eitaa logo
"رازِپَـــــرۈاز"
1.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
67 فایل
ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
[∞💍 قهربودیم گفت:عاشقمي؟!👀 گفتم:نه! گفت:لبت‌ نہ‌ گویدُ پیداست ميگوید دݪـت‌ آرۍ😌 ڪہ ‌اینسآن ‌دشمنے یعنے ڪہ خیݪـے دوستم‌ دارۍ💛 زدم ‌زیرِخنده دیگہ ‌نتونستم ‌نگم ‌ڪہ‌ وجودش چقدر آرامش ‌بخشہ ... ‌(:" @Razeparvaz|🕊•
💔... شهادت‌به‌اسمان‌رفتن‌نیست..! بہ‌خود‌آمدن‌‌است🌪 @Razeparvaz|🕊•
○• جمله‌ای‌زیبا از : قدم صدق، هرگز بر صراط نمی‌لرزد.. 📎 قدمی که نتیجه ی، ایمان است... @Razeparvaz|🕊•
•●°♥️ پیام داد:« از هواپیما به برج مراقبت. توے قلب شما جا هسٺ فرود بیایم یا باز باید دورتون بگردیم⁉️» 😌منم جواب دادم:« فعلا یڪ بار دور ما بگرد تا ببینیم دستور بعدے چیه!» دلم نمی آمد خیلی اذیتش کنم. بلافاصݪه بعدش نوشتم:« تشریف بیارید، قلب ما مال شماسٺ!»💞 ⁦♥️⁩🍃 🌱 @Razeparvaz|🕊•
🔺 امر فرمانده،،، 📌از نیروهای داوطلب مخلص و جوانان مومن و صالح میخواهم بار دیگر وارد میدان شوند @Razeparvaz|🕊•
[• 👌🏿 •] امام‌رضا‌‌﴿؏﴾: عقل موهبتے است الهے..؛ ولے ادب با کوشش و رنـج حاصل مےشود🤠🌿 📚تحت‌العقول؛ص‌۳۴۲ @Razeparvaz|🕊•
•••📖 📚 به فاصله یکی دو ماه، برای دومین بار وارد اهواز شدیم.🚌 دیگر این شهر برایم غریب نبود. احساس می‌کردم من هم برای اهواز غریبه نیستم.🙂💚 دشمن بیخ گوش شهر خاکریز زده بود؛ اما زندگی، مثل کارون، در شهر جریان داشت.😅 چند روزی در مدرسه شهید رجایی اهواز ماندیم. منتظر بودیم فرمان برسد تا تفنگ و مهماتمان را برداریم و برویم خط💣 و در عملیاتی که زمزمه‌اش همه جا را گرفته بود شرکت کنیم.😃✋ اما هیچ معلوم نبود این فرمان کی خواهد رسید و این عملیات از چه نقطه‌ای شروع خواهد شد.😕 در اهواز تقریباً بیکار بودیم. صبح ها آموزش نظامی می‌دیدیم و غروب که می‌شد روی چمن لب کارون می‌نشستیم و بامیه می‌خوردیم.😋⛅️ مردی که بامیه می‌فروخت سینی بزرگی روی سر داشت. بامیه های پرشیره و طلایی رنگ را به شکل زیبایی توی سینی می‌چید و با لهجه غلیظ جنوبی فریاد می‌زد: «بامیه بخور، کشتی بگیر. خوردی زمین، دوباره بگیر!»😄😁😋 مشتری همیشگی‌اش بودیم. وقتی یکی دو تا بامیه می‌خوردیم و شیره پُرشهد آن در دهانمان می‌دوید، زمان اجرای نمایش هنرمندانه سربازی ناشناس فرامی‌رسید که هر بیننده ای را سر جایش میخکوب می‌کرد.😯😲 هر روز بعد از ظهر، وقتی آفتاب غروب می‌کرد، یک سرباز ارتشی از جایی پیدایش می‌شد و خودش را به ابتدای پل قوسی اهواز می‌رساند.