
☘️| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت47
حُرّ نگاهش به جاده است. چرا نامهرسان ابنزياد نيامد؟ همه چشم انتظارند و لحظهها به سختى مىگذرد.
امام كه هدفش هدايت انسانها است، به سپاه كوفه رو مىكند و مىفرمايد:
اى مردم! پيامبر فرموده است: «اگر اميرى حرام خدا را حلال كند و پيمان خدا را بشكند و مردم سكوت كنند، خداوند آنها را به آتش دوزخ مبتلا مىكند» و امروز يزيد از راه بندگى خدا خارج شده است.
مگر شما مرا دعوت نكرديد و نامه برايم ننوشتيد تا به شهر شما بيايم؟ مگر شما قول نداده بوديد كه در مقابل دشمن مرا تنها نگذاريد؟ اكنون چه شده كه خود، دشمن من شدهايد؟ من حسين، پسر پيامبر شما هستم.
سكوت تمام لشكر را فرا گرفته و سرها در گريبان است. در اين ميان گروهى هستند كه نامههايى را با دست خود نوشتهاند و امام را به كوفه دعوت كردهاند. اما هيچكس جواب نمىدهد.
سكوت است و هواى گرم بيابان!
امام به سخن خود ادامه مىدهد:
اگر شما پيمان خود را با من مىشكنيد، كار تازهاى نكردهايد، چرا كه پيمان خود را با پدر و برادرم نيز شكستهايد. باز سكوت است و سكوت. امام رو به ياران خود مىكند و دستور حركت مىدهد.
هيچكس نمىداند اين كاروان به كجا مىرود.
امروز دوشنبه بيست و هشتم ذى الحجّه است. كاروان تا پاسى از عصر به حركت خود ادامه مىدهد. بيابان است و زوزۀ باد گرم.
آن دورترها درختان خرمايى سر به فلك كشيده، نمايان مىشوند. حتماً آب هم هست.
به حركت خود ادامه مىدهيم و به «عُذَيْب» مىرسيم. اينجا چه آب گوارايى دارد. آب شيرين و درختانى با صفا!
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت48
خيمهها برپا مىشود. لشكريان حُرّ نيز كنار ما منزل مىكنند.
صداى شيهۀ اسب مىآيد. چهار اسب سوار به سوى ما مىآيند.🏇🏻
امام حسين عليه السلام باخبر مىشود و از خيمه بيرون مىآيد. كمى آن طرفتر، حُرّ رياحى هم از خيمهاش بيرون مىآيد و گمان مىكند كه نامهاى از طرف ابنزياد آمده است و از اين خوشحال است كه از بلا تكليفى رها مىشود.
- شما از كجا آمدهايد و اينجا چه مىخواهيد؟
- ما از كوفه آمدهايم تا امام حسين عليه السلام را يارى كنيم.
حُرّ تعجّب مىكند. مگر همۀ راهها بسته نيست، مگر سربازان ابنزياد تمام مسيرها را كنترل نمىكنند. آنها چگونه توانستهاند حلقۀ محاصره را بشكنند و خود را به اينجا برسانند.
اين صداى حُرّ است كه در فضا مىپيچد: «دستگيرشان كنيد». گروهى از سربازان حُرّ به سوى اين چهار سوار مىتازند.
اندوهى بر دل اين مهمانان مىنشيند و نجواكنان مىگويند: «خدايا! ما اين همه راه را به اميد ديدن امام خويش آمدهايم، اميد ما را نا اميد مكن».
امام حسين عليه السلام پيش مىرود و به حُرّ مىفرمايد: «اجازه نمىدهم تا ياران مرا دستگير كنى.
من از آنها دفاع مىكنم. مگر قرار بر اين نبود كه ميان من و تو جنگ نباشد. اين چهار نفر نيز از من هستند. پس هر چه سريعتر آنها را رها كن وگرنه آمادۀ جنگ باش». حُرّ دستور مىدهد تا آنها را رها كنند.
اشك شوق بر چشم آنها مىنشيند. خدمت امام سلام مىكنند و جواب مىشنوند. آنها خود را معرفى مىكنند:
- طِرِمّاح، نافعبنهلال، مُجَمَّعبنعبد اللّٰه، عَمْروبنخالد.
امام خطاب به آنها مىفرمايد:
- از كوفه برايم بگوييد!
- به بزرگان كوفه پولهاى زيادى دادهاند تا مردم را نسبت به يزيد علاقهمند سازند و
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلول ماه #ربیع_الاول مبارک 🎉🎉🎉
🍃🌸امام خامنه ای حفطه الله :
ماه ربیع الاول، بهار زندگی است
و بعضی از اهل معرفت معتقدند که ماه ربیع الاول ، ربیع حیات و زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق ولادت یافته اند و ولادت پیغمبرسرآغاز همه ی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدّر فرموده است.
