4.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گر چه چندین سال است
بقیع توندارد شمعی
به سینه ام حرم داری تو….💔
◼️شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام تسلیت باد🖤
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊
#شهیده_رقیه_رضایی
#قسمت_اول
رقیه در دبیرستان از شاگردان ممتاز بود.او در دوران تحصیل بسیار پر جنب و جوش و فعال بود.به ظاهرش بسیار اهمیت می داد و شیک پوش بود.
همه تلاشش این بود که از هر جهت نسبت به دیگران برتری داشته باشد.
او در سال آخر دبیرستان تحت تأثیر انقلاب دچار تحول فکری شد. به این نتیجه رسیده بود که متعلق به این دنیا نیست و مسیر دیگری را باید انتخاب کند با آنکه می توانست یکی از بهترین رشته های دانشگاه را انتخاب کند ولی در آخرین سال تحصیلی به کسب معارف دینی گرایش پیدا کرد.با بی رغبتی سال تحصیلی را به پایان رساند و به حوزه علمیه قم رفت. گفته بود« من اگر به دانشگاه بروم می توانم جان انسانی را نجات دهم،اما می خواهم با معارف دینی روح انسان ها را صیقل بدهم»
پس از گذشت یک سال از تحصیل در حوزه، احساس کرد پرداختن صرف به مطالب تئوری راضی اش نمی کند؛ به همین دلیل با تعدادی از دوستانش به کردستان رفت. در آنجا به عنوان معلم پرورشی به تربیت دختران دبیرستانی پرداخت. این زمانی بود که ضد انقلاب در کردستان توانسته بود تعدادی از جوانان را جذب خود کند.
#ادامه_دارد
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊
#شهیده_رقیه_رضایی_لایی
#قسمت_دوم
دو سال و چند ماه قبل از شهادت با همسرش آشنا شد. اقوام با شناختی که از رقیه داشتند، او را به همسرش معرفی کرده بودند.آن زمان رقیه در حزب جمهوری فعالیت داشت و یکی از کانون های حزب را اداره می کرد.
وقتی با هم آشنا شدند، همسر رقیه او را بسیار نزدیک به افکار و روحیه خودش یافت.
همسرش می گوید«آن زمان من در سیستان و بلوچستان فعالیت می کردم. مثل رقیه در حزب جمهوری بودم ووقتی به ایشان گفتم من در سیستان کار می کنم و باید به آنجا بروم، بدون هیچ قید و شرطی پذیرفت. گفت تبعیت از همسر بر من واجب است»
با شروع بیماری مادرش،کردستان را ترک کرد و به قزوین بازگشت.
همسرش می گوید«خانواده ایشان مذهبی و سنتی بوندن. پدرشان تجارت چوب می کرد و مادرش خانه دار بود. یک خواهر بزرگ تر از خودش داشت. او تنها دختر توی خانه بود.رقیه در استعداد و نبوغ و ایمان زبانزد فامیل بود»
مهریه رقیه یک سفر حج بود وچهارده سکه طلا، ازدواج با من بخاطر رضای خود بود نه برای مادیات یا هر چیز دیگر.در همسر داری اش طوری رفتار می کرد که همه اش رضایت خدا را مد نظر داشت. سر سوزنی از تکالیفش را چه نسبت به من و چه در رفتار با دیگران کم یا زیاد نمی کرد. خودش را فانی در خدا می دید. هر وقت می خواست کاری انجام بدهد، با خودش می اندیشید که آیا این کار رضایت خدا را در پیش دارد؟
بعد هم جوابش را به سرعت پیدا می کرد.
#ادامه_دارد
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
#پیامکی_از_بهشت 💐
بر ماست که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون و تا آخرین لحظه که قلبهایمان در تپش است ، دین خدا را یاری کنیم .
باید چنان باشیم که بتوانیم همچون شهدا ، اخلاص و تقوا را پیشه کنیم و در این راه پر هیجان ، با بالاترین رتبه و امتیاز از تمام اینها و از کشتگاه گذشته به سرای اعلاء برسیم که چه خوب جایگاهی است .
🕊 #مهدی_جمشیدیان
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
هدایت شده از تبلیغات گسترده ترابایت
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱🍀اینا سبزی خوردن نیستاااااا👆👆
پای ثابت خونه و مهمونی همه ایرانیاست🛋
❓❓ اگه گفتی چیه؟؟
همیشه هست ولی چیزی ازش نمیدونستیم
🌸کاملش رو برات گذاشتم حتما بیا تو کانالم ببین، نتیجه ش خیلی جذابه🌸
🏕 اگه دوست داری از این ویدئوهای آرامش بخشِ آشپزی در طبیعت زیاد ببینی...
♡♡♡♡♡بزن رو این لینک♡♡♡♡♡
💥کلی کلیپای آشپزی جدید و راحت و کوتاه همراه با رسپی کااااامل👇👇
https://eitaa.com/joinchat/936968891C5ff447c93a
💟حتما عضو شو👆👆
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
شب زایمانم رسیده بود و شوهرم حسابی داشت به خودش میرسید خیلی برام عجیب بود چون به ندرت حموم میرفت،میگفت وقتی بچه به دنیا میاد میخوام تمیز باشم،
من درد میکشیدم و توی رویاهام لحظه ی بغل کردن بچه رو میدیدم ،
بعد از زایمانم یه ساعت گذشت از شوهرم خبری نشد دوساعت گذشت ولی خبری نشد....هرچی از مادرشوهرم میپرسیدم ،با بهونه ردم میکرد
ساعت ۶صبح بود که #همسایه مون خبر برام آورد شوهرت....👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
🌱خودش چیزی نمیگفت.