🚗 کنار یکی از قوس های آهنی پل می‌ایستاد، لحظه ای تمرکز می‌کرد، بعد با خونسردی کامل از شیب تند پل بالا می‌رفت و مثل اینکه در خیابانی عریض قدم بزند، پیش چشمان پراضطراب ما و هر که او را می‌دید، در آن سطح کم عرض قدم می زد و کم کم اوج می گرفت. او می‌رفت و نفس در سینه ما می‌ایستاد. وقتی به بالاترین نقطه قوس پل می‌رسید، می‌نشست و پاهایش را توی هوا آویزان می‌کرد و مدت‌ها به حرکت کُند کارون چشم می‌دوخت.🙂👀 قبل از تاریک شدن هوا از جا بلند می‌شد و آرام آرام پایین می‌آمد و می‌رفت پی کارش.🚶🏻‍♂ ..🖇 🖨 ❗️ @Razeparvaz|🕊•
•••📖 📚 در یکی از معدود روزهایی که در اهواز به انتظار عملیات بودیم، به سرم زد برای وقت گذرانی بروم سینما.😁🎞 دلم راضی نمی‌شد؛ اما خودم را قانع کردم که بلیت بخرم.🔖 احساس گناه می‌کردم. دلیلی برای سینما رفتن پیدا کردم😀؛ پارچه سفیدی بر سردر ورودی سینما به چشم می‌خورد که روی آن نوشته شده بود: «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم.»👊🏻[امام‌خمینی‌ره] بعد از پیروزی انقلاب، مردم هنوز با سینما آشتی نکرده بودند.🙊 سینماداران این جمله امام را می‌زدند بالای سینما تا بتوانند پای مردم را به سینما باز کنند.🙋🏻‍♂😄 با خواندن کلام امام درنگ نکردم. بلیتی خریدم و وارد سالن تاریک سینما شدم.👀 فیلم «دست شیطان» روی پرده نمایش داده می‌شد.🤨 طولی نکشید که همان احساس گناه دوباره آمد سراغم.😢 تاریکی سینما برایم دلهره آور شد.😬 به فکرم رسید اگر ناگهان میگ های دشمن به اهواز حمله کنند و یکی از راکت هایشان روی سقف سینما فرود بیاید، چه بدعاقبت می‌شوم من.😰😑 بی‌توجه به فیلم، فکر می‌کردم چقدر بد می‌شود اگر به جای صحنه نبرد در سالن سینما کشته بشوم.😣😨 صدای کرکننده، فیلم در تاریکی سالن به وحشتم می‌افزود.😰 نمی‌دانستم آن بیرون، توی خیابان، همه چیز مرتب است یا نه.😓 آیا شهر در آرامش است یا صدای آژیر خطر دارد پخش می‌شود.😑 دلم می‌خواست چراغ های سینما روشن شوند. دلم می‌خواست صدای فیلم آن قدر کم بشود که اطمینان کنم بیرون صدای آژیری در کار نیست.🙁☹️ اما صدای موسیقی فیلم همچنان کرکننده و سالن همچنان تاریک بود.😖😩 طاقت نیاوردم. لنگه یکی از درها کمی باز بود و نور ضعیفی به تاریکی سالن نفوذ می‌کرد.🤩 به طرف نور رفتم و با سرعت از سالن خارج شدم.😍🏃‍♂ به پیاده رو که رسیدم نفس عمیقی کشیدم. هوا روشن بود و آسمان خلوت. راه افتادم به سمت مدرسه شهید رجایی تا به حسن اسکندری و اکبر دانشی برسم.👱🏻‍♂👱🏽‍♂ ..🖇 🖨 ❗️ @Razeparvaz|🕊•
4_5918199723952440913.mp3
27.89M
•|🖤🥀°•. غربت‌داره‌از‌نگاش‌معلومه‌آقا... میسوزه‌جگرش.... چی‌اومدبه‌سرش...😭💔 🎼 🎤 ؏💔 @Razeparvaz|🕊•