😅✨
✨
میگہ ڪه:
ڪربلآ بودم ؛ تو بینالحرمینیہ آقایے رو دیدم رو ویلچر نشستہ بود.
نگآم ڪرد گفٺ: حاج آقـا دعام ڪن از دوپا فلج شدم!
خیلے عادےبهشـ گفٺم :چشم برات دعا مےڪنم..
نگام ڪرد گفٺ: حاج آقـا ..دعام ڪنا
گفٺم:چشم براٺ ختمِ أمـَّن یجیب برمےدارم🍃🖐🏻
باز گفٺ: تورو خدا بہحضرتاباالفضل بگو.. بگو زن و بچم خیلے به من نیاز دارند.
نشسٺیم با ڪاوران تو بینالحرمیـن ؛
هیئت داشتیم هر شب که اونجـا بودیم..
اون آقا هم اومـد تو جمعِ ما..
خیلے حالَم بد بود. هے نگاش مےڪردم دیدم گریہ مےڪنه!
اصلا از بس حواسـم به اون بود هیئت رو خراب ڪردم. جملہ هام قاطے شده بود.
مےگفت: مردم دیدند اصلا نمیتونم هیچی بخونم خودشـون بلند شدند بلند گفٺند:
اے اهلِ حرم میـر و علمدار نیآمد..
هے تا آخـر مجلس تکرار ڪردند .
نگاه به اون آقا مےڪردم نشسته بود و مےگفت..
یہ بار نگاش ڪردم دیدم نیسٺ!
گفٺم حتمـا غش ڪرده افتاده پایین..
بلند شدم از جام..
دیدم یه ذره اونور تر وایسآده با گریہ مےگه:
اےاهلِ حرم میر و علمدار نیآمـَد!
😅¦
@Razeparvaz
