#امام_هادی_شهادت
آتش زهر اثر تا به دل و جانش کرد
باز هم یاد حسین و لب عطشانش کرد
جگرش سوخت و، از زهر ولی شکوه نکرد
منّتش داشت که بر فاطمه مهمانش کرد
خوش به حالش روی دامان پسر جان میداد
غم دور از وطنی گر چه پریشانش کرد
نه کسی آمد و با نیزه به پهلویش زد
نه کسی بیادبی با تن بیجانش کرد
بدنش آب شد از زهر ولی سالم بود
نه کسی سر زتنش برد نه عریانش کرد
نه غم اهل حرم داشت به وقت رفتن
نه کسی بعد جسارت به عزیزانش کرد
پسرش گریه کنان پیرهنش پاره نمود
کی دگر کعبنی از گریه پشیمانش کرد
نیمه شب که در آن بزم شرابش بردند
یاد از بزم یزید و سر مهمانش کرد
خیزران و سر شاه شهدا واویلا
خواهرش دید چها با لب و دندانش کرد
زینبی که همه جا مثل علی صبر نمود
عاقبت چوب جفا پاره گریبانش کرد
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد
زهر خورد و جگرش سوخت لبش را سوزاند
چه کند از دل اگر نالهی زهرا نکشد
بار اول که در این خانه نبوده اما...
کاش میشد به کنارِ پسرش پا نکشد
سینه وقتی که بسوزد نَفَست میگیرد
نیست امید که کارش به تَقَلا نکشد
پسرش چاک گریبان زده بر بالینش
چه کند دست اگر بر سرِ بابا نکشد
ظرفِ آبی به لبش دید فقط گفت حسین
نَفَسی نیست اگر وای حسینا نکشد
کربلا آب رسید و به زمین اما ریخت
خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد
دست خواهر به سرش ، داشت دعایی شاید
لحظهی آخرِ او کار به دعوا نکشد
ضربهها اینهمه بر صورت آقا نزنید
هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد
شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما
میدَود تا که کسی گیسوی او را نشکد
بیشتر میشود آتش اگر اینقدر دَوَد
عمه ایکاش که این شعله به بالا نکشد
میبَرد هرچه دلش خواست حرامی باشد
کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد
خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که
حالِ این خواهرِ تنها به تماشا نکشد
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود!
شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود
آیا دلیل غصّهی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود
یک بیحیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود
یک شهر دشمن از همهجانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود
آنجا کشنده بود که در پیش دختران
میزد یزید چوب،… وَ آبآوری نبود
ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود
فریاد میکشید صدای گرفتهای:
بابا محاسن تو که خاکستری نبود!
وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود
#علی_زمانیان
@raziolhossein
#امام_هادی
#رباعی
زیبنده ترین سخن کلام هادی است
حیرت زده خلقت از مقام هادی است
امضا برات سامرا در گروه
ذکر صلوات بر امام هادی است
#سیدمهدی_حجازی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
عمر تو مثل علی با بی کسی سر می شود
خط به خط شرح حالت گریه آور می شود
می برد دشمن تو را در بدترین جاهای شهر
سامرا شرمنده از روی پیمبر می شود
حمله بر بیت ولایت ، بی کسی ، بزم شراب
دشمنت لحظه به لحظه بی حیاتر می شود
زنده بودی بی حیا قبر تو را در خانه کند
چشم ها از ماجرای غربتت ، تر می شود
می روی از سامرا ، روز دوشنبه باز هم
سرشکسته پیش زهرا ، پیش حیدر می شود
می روی از سامرا روز دوشنبه باز هم
زنده یادِ کوچه و دیوار و آن در می شود
مثل جد خود حسینی ، کشته ی دور از وطن
با غمت تازه غم آقای بی سر می شود
کشته دور از وطن هستی ولی شکر خدا
یک کفن روزی این جسم مطهر می شود
تو غریبی یا حسین ؟ آیا پس از تو خواهرت
هم سفر با حرمله یا شمر کافر می شود؟
#محمدحسین_رحیمیان
@Raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را
دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم
با مادر غمدیده بگویم سخنم را
از سوز عطش تار شده راه نگاهم
آخر چه کنم ؟ لرزش دست و بدنم را
آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی
سخت است تماشا کنم اشک حسنم را
آن روز که در گوشه ی ویرانه نشستم
لرزاند ، غم عمه ی سادات تنم را
من کشته ی بی حرمتی بزم شرابم
با آن که نبسته لب چوبی ، دهنم را
آن روز که آمد به میان حرف کنیزی
سخت است که تفسیر نمایم سخنم را
ناموس خدا ، خیره سری ، چشم حرامی
سر بسته گذارید بلای کهنم را
در این دم آخر به خدا یاد حسینم
زیر سرم آماده نهادم کفنم را
تشییع تن سالم من کار ندارد
غارت ننموده است کسی پیرهنم را
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
علت روی زمین ریختنم معلوم است
اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است
جگرم سوخته از زهر... تنم می سوزد
لخته های جگرم در دهنم معلوم است
چقدر درد از این شهر به خاطر دارم
از دل سوخته درد و محنم معلوم است
حق من رفتن در خان صعالیک نبود¹
در نگاهم غم هجر وطنم معلوم است
وسط سجده به کاشانه ی من ریخته اند
رد پا روی عبا و بدنم معلوم است
از همین کوچه و توهین و دو دسته بسته
روضه ی ارثیه از پنج تنم معلوم است
هتک حرمت جلوی اهل و عیالم شده ام
شرم در چهره ی هر یاسمنم معلوم است
مردک پست به من باده تعارف کرده
خجلتم در دل شعر و سخنم معلوم است
یک نفر هست کنار من و شکرش باقی است
دور بالین من اشکِ حسنم معلوم است
حسنم روضه بخوان، روضه ی جسمی عریان
من که بر روی تنم پیرهنم معلوم است
در میان کفنم تربت یک بی کفن است
غربت جد من از این کفنم معلوم است
یاد تشنه شدن و پا زدنش افتادم
تشنه ام علت پر پر زدنم معلوم است
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
سرِ ما محفلِ سودايِ عليّ النّقي است
جانِ ما نـذرِ قدمهاي عليّ النقـي است
دلِ ما غـرقِ تــمـنّايِ عـليّ النّقـي است
دين ما چيست؟ تولّاي عليّ النّقي است
ما كه از روز ازل عاشق و خاطرخواهيم
زيرِ دِيْــنِ كَـرمِ هــٰادي آل الّلهيم
از هدايتگري اش اهل هدايت شده ايم
لطف او بوده كه اينقدر"عنايت شده ايم"
خار راهش شده و صـاحبِ عزّت شده ايم
كاسـه ليسان سـر خوان ولايت شده ايم
عشق ما بر پسر فاطمه ، مادرْ زادي ست
هــرچه داريم از الطاف امام هادي ست
دل ما گُم شده در پيچ و خمِ سامرّاست
چون كبوتر شـده،جلد حرمِ سامرّاست
ســائل صحن ملائك خَدَم سامرّاست
چون گره خورده به اسمت عَلَم سامرّاست
يادِ ايــّامِ تو و خاطره ات را عشق است
خشتْ خشتِ حرم سامره ات را عشق است
نوه ي حضرت سُـلطاني و آقاي همه
پُر شــده از نـفـسِ حقِّ تو دنياي همه
با تو تضمين شـده آبادي فرداي همه
نامه داديم براي تو به امـضاي همه
كوري چشم هر آنكس كه خبيث و شقي است
مُهر آن هم "لكَ لبيّك عليَّ النّقي"است
پسر حضرت جودي و سراپايت لطف
مي چكد از عرق چهره ي زيبايت لطف
ما كه ديديم فقط از يــد طولايت لطف
گشته صادر همه ي عمر ز لبهايت لطف
جامعه با جملات تو عجب شيرين است
حرفهاي تو همه مثل رطب ، شيرين است
در غم دوري خود از حرمت مي سوزيم
سوّم ماه رجب شد ز غمت مي سوزيم
با نفسهاي تو از بــازدمت مي سوزيم
پا برهنه مرو مثل قدمت مي سوزيم
پا برهنه شدي و موي پريشان كرديم
يادِ دردانه ي سالار شهيدان كرديم
مي دواندند تورا از پي مركب اي واي
داغ ميخورد به قلب تو مُرتّب اي واي
پابرهنه ؛وسط كوچه؛ مُعذّب اي واي
چه قدر سوخت دلت از غم زينب اي واي
گـرچه در بزم شــراب متـوكّل رفــتي
شكر، زيرا به سلامت سويِ منزل رفتي
سينه ي سوخته ي سينه زنت شد پاره
جگر مادرت از سـوختنت شد پاره
از درون آه ، تمام بدنت شـده پاره
چون كشيدند تورا پيرهنت شد پاره
پيرهن چاك زدم تا حسني زار زنم
همرهت بر بدن بي كفني زار زنم