تودار تر از این حرفا بود پورجعفری فهمید مشکل مالی دارد،بی سروصدا با سردار قآنی مطرح کرد؛او هم به معاون مالی نامه داد یکی از ماموریتهای سردار را به حسابش بریزند
وقتی فهمید اول پول را برگرداند،بعد هرسه را توبیخ کرد! حتی برای یک ماموریت خارج کشور ریالی نگرفته بود...
#حاج_قاسم_سلیمانی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹رزمنده و جانباز مدافع حرم حاج طالع یوسفاف که دو هفته پیش در زندان های دولت آذربایجان به شهادت رسید:
▫️فقط یک راه هست و آن هم راه حسین(ع) است.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
#عاشقانه_های_شهدا
#داستان_کوتاه
#سه_برادر
سہ برادر با هم هماهنگ بودند
داخل خونه بیرون از خونہ
با هم سر کار مے رفتند،
بعد هم تظاهرات و فعالیت های سیاسے،
آخر هم جبهہ و #شـهــادت...
#ابراهیم شهید شد
#حبیب مفقودالاثر شد و پس از نه سال تکه ای از استخونهاشو به همراه پلاکش برای خانواده اش آوردند...
#عبدالله هم مفقود الاثر شد
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
#خاطرات_شهدا
#شوخ_طبعی_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حسن_شفیع_زاده
فرماندهی توپخانهٔ قرارگاه خاتمالانبیاء سپاه پاسداران انقلاب
روزی در «دزفول» از چادر پرسنلی تیپ که کنار چادر ما بود، صدایی شنیدم. از چادرم بیرون رفتم. فردی که سر و صدا راه انداخته بود، پشتش به من بود، نشناختمش. دیدم سر خود را درون چادر کرده و میگوید: «باید به من مرخصی بدهید. فرمانده من گفته برو از آنجا مرخصی بگیر». مسئول پرسنلی ما هم که اهل «جلفا» بود، میگفت: «این طور نمیشود. باید بروی معرفی بیاوری».
رزمنده میگفت: «من مرخصی اضطراری میخواهم، معرفی لازم نیست»، خلاصه بگو مگوی آنها بالا گرفت. دمپایی پوشیده طرفشان رفتم. تا خواستم بگویم برادر چه اتفاقی افتاده است، برگشت طرف من. دیدم «حسن شفیعزاده» است! بیاختیار خندهام گرفت؛ اما «حسن آقا» جدی گفت: «برادر این چه کاری است؛ چرا پرسنلی به من مرخصی نمیدهد؟»، فهمیدم که میخواهد کمی سر به سر آن برادر پرسنلی بگذارد و شوخی کند، از خنده من پرسنلی متوجه شد که قضیهای وجود دارد، گفتم: «برادر! چرا به ایشان مرخصی نمیدهی؟»، گفت: «بدون برگه آمده که باید به من مرخصی بدهید، میخواهد پارتیبازی کنم»، گفتم: «ایشان نیروی آزاد هستند، باید مرخصی بدهید، بروند»، گفت: «نمیشود. خودتان دستور دادید، هرکس مرخصی بخواهد، باید از گروهان خود معرفی بیاورد».
ماجرای مرخصی را بیخیال شدیم، خلاصه باهم احوالپرسی کردیم. گفتم: «شما کجا، اینجا کجا؟»، گفت: «از این جا رد میشدم، خواستم بچههای آذربایجانی را ببینم و اولین جایی که آمدهام، تیپ ذوالفقار است. آمدم تا تو را ببینم»، به چادر ما آمدند و دور هم جمع شدیم. پرسنلی و بقیه برادران متوجه شدند کسی که ناشناس و با لباس خاکی، بسیجی و با قیافه بشاش آمده و مرخصی خواسته، فرمانده توپخانه سپاه است. خوشحال شدند که چنین مرد بزرگواری از آذربایجان در کسوت فرماندهی توپخانه سپاه است و اینطور بیادعا، ساده، صمیمی.
راوی :
سردار محمدرضا محمدزاده
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
#در_محضر_شهدا
#شهید_والامقام
#محمدرضا_موحد_دانش
معاون فرمانده گردان سلمان فارسی تیپ 27 محمد رسول الله (ص)
سلام بر امام زمان و درود بر شهیدپروران راه خدا و مرگ بر کفار . اکنون شما که این نامه را میخوانید خدا میداند که در کجا بسر میبرم اما از شما میخواهم که بدون اینکه کوچکترین ناراحتی را به خود راه دهید این نامه را بخوانید، من حسرت یک آخ را بر دل دشمن گذاشتم شما هم با صلابت خودتان داغ دیگری بر دل دشمن بگذارید ، من خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب محمد (ص) و علی (ع) میکنم و افتخار میکنم که ایدئولوژی من اسلام است اسلامی که به من فهماند چگونه بیندیشم و چگونه راهم را انتخاب کنم، خمینی کبیر با انقلابی که همراه خود آورد باعث شد من از این بعد بیرون بیایم و بتوانم با اسلام از بعد مذهبی بیشتر برخورد کنم، اکنون در این زمان از انقلاب امام ما هل من ناصر ینصرنی صدا میزند بر ملت مسلمان ایران واجب است که بر این پیام امام لبیک بگویند و این درخت را با خون خود سیراب کند.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی