#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
شاید علاقهاش را زیاد به من نمیگفت،
ولی در عمل خیلی به من توجه میکرد،
با همین کارهایش غصه دوری از خانوادهام یادم می رفت.
حقوق که می گرفت، می آمد خانه و تمام پولش را میگذاشت توی کمد من.
میگفت: « هر طور خودت دوست داری خرج کن.»
خرید خانه با من بود.
اگر خودش پول لازم داشت میآمد و از من میگرفت.
هر وقت هم که دلم برای پدر و مادرم تنگ میشد آزاد بودم.
یکی دو هفته بروم اصفهان اصلا سخت نمیگرفت.
از اصفهان هم که برمیگشتم میدیدم زندگی خیلی مرتب و تمیز است لباس هایش را خودش میشست و آشپزخانه را مرتب میکرد.
📕کتاب طلایهداران نور
🖋خاطره ای از #شهید یوسف کلاهدوز
💐 #یادش_گرامی 💐
🔰 کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
تمام کسانی که به خانه ما رفت و آمد داشتند
میدیدند که او در خانه چقدر به من کمک میکند.
وقتی مهمانی داشتیم پا به پای من در آشپزخانه
کار میکرد. اعتقاد داشت که مرد باید در خانه
به زنش کمک کند،
و همیشه به دوستانش توصیه میکرد
که در خانه به همسرانشان کمک کند.
چه در ظرف شستن، چه در جارو کردن و پاک کردن سبزی و....
📕کتاب طلایهداران نور
🖋️خاطرهای از #شهید حاج محمد جعفر نصر اصفهانی
💐 #یادش_گرامی 💐
🔰 کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
بالاخره مادرم راضی شد و او مرا با خودش برد.
بعدها دوستانش گفتند:
آقا عبدالله چه راحت خانمش را بدون سور فقط با گز و شیرینی برداشت و رفت...
شیراز که رسیدیم رفتیم مهمانسرایی که عدهای از روحانیان دیگر هم با خانوادههایشان آنجا بودند.
زندگیمان با یک اتاق کوچک که دستشویی و حمام داشت بدون آشپزخانه شروع شد.
وقتی رسیدیم وسایل اتاق را کمی جابجا کردم.
ریخت و پاشها که جمع شد، گفت:
«زن داشتن عجب چیز خوبی است! من اصلا فکر نمیکردم همین وسایل را اگر جور دیگری بچینیم بهتر میشود.»
📕کتاب طلایهداران نور
🖋خاطره ای از #شهید عبدالله میثمی
💐 #یادش_گرامی 💐
🔰 کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
هرچه سختی بود. با یک نگاهش می رفت!
همین که جلوی همه می گفت:
« یک موی خانم را نمی دهم به دنیا. تا آخر عمر نوکرش هستم.»
خستگی هایم را می برد.
می دیدم محکم پششتم ایستاده است.
هیچ وقت بودنِ با منوچهر برایم عادت نشد.
گاهی یادمان می رفت چه وضعیتی داریم.
بدترین روزها را باهم خوش بودیم. از خنده و شوخی، اتاق را می گذاشتیم روی سرمان!
📕کتاب طلایهداران نور
🖋خاطره ای از #شهید منوچهر مُدِق
💐 #یادش_گرامی 💐
🔰 کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
دفترچهای داشت که آخرِ شب، اعمال خوب و بدش را در آن یادداشت میکرد و نفس را به محکمۀ وجدان میبرد.
شبی دیدم که در مقابل گناه چشم، علامت مثبت گذاشت.
گفتم: « کِی و کجا چشم تو مرتکب گناه شد؟» بعد هم به شوخی ادامه دادم: «حتماً به کلاغها نگاه کردی که آن هم گناه کبیره است!»
سرش را زیر انداخت و گفت: «نه خانم! ما ظاهرمان از باطنمان بهتر است.امروز که آمدم محل کارِ تو، یکی از همکارانت جلو آمد و احوالپرسی کرد که برای لحظهای چشمم افتاد توی چشمش.»
📕کتاب طلایهداران نور
🖋خاطره ای از #شهید حمیدرضا شریف الحسینی
💐 #یادش_گرامی 💐
🔰 کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
به زحمت جارو را از دستش گرفتم.
داشت محوطه را آب و جارو میکرد.
کار هر روز صبحش بود.
ناراحت شد و گفت: «بگذار
خودم جارو کنم. اینطوری
بدیهای درونم هم جارو میشوند!»
