#بخش_یآزدهم
#علےعبآس_حسینپور
چند روز بعد تلگرآفے از او رسید که خبر سلامتے ایشآن رآ به مآ رساند😍😁
◉
ولۍ مآ نمیدآنستیم ڪه در ڪدآم وآحد است وچه فعآلیتے در جبهه مۍڪند🤷♂🤦♂
◉
بعدهآ فهمیدیم ڪه علےعبآس به عنوآن مبلغ دینے به وآحد تبلیغآت رفته و اعزآم شده ولۍ سختترین ڪآر رآ به عهده گرفته است ...😕
◉
او بخآطر تجربه ی قبلے به وآحد اطلآعآت عملیآت رفت ...
◉
رفت و آمـدهآی نیروهآۍ اطلآعآت عملیآت و تحرڪآت در منطقــه خبر از یڪ₁ عملیآت بـزرگ میدآد.
◉
عملیآتی ڪه ظـاهرا آبۍخاڪۍ است✨
دوستـش مۍگفت دوره ی آموزشے رآ به خوبے سپرۍ ڪردیم👌🍃
◉
در زمستآن وآرد آب سـ😬ـرد مۍ شدیم😑
◉
ڪآر غوآصے رآ در روخآنه ۍ بهمن شیر آبادآن به پآیآن رسآندیم ...🤓😅
ڪآر عملیآت خیلے محرمآنه بود ..😉
صــ₁₀₀ـدهآ گردآن رزمے مشـغول آخرین تمرینآت نظآمے بودند⛓🗡
◉
بعد از دوره غوآصے علےعبآس به همرآه دیگــر دوستآن به منطقـه ی ارونـــد اعزآم شدند🚌😕
◉
اروندی ڪــه به رودخآنه وحشــ👹ــے معــروف است🤕😔
◉
نگـآه ڪه به او مۍڪردی کآملا حآلش رآ درک میڪردی برآی شهــ🥀ـآدت آمآده ی آمآده شده بود 👌😕
◉
این رآ بگویم بعـــدهآ فهمیدیم ڪه علےعبآس قبل از آخرین اعزآم در مشـهد 40روز روزه گرفته بود😍😕😔
◉
همــه ی وسآیل برآی شب عملیآت در میآن نیزآرها استتــآر شده و دشـمن در غفلـت کآمل بود ..👌🤓😢
◉
آنهــآ منتظـر یک عملیآت جدید بودند امآ هرگـز فڪر نمۍڪرد ڪه ایرآن بتوآند از اروند خروشـآن عبور ڪند 😳😐😏
#ادآمــهدآرد
#رآزِپَــروآز🕊
🥀¦ @Razeparvaz
•••📖
#بخش_یازدهم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
فرمانده داشت نصیحتمان میکرد که بیت المال را بیهوده هدر ندهیم،🤨 تیر بیخودی نزنیم،🚫 گلوله ها را به سمت مرغابی ها شلیک نکنیم، ... 🤦🏻♂که یک دفعه باروت در اثر حرارت آتش گرفت و مثل آتشفشان به اطراف شعله کشید.😦🔥
در اثر این اتفاق، لایه ای از ریش فرمانده سوخت و بوی پلیش بلند شد.🤣
خوشبختانه به چشم ها و صورتش آسیبی نرسید.😅
فرمانده، که حسابی عصبانی شده بود، گفت: «زود بگید اینا رو از کجا آورده بودید!»🤬
برزو گفت: «آقا، به خدا از توی دشت پیداشون کردیم.😰 تازه، فشنگاش مال کالیبر تانک بود.😃به درد ما نمیخورد. ما که اینجا تانک نداریم.»😬😨
به جانبداری از برزو گفتم: «برادر، ما نتونستیم همه شونه بیاریم. خیلی بودن؛😣 یه صندوق پر.😵 مال ارتشیا بوده؛ فکر کنم.»😬
این حرفها از خشم فرمانده کم نکرد.😫 او بیدرنگ نامه ای به مرکز پشتیبانی نوشت به این مضمون که این برادران برای همکاری در انبار مهمات حضورتان معرفی میشوند.😐 پایین نامه را هم امضا کرد و داد دست علیجان تاجیک.🖌📄
افتادیم به التماس؛ ولی فایده نداشت.😢 بینظمی من و برزو پای همه بچه های سنگرمان نوشته شد و روز بعد، وقتی ماشین غذا آمد، فرمانده ما را به راننده معرفی کرد💁🏻♂ و گفت از وجود «ارزشمند!» ما برای بار زدن صندوق های مهمات استفاده بشود.🤯😶
به این ترتیب، از رزمندگی در خط مقدم به کارگری و حمالی در پشت جبهه تنزل مقام پیدا کردیم!😂☹️💔
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