•••📖
#بخش_هفتاد_و_هفت
#کتابآنبیستوسهنفر📚
ماشین از میدان بزرگی عبور کرد و به پلی رسید که انگار شهر بغداد را از شهر آن طرف پل جدا میکرد.🤨🏝
ابتدای پل تابلوی بزرگی را دیدم که رویش نوشته شده بود:«جسر ائمه الاطهار».🏷
قبل از اینکه ذهنم را برای ترجمه «جسر» به کار بیندازم محمد ساردویی با صدای بلند گفت: «بچه ها، اسم این پلْ پلِ ائمة اطهاره.»💁🏻♂
دیدن عبارت ائمة اطهار در شهر طاغوت زده بغداد حس خوبی به همه ما داد.🍃
این حس زیبا و معنوی، چند لحظه بعد، با دیدن دو گنبد بزرگ طلایی امامین کاظمین، زیباتر و معنویتر شد.😢🥀
داشتیم به بارگاه دو امام معصوم شیعیان، امام موسی کاظم و امام محمد تقی(ع)، در شهر کاظمین نزدیک میشدیم.👋🏽🚎
ابووقاص پیش تر این مژده را داده بود؛ اما باورمان نشده بود.تا جایی که امکان داشت، ماشین ما به حرم نزدیک شد.😍❤️
شیعیان عراقی، از زن و مرد، برای زیارت آمده بودند. پیش از رسیدن ما، تعداد زیادی از سربازان عراقی میان مردم مستقر شده بودند.👳🏻♂
باید از میان سربازان عراقی، که دو طرف ایستاده بودند، عبور میکردیم تا قاتی جمعیت نشویم.😖
از واکنشهایمردم، وقتی با ما روبهرو میشدند، میشد فهمید که ما را در تلویزیون دیدهاند.😑
زنی، که پاکتی نقل سفید به طرف ما گرفته بود، با نهیب سربازان خشن، لابهلای جمعیت گم شد.😶
پیش از آنکه وارد حرم بشویم، از عراقیها خواستیم بگذارند وضو بگیریم.🙁💧
گذاشتند. اطراف ضریح را از جمعیت خالی کرده بودند. رواقهایآیینهکاریشده حال و هوای زیارت امام رضا(ع) را در من زنده کرد.🙂🧡
چهل روز پیش از آن، غرق در بوی خوش گلاب، میان رواق های بارگاه امام رضا بودم و آن روز مرقد پدر بزرگوارشان، امام موسی کاظم(ع)، را زیارت میکردم.✋🏽
آنجا امام رضا غریب بود و اینجا ما.☹️
تا چشممان به ضریح دو امام بزرگوار افتاد، بی اختیار، دویدیم و پنجه در حلقه های ضریح انداختیم و های های گریه کردیم.😭💔
دلمان میخواست ساعتها کنار آن ضریح مطهر بمانیم؛ اما چند دقیقه بعد سربازها با زور از ضریح جدایمان کردند.😔
پیرمردی، که دستاری سفید بر کلاهی سرخ بسته بود و عینک سیاهی روی چشمانش داشت، پیش آمد که برایمان زیارت نامه بخواند.📖🗣
سربازها ما را پشت سر او جمع کردند. او، بعد از خواندن زیارت نامه، دعا کرد و ما آمین گفتیم و بعد فهمیدیم که برای صدام حسین هم دعا کرده و ما آمین گفته ایم!😐🤦🏻♂
همه آن لحظهها را فیلم بردارهای نظامی ثبت و ضبط کردند. خیلی زود از حرم بیرونمان کردند بدون اینکه بگذارند دو رکعت نماز بخوانیم.🙍🏻♂
در برگشت، جمعیت زیادی از زائران عراقی در مسیر ایستاده بودند تا ما را ببینند. با زبان اشاره از آنها خداحافظی کردیم. آن ها هم با زبان اشاره برای ما آرزوی سلامتی کردند.🖐🏻🌱
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
@Razeparvaz|🕊•