📕کتاب طلایهداران نور
🖋خاطره ای از #شهید محمدابراهیم همت
▫️ #یادش_گرامی ▫️
❣ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
کاغذی توی دستش بود. به نوشتۀ روی کاغذ که نگاه میکرد،
گاهی غمگین میشد و گاهی خوشحال.
نتوانستم طاقت بیاورم.
پرسیدم: آقا رشید! چه توی آن کاغذ هست که اینقدر حالت را دگرگون میکند؟
گفت: حساب کارم است.
هر کاری از صبح انجام میدهم، مینویسم.
گفتم: عجب حوصلهای داری!
مگر سن تو چقدر است که باید حساب کار خوب و بدت را داشته باشی؟!
جواب داد: اگر بدانیم داریم چه کار میکنیم، کمتر گناه میکنیم.
📕کتاب طلایهداران نور
🖋خاطره ای از #شهید رشید جعفری
▫️ #یادش_گرامی ▫️
🖤 کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
مادر حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند،
پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم
گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک
برویم.
با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا
حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان
را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه
میخوانند. بعد از سلام و احوال پرسی، به ما گفت:
«من به منزل میروم. شما هم فاتحه بخوانید و
بیایید.»
بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم....
گفت: « همیشه دلم میخواست کف پای مادرم را
ببوسم ولی نمیدانم چرا توفیق نصیبم نمیشد.
آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم بالاخره
سعادت پیدا کردم....
با خودم فکر میکردم حتماً رفتنیام که خدا توفیق
داد و این حاجتم برآورده شد.»
سردار درحالی که اشک جاری شده بر گونههایش
را پاک میکرد، گفت: «نمیدانستم دیگر این
پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.»
📚 رد پای گل سرخ، ص18 ؛ انتشارات زائر رضوی
🖋خاطره ای از #شهید قاسم سلیمانی
▫️ #یادش_گرامی ▫️
❣️ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
♦️دیده بوسی
از مأموریت که برمیگشت، مستقیم میآمد خانهی ما.
میدانست خانم و بچههایش چشم انتظار دیدنش هستند؛
ولی در حد چند دقیقه هم که شده بود، سری میزد.
جلوی رواق خانه، احوالپرسی و دیده بوسی میکردیم.
بعد هم خداحافظی میکرد و میرفت خانه خودشان.
بعد دوباره با خانم و بچههایش میآمد و سری بِهمان میزد.
قبـل از رسـیدن بـه خانـه، چندبـار بین راه تمـاس میگرفت تا
ببینید اگر چیزی نیاز داریم، بخرد؛ مثلاً زنگ میزد و میگفت:
ببیند ا گر چیزی نیاز داریم، بخرد؛ مثلاً
«من میدان امام هستم...،
من نزدیک بازار هستم، چیزی نمیخواهید؟»
📚 رد پای گل سرخ، ص۱۹ ؛ انتشارات زائر رضوی
🖋خاطره ای از #شهید محمود رادمهر
▫️ #یادش_گرامی ▫️
❣️ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
🤝پایه رفاقت
محمدرضا پایه رفاقت بود و هر وقت با بچهها برای رفتن بـه هیئت یا تفریح برنامهریزی میکردیم، با ما همراه میشد.
تنها جایی که قید همراهی با ما را میزد، زمانی بود که خانوادهاش چیز دیگری میگفتند.
دعوت ما را رد میکرد و با آنها میرفت.
به شدت مطیع حرف پدر و مادرش بود.
هرچه آنها میگفتند، در اولویت بود؛ درصورتیکه هر کدام از ما،
ممکن بود به خاطر همراهی با رفقا،
برنامههای خانوادگیمان را کنسل کنیم؛
ولی محمدرضا از این اخلاقها نداشت.
📚 رد پای گل سرخ، ص۱۹ ؛ انتشارات زائر رضوی
🖋خاطره ای از #شهید محمدرضا دهقان امیری
▫️ #یادش_گرامی ▫️
❣️ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
♦️خیاطی
خیاطی که میکردم، محمود کنارم مینشست و کمکم میکرد.
بقیه بچهها هم آرام آرام میآمدند و تا دیر وقت مینشستند به کمک کردن، دکمه میزدند، نخ میچیدند، لباسها را میبردند اتوشویی و خلاصه هر کاری از دستشان برمیآمد، انجام میدادند.
موقع کار خیلی مراقبم بودند؛
انگار که من بچه آنها هستم.
تمام این کارها را میکردند که مبادا من به سختی بیفتم.
