#تلنگر🌱
داشتم میگفتم :
این کوفیان چه کردند با حسین ؟!
یاد خودم افتادم...
گناهایم چه کردند با قلب حسین💔
#شَرفالشَمس
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••🕊
تحویل لباس شهدای خان طومان به خانواده های بزرگوارشان🥀
↳| @Razeparvaz|🏴
.
طرفتوحرمِآقاعلیبنموسیالرضاقدممیزد
دیدلبهےقالیبرگشته..
باخودشگفتباپابرشگردونم،بعدگفت: نهحرماربابه،بزاردولابشمبادستبرگردونم..
ـ
ـ
شبتوعالمرویاخوابآقاعلیبنموسیالرضارودید
امامرضا(ع)گفتماادبتورودیدیملبهے
قالیماروباپابرنگردوندے...
"ایندستگاهشھداودستگاهاهلبیت، دستگاهِدقیقیه! :) "
#حاجحسینآقایڪتا🌼
#چهارروزتاشهادتامامرئوفع ..💛••
↳| @Razeparvaz|🏴
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂
↳| @Razeparvaz|🏴
•••🕊
فعالیـت امروز ڪانال متبرڪ به نام شـهید
#مهدےعسگرے🌿🌻
تاریخ تولد: ۱۳۵۸/۵/۱
محل تولد: قزوین_آوج
تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۳/۲۶
محل شهادت: سوریه
وضعیت تأهل: متاهل با یک فرزند
مزار شهید: شهید جاویدالاثر
#روزی۵صلوات♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
••••
بر تن و قامت شهر رخت عزا جامه کنید
بوی تابوتِ پر از تیر حسن می اید...
#غریبمدینه
#شهادتامامحسن🖤
↳| @Razeparvaz|🏴
×🌸+
.
بصیرت یعنۍ اینڪھ :
بدانیم ‹شمرے› ڪھ در ڪربلا
سر از بدن ‹امامحسین|ع|› برید
همان جانباز جنگ صفین است
ڪھ تا مرز شهادت پیش رفت!!..
.
#آیتاللهخامنهای🌱°👌🏻•
↳| @Razeparvaz|🏴
خدایا..!
امروزمان را مانند دیروزمان قرار نده..:)
#مناجاتها
↳| @Razeparvaz|🏴
"رازِپَـــــرۈاز"
میگن هروقت که بُریدی
از همهکس و همهجا
بُـــرو پابوس
امامرضا💔
+ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ
فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى،
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً
زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً،
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#چهارشنبه_های_زیارتی🌿
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخلاص یعنے این :)🕊..
#شھید_محمود_رادمهر
↳| @Razeparvaz|🏴
خدايا...!
اگر میدانستم با مرگ من
يک دختر
در دامان حجاب میرود،
حاضربودم
هزاران بار بميـرم،
تا هزاران دختر
در دامان حجاب بروند :)☝️🏻🥀
#شهیدبࢪونسے🌿
↳| @Razeparvaz|🏴
•🐚⃟ ⃟🌿•
یعنيمیشھ . . .
اونروز . .
توےتنگنایقبـر
شونھهاموبگیری . . تکونبدی . . .
بگی:
+"إسمع،إفهم..أناحسینبنعلي . . .
أناابنأبیطالب . . ."
سروکارتبامناست . . . :)🌱
#حسینجانـم💚✨
#شَرفالشَمس
↳| @Razeparvaz|🏴
•🔗⃟ ⃟🍓•
#حرف_حساب
میگفت:
خدانگاهمۍڪنہبِبینہتۅ بابَندهھاشچہ جۅرۍتامۍڪنۍھمۅنجۅرۍباھاتتامۍڪنہ..