تن صد پاره ي جدّت به زمين افتاد و
وسط گودي گودال زِ زين افتاد و
از ركاب شه افلاك نگين افتاد و
شمر زد قهقهه ، در دشت طنين افتاد و
نيزه ها كشته ي خونين بدني را بردند
از تن بي سر او پيرُهني را بردند
#محمد_قاسمی
@Raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
از ضعف، گرچه تابِ تن از دست دادهام
در انتظار مرگ به پا ایستادهام
آنقدر سوختم ز دل و ریختم سرشک
دیگر چو شمع رو به خموشی نهادهام
در پیش چشم نوگلم، از سوز زهر کین
از بسکه دست و پا زدم، از پا فتادهام
وای از دمی که وقت مناجات شب، عدو
از خانه میکشاند سوی بزم بادهام
من شهسوار ملک وجودم که آن لعین
خود شد سوار و برد به پای پیادهام
بعد از دعای «یا من أرجو لکلّ خیر»
هر شب صلای آرزوی مرگ دادهام
دفنم کنید، لیک نه در آن لحد که من
هنگام کندنش به تماشا ستادهام
#علیرضا_قاسمی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
اگر ز زهر جفا سوخت نازنین بدنت
ولیک نیزه نخورده به استخوان تنت
ندید پیکر تو زخم و ،سر بریده نشد
ز سم اسب نگشته است پاره پیرهنت
ز سوز زهر و عطش بال و پر زدی اما
ندید خواهر تو لحظه ای نفس زدنت
هزار شکر برایت کفن مهیا بود
حصیر مردم صحرا نشین نشد کفنت
عدو به مجلس می خواره ها تو را آورد
ولی به خنده نزد چوب بر لب و دهنت
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_هادی_مدح
ای قبلهگاه اهل ولا سامرای تو
بالاترین عبادت شیعه ولای تو
هم نور داده بر همه درس هدایتت
هم رهنمای ماست سراجالهدایِ تو
آیینة رسول خدایی و دیدهاند
روی خدا به روی محمّدنمای تو
بیگانه با خداست به حقّ خدا قسم
آنکو در این جهان نبود آشنای تو
نزدیکتر ز جان منی ای عزیز دل
هرچند دورم از حرم با صفای تو
وقتی قدم به برکة شیران گذاشتی
صورت گذاشت شیر درنده به پای تو
دستی ز دل برآر و دعا کن به جان ما
ای جان گرفته جانِ دعا با دعای تو
حتّی اگر به گرد حرم آورم طواف
باشد دلم به جانب صحن و سرای تو
بیمار کن مرا که شفا یابم از دمت
ای چشم صد مسیح به دارالشّفای تو
کوری، به از ندیدن روی خدا نما
لالی ، به از نگفتن مدح ثنای تو
بالاتری از این که بگویند سیدی
باشد هزار حاتم طایی گدای تو
ای از ازل به عالم و آدم امامتت
ما را گدای سامره کن از کرامتت
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
هزار شُکر که بُردیم نامِ هادی را
هزار شُکر که داریم امامِ هادی را
هزار شُکر که دارد در این شبِ نوروز
لباسِ مشکیِ ما احترامِ هادی را
سلامِ ما برسانید ای کبوترها
که بشنویم علیک السلامِ هادی را
چقدر جلوه به جبریل میرسد وقتی
خطاب می کند: آقا ، غلامِ هادی را
بیا رویم که جز سامرا پناهی نیست
نیاز نیست به فطرس بیا که راهی نیست
بر آستان تو مژگانِ ما که عادت کرد
به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد
کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت
کسی که رفت به این روضهها عبادت کرد
همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند
سبوی خویش پُر از چشمهی سعادت کرد
برای عمه سادات در قفس رفتی
و شیر عرض اردت به این سیادت کرد*
پسر فراقِ پدر را چگونه چاره کند
روا بود که گریبان امام پاره کند*
تو را زِ خانهی خود با عذاب آوردند
تو را به گوشه ای اما خراب آوردند
به روی خاک نشستی و شام را دیدی
که عمه های تو را با طناب آوردند
یتیمهای گرسنه به بند زنجیر و
رسید وقتِ طعام و کباب آوردند
من از امام زمان شرم دارم از این خط
که پیشِ چشمِ شما هم شراب آوردند
شراب بود ولی بر سرت سنان نزدند
به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند
*اشاره به روایت داخل قفس شیرها رفتن امامهادی(علیهالسلام)
*اشاره به گریبان چاک زدن امامحسنعسکری(علیهالسلام)در فراق پدر
#حسن_لطفی
@raziolhossein