📚 رد پای گل سرخ، ص۲۰ ؛ انتشارات زائر رضوی
🖋خاطره ای از #شهید محمود رادمهر
▫️ #یادش_گرامی ▫️
❣️ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
♦️پایان نامه
مدرک کارشناسی ارشد، رشتۀ اطلاعات استراتژیک،
از دانشگاه امام حسین(ع) را داشت؛
ولی به دلیل علاقه اش بهِ رشـتۀ علوم سیاسی و کسب مدارج عالی، کتابهای تست کنکور را تهیه کرده بود و با خودش برده بود سوریه.
بهمن ۱۳۹۱ بود که به تهران برگشت و در آزمون سراسری شرکت کرد.
نتایج اولیه اعلام شـد و چـون رتبـۀ خوبی به دست آورده بود،
رشتۀ علوم سیاسی و روابط بین الملل در دانشگاههای مطرح
تهـران را در لیست انتخاب رشـتهاش قرار داد.
برنامهریزی کرده بود که وقتی نتایج نهایی انتخاب رشـته اعلام
شـد، برای ثبت نام بـه تهران بیاید، ثبتنام کند و ترم اول را مرخصی
بگیرد و به سوریه برگردد.
میگفت: «آنجا سرمان شلوغ است.»
نتایج نهایی آزمون ۵اردیبهشت۱۳۹۲ ، پنج روز بعد از شـهادتش اعلام شـد؛
زمانیکه اسماعیل در دانشگاه عشق، تحت نظارت و راهنمای استادش عباس(ع) با پایاننامۀ «دفاع از حرم»،
رتبۀ برتر را کسب کرده بود!
📚 رد پای گل سرخ، ص37 ؛ انتشارات زائر رضوی
🖋خاطره ای از #شهید اسماعیل حیدری
▫️ #یادش_گرامی ▫️
❣️ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
📸اسکن
گاهی اوقات کـه موفق به درس خواندن نمیشد،
آخر شب مینشست و فقط به صفحههای کتاب نگاه عمیقی میانداخت صفحه را بـه ذهن میسپرد و کل سؤال که میپرسیدیم، جواب را میدانست،
بدون آنکه تمام متن کتاب را مطالعه کرده باشد
میگفت: «من صفحات کتاب را در ذهنم اسکن میکنم، اینجوری مطالب کتاب در ذهنم باقی میماند.»
📚 رد پای گل سرخ، ص35 ؛ انتشارات زائر رضوی
🖋خاطره ای از #شهید محمود رادمهر
▫️ #یادش_گرامی ▫️
❣️ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 #تلنگر
به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش!!
به فکرِ مثل شهدا زندگی کردن باش...
🖋سخنی از #شهید ابراهیم هادی
▫️ #یادش_گرامی ▫️
❣️ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
#خاطرهای_از_یک_شهید 🌹
💠حوزۀ علمیه
بعد از کلی کارکردن در بازار، حالا بـه فکر ادامه تحصیل افتاده بود و شبانه دیپلمش را گرفته بود.
برای ادامۀ کار آمده بود با من مشورت کند، گفتم: «توی کنکور دانشگاه شرکت کن.»
گفت: «حقیقتش نمیخواهم بروم دانشگاه به دو دلیل: اول اینکه مگر چقدر دکتر و مهندس و متخصص میخواهیم؟ اینهمه فارغ التحصیل داریم...؛ دوم اینکه دکتر و مهندس را میشود از خارج وارد کرد؛ ولی اگر امثال شهید مطهری را نداشته باشیم، باید چهکار کنیم؟!
کلی برایش توضیح دادم و به قول معروف با او حجت تمام کردم ،از وضع مالی ضعیف طلبهها گفتم و از سختی دروس حوزه.
همه را به دقت گوش داد؛
ولی انگار مال دنیا و مدرک دانشگاهی برایش اهمیتی نداشت. به همین دلیل هم، با ارادۀ قوی وارد حوزۀ علمیه شد.
📚 رد پای گل سرخ، ص۳۶ ؛ انتشارات زائر رضوی
🖋خاطره ای از #شهید محمدهادی ذوالفقاری
▫️ #یادش_گرامی ▫️
❣️ همراه کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) باشید👇
🆔 @razavi_aqr_ir
💪مجاهدان خستگی ناپذیر
🌷 #شهید عبدالحسین برونسی
رهبر معظم انقلاب: نه معلومات دانشگاهی دارد، نه عنوان و تیتر رسمی و دانشگاهی دارد، اما آنچنان در کار مدیریت جنگ پیشرفت میکند که به مقامات عالی میرسد و شخصیت برجستهای میشود؛ شخصیت جامعالاطرافی که مثلاً فرماندهی تیپ میشود، بعد هم به شهادت میرسد.
▫️ #یادش_گرامی ▫️
✌️هفته #دفاع_مقدس گرامی باد🇮🇷
🖤 در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
💪مجاهدان خستگی ناپذیر 🌷 #شهید عبدالحسین برونسی رهبر معظم انقلاب: نه معلومات دانشگاهی دارد، نه عنوا
💪مجاهدان خستگی ناپذیر
🌷 #شهید ادواردو آنیِلی
شیعه تک است. چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابستگی به ولایت اهل بیت علیهم السلام است...
مراقب باشید که مشهد را تنها با نام امام رضا علیه السلام بشناسند.
▫️ #یادش_گرامی ▫️
✌️هفته #دفاع_مقدس گرامی باد🇮🇷
🖤 در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
💪مجاهدان خستگی ناپذیر 🌷 #شهید ادواردو آنیِلی شیعه تک است. چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابس
💪مجاهدان خستگی ناپذیر
🌷 #شهید صیاد شیرازی
پروردگارا؛ رفتن در دست تو است، من نمیدانم چه موقع خواهم رفت، ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قراردهی و آنقدر با دشمنان قسم خوردهات بجنگم تا به فیض شهادت برسم.
▫️ #یادش_گرامی ▫️
✌️هفته #دفاع_مقدس گرامی باد🇮🇷
❣️ در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
💪مجاهدان خستگی ناپذیر 🌷 #شهید صیاد شیرازی پروردگارا؛ رفتن در دست تو است، من نمیدانم چه موقع خواهم
💪مجاهدان خستگی ناپذیر
🌷 #شهید رضا بخشی (فاتح)
دوست دارم کسانی که بعد از من میآیند، با انگیزه دو چندان و خیلی قویتر از ما، ما که چیزی نیستیم، کسانی بیایند که برای نفرات بعد از خود الگو باشند. بچههای زیادی از گرانبهاترین چیز که زندگیشان بوده و از آن با ارزشتر نداشتند، گذشتند، کاری بکنیم که فردا شرمنده این شهدا نباشیم.
▫️ #یادش_گرامی ▫️
✌️هفته #دفاع_مقدس گرامی باد🇮🇷
❣️ در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
🌷 خاطرات #شهید اسدالله کشمیری
فرماندۀ محور تیپ ویژۀ شهدا
شهادت: مریوان، عملیات کربلای ۷، سال ۱۳۶۴
🕊سنی نداشت. هنوز مدرسه میرفت. توی عالم کودکانۀ خودش نذر کرده بود که اگر در امتحانهایش قبول شد، برای کبوترهای حرم امام رضا گندم ببرد.
نذر کبوترها ردخور نداشت. قبول که میشد، میرفت پیش پدرم و میگفت: «بابا، سهمیۀ کبوترای امامرضا رو از خرمن گندمهاتون بذارید کنار تا براشون ببرم.»
یک کیسۀ کوچک گندم بر میداشت و میرفت حرم، سراغ کبوترهای امام رضا علیه السلام
🍃 #یادش_گرامی
📚برگرفته از کتاب خط عاشقی
به نقل از حریف شب، ص ۱۳
❣️در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
🌹 خاطرات #شهید علیرضا شهبازی
شهید تفحص است.
یکی از همان سبکبالانی است که ثابت کردند درِ باغ شهادت باز، باز است. امام رضایی به تمام معناست.
روی سنگ قبرش نوشتهاند:
توی این دنیای هستی که همش رو به فناست
من فقط یه دل دارم، اونم مال امام رضاست
مادرش میگفت:
خیلی دوست داشتم پسر داشته باشم.
یه سفر رفتیم مشهد، از امام رضا علیه السلام خواستم پسری بهم عنایت کنند تا اسمش رو بذارم رضا. نذر هم کردم؛ نذر مسجد محلّمون که معروفه به مسجد امام رضا علیه السلام... خدا رضا رو بهم داد.
رضا چند تا کبوتر سفید قشنگ داشت،
میگفت: مادر جون اینها کبوترهای حرم امام رضا علیه السلام هستند.
شبی که فرداش خبر شهادتش رو آوردند، خواب کبوترهاش رو دیدم.
ظهر فردا تماس گرفتند و خبر دادند که علیرضا کبوتر امام رضا علیه السلام شد.