#شَرفالشَمس♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
•🐚⃟ ⃟🌻•
#بیـᏪــو
تاکیبہتوازدورسلامیبرسانم
جانبیتوبہلبآمده،ایپارهیجانم
#شَرفالشَمس✨
↳| @Razeparvaz|🏴
•🐚⃟ ⃟🦋•
#دلے
نشدڪہپربزنمعشقآنحواݪـےرا
ببخشبرمنمسکینشکستهباݪےرا
نشدڪہپاۍپیادهبہدرگہتبرسم
وتحفہآورمایندستهاۍخاݪـےرا
#السلامعلیکیاقتیلالعبرات
#شَرفالشَمس🌊
↳| @Razeparvaz|🏴
[• #شیرمادر🧕🏻 •]
امامرضا﴿؏﴾:
برای کودک شیری
بهتࢪ از شیر مادرش نیست🍼😇
📚عیوناخبارالرضا؏؛ج۲؛ص۳۴
#حدیثبیستم
#چهلحدیثزندگےساز
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_هشتم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
یک روز برزو را قانع کردم برای دیدن حسن اسکندری، در جبهه کناری، همراهم بیاید.😃 برزو پسری مهربان بود.❣ قبل از اینکه جبههای بشود، کنار دست پدرش، مشهدی قلندر قانع، مینشست توی مینی بوس و روی خط فاریاب ـ جیرفت کار میکرد.🛠⚒ در عملیات بستان و فتح المبین هم شرکت کرده بود.💪
راه افتادیم. در راه کمی اضطراب داشتم.😬 نه با فرمانده درباره رفتنمان حرفی زده بودم و نه با یوسف، که در جبهه بزرگتر من بود.🤦🏻♂ قمقمه هایمان را پر از آب و تفنگهایمان را حمایل کردیم و زدیم به دشت وسیعی که از کنار باتلاق سمت چپ تا دوردست ها ادامه می یافت.👀🚌
توی راه گاهی صدای خمپاره های دشمن به گوش میرسید، که از روی سرمان به سمت مواضع توپخانه ارتش خودمان میرفت.😨 ترس برم داشته بود.😰😑 پشت خاکریز و توی سنگر امن بود. اما آنجا، وسط دشت، هر لحظه احتمال دیده شدن ما وجود داشت.😱 با این حال، زیر آفتاب گرم زمستانی، که ته مانده آب داخل چاله های زمین را بخار میکرد، پیش میرفتیم.🤯😧
ساعتی بعد، به خاکریزی نزدیک شدیم🤨به نگهبان های خط فهماندیم خودی هستیم و وارد محوطه سنگرها شدیم.✋🏼 خیلی راحت حسن را پیدا کردیم. از دیدن ما تعجب کرد.😟یک دیگر را در آغوش گرفتیم و بلند خندیدیم.😆❤️ پس از احوال پرسی، حسن ما را به سنگرش دعوت کرد. سنگرش بهتر از سنگر ما بود.😵 گوشهای از سنگر نان و پنیر و دو قوطی فلزی بزرگ مربای هویج گذاشته بودند😋🧐
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_نهم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
حسن و هم سنگرانش با غذای گرم از ما پذیرایی کردند🤩😋 و بعد از ناهار اتفاقاتی را که در آن جبهه یا جبهه های دیگر افتاده بود برایمان تعریف کردند؛💁🏻♂ مثلاً ماجرای یکی از بچه های اطلاعات عملیات را که رفته بود توی سنگر عراقی ها، یکی از آن ها را کشته بود، و گوش آن بینوا را برای اثبات ادعایش با خود آورده بود.😳👂🔪
از دیدار حسن سیر نمیشدیم؛ اما باید قبل از غروب آفتاب به سنگرهایمان برمیگشتیم.⛅️ با حسن اسکندری و دوستانش روبوسی کردیم و راه بازگشت را پیش گرفتیم.😗👋 چند قدم که دور شدیم، حسن صدا زد: «احمد، واست. کارت دارُم.»😄🖐🏼
ایستادم.🤓
حسن نزدیک شد و گفت: «عید ایایی بِرین مشهد؟»😁
با خوشحالی پیشنهاد او را پذیرفتم.😍👌🏼سپس با برزو راهی شدم🚙
میانه راه صندوقی را دیدیم که نیمه آن از زمین بیرون زده بود.😯📦به زحمت نیمه دیگرش را از گل درآوردیم و در آن را باز کردیم. نوار تاخورده ای از گلوله های کالیبر، صحیح و سالم و برّاق، داخل صندوق میدرخشید؛ مثل گنج!😍🤩خواستیم آن را با خودمان ببریم؛ اما راه دور بود و صندوق سنگین.🙁تا آنجا که میتوانستیم از فشنگهای داخلش برداشتیم و با خود بردیم😎🚙
قبل از غروب آفتاب به سنگرهایمان رسیدیم. داستان دیدار با حسن را برای دو برادرم، یوسف و محسن، و علیجان تعریف کردیم، بیآنکه بدانیم آن فشنگ ها چه سرنوشتی برایمان رقم خواهند زد.😑🤕
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
#حرفناب 🌸
میگفت:
انسـان هاسقوط مۍ ڪننـد!
وقتـی نگاه و راه خداوند را...
بھ قیمتـ ؛
گناه بہ شیـطان بفروشنـد :)
↳| @Razeparvaz|🏴