eitaa logo
"رازِپَـــــرۈاز"
1.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
67 فایل
ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
انجمـن اسلآمـے : بعد گذشـت روزهآۍ سخت دورآن نوجوآنـے برای ادآمه تحصیـ📚ـلآت به دبیرستآن امآم خمینـے (ره) رفـت و با شناختی ڪه از ایشآن و خآنـوآده اش دآشتند مسئولیـت انجمن اسلآمی رآ به علـےعبآس سپـردند ..😃💫 ◉ از جملـه کآرهآیـے کـه این شهیــ🥀ــد والآمقآم انجآم دآد ایجآد وحـدت و یکپارچگـے بین محصیــل و ایجآد روحیـه انقلآبـے نسل جوآن بود ...🍃🎋 ◉ از اسـ👨🏻‍🏫ــآتید بزرگ و نامدار شهـر دعـوت مۍکرد ... ◉ در حسینیه نمآیشگآه برپآ مۍکرد .. ◉ خودش گهگآهـے سخنرانـے میڪرد و سخنرانـے هایش به دل میچسبید ..🎤 مربی قرآن شده بود ..📖👨🏻‍🎓 و هزاران کار دیگر ... ◉ آن زمآن رابطه ۍ خوبـے با آیت اللّه میآنجـے امآم جمعـه ۍ وقـت خرم‌آبآد داشت ..💐💞 عضویت در بسیــج: بآ شـروع دفآع مقـدس علـےعبآس عضـو فعآل بسیج شد ..✨💫⚡️ ◉ حـوزه ۍ مرکـزی بسیـج خرم آبآد در پادگآن ارتـش(خیآبآن مصلـےکنونـے)بود و مسئـول آن زمــ🕰ــآن آقآۍ طآهرۍ بودند کـه او کاملا علےعبآس را مۍ شنآخت و به ایشـآن اعتماد داشت ..🧡 ◉ مخلـص یعنـے کسـے که همه چیز رآ برآی خدآ انجآم مۍدهد و فقط رضآ و خشنودۍ خدآ رآ در نظر دآرد ..🌹🌈 ◉ برآستـے که علـےعبآس حسین‌پور همه ی کآرهآیش برآی خـ😍ــدآ بود ..🍀 ☑️رفاقتش با دوستـــان ☑️برخوردش با دشمـن ☑️کمک کردن به پدر و مادر ☑️سرپرستی و نگهداری برادران ☑️حضور در بسیج و انجمن اسلامی و... همه و همه برآی رضآی خدآ بود ..😍😻 ◉ آموزش هآیـے رآ در بسیـج استآن زیر نظـر مربیآن گذرانـد تآ خودش به مرحـله ی مربۍگری رسید ..👨‍🏫💫📝 ◉ گآها به عنوآن مربـے در پآیگآه هآی مقآومت مۍرفت و درس قرآن و دروس عقاید برای بسیجیان می گفت ..📖🤩 ◉ درنآحیه بسیـج خرم‌‌آباد همه او را دوسـت دآشتند و خلاصـه کـلام همه مجـذوب و عـآشق او شده بودن ...😍💖💞 🕊 🥀¦ @Razeparvaz
•••📖 📚 روزی علیجان یکی از آن کوچولوهایش را گرفت و آورد داخل سنگر😫😖رشته نازکی به گردن موش انداخت و سر رشته را به صندوق فشنگی گره زد.😐⛓ وقتی از سرِ پُست می آمد، جلوی موش کوچولویش خوراکی می‌گذاشت و برای خنداندن هم سنگرها بنا می‌کرد به صحبت کردن با موش بینوا، که در سنگری امن سه وعده در روز پذیرایی می‌شد و لابد خیلی هم به او سخت نمی‌گذشت😕😂 در این صحبت ها موش معمولاً نقش یک سرباز اسیر عراقی را داشت.🤣😆 علیجان از یکنواختی جبهه نورد به تنگ آمده بود😥 تازه از عملیات بستان و فتح المبین برگشته بود. وقتی های‌و‌هوی و بگیروببند آن عملیات پیروزمندانه را با سکوت نیزارهای نورد مقایسه می‌کرد کلافه می‌شد. حضورش برای دیگران غنیمت بود.🙂💚 شوخ طبعی و بذله گویی او در کنار تجربه‌های جنگی‌اش به کار دیگران می‌آمد؛ به خصوص، وقتی با اسیرش صحبت می‌کرد از خنده روده بُر می‌شدیم😂😆 با موش دربند گاهی با تحکم و گاه با نوازش حرف می‌زد؛ از خانه و خانواده اش می‌پرسید، از آب‌و‌هوای بغداد، و اینکه چرا به جبهه آمده است😂🤣بعد صدایش را نازک می‌کرد و از زبان موش یا همان اسیر عراقی به سؤالات خودش پاسخ می‌داد!🤣😆 ..🖇 🖨 ❗️ ↳| @Razeparvaz|🏴