۹۱/۱۱/۰۱
#رهبرانه 🎀
💌| @dokhtarane_booyesib
🍃| @booyesib_ir
#سخن_دل🌙
«لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ»
-سوره ی حدید آیه ی 23
بر آنچه از دست دادید غصه نخورید☺️!
شاید خدا صفحهیِ بعدی زندگیمون یه چیز قشنگ برامون کنار گذاشته😍
پس به او توکل کنید و صبور باشید!(:💛
🌱| @dokhtarane_booyesib
🌿| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت49
اكنون آنها به خاطر مال دنيا با شما دشمن شدهاند.
- آيا از قَيس هم خبرى داريد؟
- همان قَيس كه نامۀ شما را براى اهل كوفه آورد؟
- آرى، از او چه خبر؟
- او در مسير كوفه گرفتار مأموران ابنزياد شد. نقل شده كه نامۀ شما را در دهان قرار داده و بلعيده است تا مبادا نام ياران شما براى ابنزياد فاش شود. او را دستگير كردند و نزد ابنزياد بردند. ابنزياد به او گفته بود: «يا نامها را برايم بگو يا اينكه در مسجد كوفه به منبر برو و حسين و پدرش على را ناسزا بگو». او پيشنهاد دوم را قبول مىكند. ما در مسجد بوديم كه او را آوردند و او با صداى بلند فرياد زد: «اى مردم كوفه! امام حسين عليه السلام ، به سوى شما مىآيد، اكنون برخيزيد و او را يارى كنيد كه او منتظر يارى شماست». بلافاصله پس از آن ابنزياد دستور داد تا او را فوراً به قتل برسانند.
امام با شنيدن جريان شهادت قَيس اشك مىريزد و مىفرمايد: «خدايا! قَيس را در بهشت مهمان كن».
نماز ظهر را در زير سايۀ درختان مىخوانيم و حركت مىكنيم.
حُرّ رياحى از ترس اينكه عدّهاى به كمك امام بيايند، ما را مجبور مىكند تا همينطور در دل بيابانها به حركت ادامه بدهيم. لحظه به لحظه از كوفه دور مىشويم!
كاروان ما به حركت ادامه مىدهد و سپاه حُرّ نيز همراه ما مىآيد. سكوت مرگبارى بر اين صحرا حكمفرما شده است.
راستش را بخواهى من كه خسته شدهام. آخر تا كى بايد سرگردان باشيم. طِرِمّاح كه خستگى من و ديگر كاروانيان را مىبيند مىفهمد كه بايد از هنر شاعريش استفاده كند. او مىخواهد شعرى را كه ساعتى قبل سروده است بخواند.
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت50
براى اين كار سوار بر شتر در جلو كاروان مىايستد و با صداى بلند مىخواند: يا ناقتي لا تجزعي من زجريوامضي بنا قبل طلوع الفجرِ...
نمىدانم چگونه زيبايى اين شعر را به زبان فارسى بيان كنم. اما خوب است اين شعر فارسى را برايت بخوانم،
شايد بتوانم پيام طِرِمّاح را بيان كنم:
تا خار غم عشقت، آويخته در دامن
نمىدانم تا به حال برايت پيش آمده است كه در حال و هواى خودت باشى، امّا ناگهان به ياد خاطرۀ غمناكى بيفتى و سكوت تمام وجود تو را بگيرد، به گونهاى كه هر كس در آن لحظه نگاهت كند غم و اندوه را در چهرۀ تو بخواند. نگاه كن، طِرِمّاح به يكباره سكوت مىكند. همه تعجّب مىكنند.
به راستى چرا طِرِمّاح ساكت شده و همينطور مات و مبهوت، بيابان را نگاه مىكند؟
اين بار تو جلو مىروى و او را صدا مىزنى. امّا او جواب تو را نمىدهد. بار ديگر صدايش مىكنى و به او مىگويى:
- طِرِمّاح به چه فكر مىكنى؟
- ديروز كه از كوفه مىآمدم، صحنهاى را ديدم كه جانم را پر از غم كرد.
- بگو بدانم چه ديدى؟
- ديروز وقتى از كوفه بيرون آمدم، اردوگاه بزرگى را ديدم كه مردم با شمشيرها و نيزهها در آنجا مستقر شده بودند. همۀ آنها آماده بودند تا با حسين عليه السلام بجنگند.
- عجب! آنها به جنگِ مهمان خود مىروند.
- باور كن من تا به حال، لشكرى به اين بزرگى نديده بودم.
طِرِمّاح در اين فكر است كه امام حسين عليه السلام چگونه مىخواهد با اين ياران كم، با آن سپاه بزرگ بجنگد.
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کدبانو🧕🏻
یه اموزش جذاب و زیبا✨
برای بستن روسری های خوشگلتون😍❣
🌿| @dokhtarane_booyesib
🌹| @booyesib_ir