#بخش_چهارم
#علےعبآس_حسین_پور
انجمـن اسلآمـے :
بعد گذشـت روزهآۍ سخت دورآن نوجوآنـے برای ادآمه تحصیـ📚ـلآت به دبیرستآن امآم خمینـے (ره) رفـت و با شناختی ڪه از ایشآن و خآنـوآده اش دآشتند مسئولیـت انجمن اسلآمی رآ به علـےعبآس سپـردند ..😃💫
◉
از جملـه کآرهآیـے کـه این شهیــ🥀ــد والآمقآم انجآم دآد ایجآد وحـدت و یکپارچگـے بین محصیــل و ایجآد روحیـه انقلآبـے نسل جوآن بود ...🍃🎋
◉
از اسـ👨🏻🏫ــآتید بزرگ و نامدار شهـر دعـوت مۍکرد ...
◉
در حسینیه نمآیشگآه برپآ مۍکرد ..
◉
خودش گهگآهـے سخنرانـے میڪرد و سخنرانـے هایش به دل میچسبید ..🎤
مربی قرآن شده بود ..📖👨🏻🎓
و هزاران کار دیگر ...
◉
آن زمآن رابطه ۍ خوبـے با آیت اللّه میآنجـے امآم جمعـه ۍ وقـت خرمآبآد داشت ..💐💞
عضویت در بسیــج:
بآ شـروع دفآع مقـدس علـےعبآس عضـو فعآل بسیج شد ..✨💫⚡️
◉
حـوزه ۍ مرکـزی بسیـج خرم آبآد در پادگآن ارتـش(خیآبآن مصلـےکنونـے)بود و مسئـول آن زمــ🕰ــآن آقآۍ طآهرۍ بودند کـه او کاملا علےعبآس را مۍ شنآخت و به ایشـآن اعتماد داشت ..🧡
◉
مخلـص یعنـے کسـے که همه چیز رآ برآی خدآ انجآم مۍدهد و فقط رضآ و خشنودۍ خدآ رآ در نظر دآرد ..🌹🌈
◉
برآستـے که علـےعبآس حسینپور همه ی کآرهآیش برآی خـ😍ــدآ بود ..🍀
☑️رفاقتش با دوستـــان
☑️برخوردش با دشمـن
☑️کمک کردن به پدر و مادر
☑️سرپرستی و نگهداری برادران
☑️حضور در بسیج و انجمن اسلامی و...
همه و همه برآی رضآی خدآ بود ..😍😻
◉
آموزش هآیـے رآ در بسیـج استآن زیر نظـر مربیآن گذرانـد تآ خودش به مرحـله ی مربۍگری رسید ..👨🏫💫📝
◉
گآها به عنوآن مربـے در پآیگآه هآی مقآومت مۍرفت و درس قرآن و دروس عقاید برای بسیجیان می گفت ..📖🤩
◉
درنآحیه بسیـج خرمآباد همه او را دوسـت دآشتند و خلاصـه کـلام همه مجـذوب و عـآشق او شده بودن ...😍💖💞
#ادآمــهدآرد
#رآزِپَــــروآز 🕊
🥀¦ @Razeparvaz
•••📖
#بخش_چهارم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
روزی علیجان یکی از آن کوچولوهایش را گرفت و آورد داخل سنگر😫😖رشته نازکی به گردن موش انداخت و سر رشته را به صندوق فشنگی گره زد.😐⛓ وقتی از سرِ پُست می آمد، جلوی موش کوچولویش خوراکی میگذاشت و برای خنداندن هم سنگرها بنا میکرد به صحبت کردن با موش بینوا، که در سنگری امن سه وعده در روز پذیرایی میشد و لابد خیلی هم به او سخت نمیگذشت😕😂 در این صحبت ها موش معمولاً نقش یک سرباز اسیر عراقی را داشت.🤣😆
علیجان از یکنواختی جبهه نورد به تنگ آمده بود😥 تازه از عملیات بستان و فتح المبین برگشته بود. وقتی هایوهوی و بگیروببند آن عملیات پیروزمندانه را با سکوت نیزارهای نورد مقایسه میکرد کلافه میشد. حضورش برای دیگران غنیمت بود.🙂💚
شوخ طبعی و بذله گویی او در کنار تجربههای جنگیاش به کار دیگران میآمد؛ به خصوص، وقتی با اسیرش صحبت میکرد از خنده روده بُر میشدیم😂😆 با موش دربند گاهی با تحکم و گاه با نوازش حرف میزد؛ از خانه و خانواده اش میپرسید، از آبوهوای بغداد، و اینکه چرا به جبهه آمده است😂🤣بعد صدایش را نازک میکرد و از زبان موش یا همان اسیر عراقی به سؤالات خودش پاسخ میداد!🤣😆
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