🍃 #یادش_گرامی
📚 برگرفته از کتاب خط عاشقی
خاطراتی از عشق شهدا به امام رضا علیه السلام
❣️در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
🌷خاطرات #شهید احمد کشوری
راوی: مادر شهید
تولد: فیروزکوه مازندران، ۱۳۳۲
شهادت: ایلام، منطقۀ عمومی میمک، تنگۀ بینا، ۱۳۵۹
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)
احمد اولین فرزندم بود. موقع بارداریاش دل توی دلم نبود! خیلی میترسیدم؛ چون سابقۀ مرگ نوزاد در فامیل ما زیاد بود. خدا خدا میکردم برای بچهام اتفاقی نیفتد. به دنیا که آمد، مدام مریض میشد؛ آنقدر که دیگر دکترها هم قطع امید کردند. حسابی ناامید شده بودم. احساس کردم که دیگر راه چارهای نیست.
رفتم سراغ طبیب واقعی، امام رضا (ع) ضامن شد و احمدم شفا گرفت.
🍃 #یادش_گرامی
📚 برگرفته از کتاب خط عاشقی
خاطراتی از عشق شهدا به امام رضا علیه السلام
❣️در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
🌷خاطرات #شهید احمد کشوری راوی: مادر شهید تولد: فیروزکوه مازندران، ۱۳۳۲ شهادت: ایلام، منطقۀ عمومی می
🌷خاطرات #شهید محمدحسین دلدار
راوی: پدر شهید
تولد: کاظمین، ۱۳۴۶
شهادت: پنجوین، عملیات والفجر (۴)، ۱۳۶۲
مزار: مشهد، بهشت رضا (ع)
دل و دلدارش امام رضا علیه السلام بود.
بعد شهادتش، خوابش را دیده بودند که توی حرم امام رضا علیه السلام بوده است و عکسش هم با عکس چند شهید دیگر، روی دیوار حرم.
وقتی پرسیده بودند آنجا چه کار میکند،
گفته بود: امام رضا علیه السلام من رو طلبیده، برای همین اینجایم.
روی حسابِ همین علاقهاش بود که جنازهاش را مشهد دفن کردیم در بهشت رضا (ع).
🍃 #یادش_گرامی
📚 برگرفته از کتاب خط عاشقی
خاطراتی از عشق شهدا به امام رضا علیه السلام
❣️ در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
🌹خاطرات #شهید محمد قاسمیان شیروان
آنقدر حرم میرفت که توی خانه معروف شده بود به کبوتر حرم.
چندین بار به خانوادهاش گفته بود:
من وقتی جبهه هستم، لطف خدا شامل حالم میشه و از همه کس و همه چیز منقطع میشم؛ ولی دلم پر میکشه برای زیارت امام رضا علیه السلام.
کنکور که داد، دانشگاه علوم مشهد قبول شد. انگار که بال در آورده باشد، خوشحال بود!
درس خواندن در جوار علی بن موسی الرضا علیه السلام برایش لذت دیگری داشت.
آخرین باری که اعزام شد، اول رفت حرم و یک دل سیر زیارت کرد. چیزی طول نکشید که پیکر بیجانش برگشت.
وقتی وصیت نامهاش را باز کردند، نوشته بود: بدنم را ببرید کنار قبر امام رضا
علیه السلام و برایم زیارت نامه بخوانید.
🍃 #یادش_گرامی
تولد: شیروان، ۱۳۴۳
شهادت: شلمچه، ۱۳۶۵
مزار: شیروان، امامزاده حمزه
📚 برگرفته از کتاب خط عاشقی
خاطراتی از عشق شهدا به امام رضا علیه السلام
🖤در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
🌹خاطرات #شهید غلام علی قائد رحمتی
تازه آمده بود مرخصی، هنوز خانواده و قوم و خویش را حسابی ندیده بود که یکباره هوایی شد و گفت: باید برم پابوس امام رضا علیه السلام. هرچه اصرار کردیم که چون تازه آمده است، این چند روز مرخصی را پیش خانواده بماند، زیر بار نرفت.
روی حساب رفاقت و صمیمیتی که داشتیم، کشیدمش کنار و گفتم: وقت زیاده چه اصراریه که الان بری؟
گفت: به شرطی بهت میگم که رازدار باشی. میخوام برم از آقا شهادت بخوام.
ساکش را برداشت و رفت پابوس امام غریب.
همان سفر مشهد و پابوسی ضامن غریبان، کار خودش را کرد، از مشهد که آمد، عازم جبههی کردستان شد و چیزی نگذشت که خبر شهادتش آمد.
🍃 #یادش_گرامی
تولد: دورود، ۱۳۴۱
شهادت: سانحهی رانندگی هنگام مأموریت، ۱۳۶۷
مزار: گلزار شهدای دورود
📚 برگرفته از کتاب خط عاشقی
خاطراتی از عشق شهدا به امام رضا علیه السلام
🖤در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir