eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
756 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شامیان غربت مارا همه جا جار زدند خنده بر بی کسی عترت اطهار زدند پای راس شهدا هلهله بر پا کردند تازیانه به اسیران گرفتار زدند چقدر دور و بر محمل ما رقصیدند ساز با ناله طفلان عزادار زدند زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد بی دوا زخم زبان است که بسیار زدند طفل را پای دویدن چو بزرگان نبود هر که افتاد عقب از قافله ،هر بار ،زدند شاخه گل که نکردند نثار مهمان سنگها بر سر ما از در و دیوار زدند خوبی سنگ همین است ، نمیسوزاند آتش از بام به فرق من بیمار زدند سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی سر بابای مرا زودتر اینگار زدند بی جهت نیست می افتد سر عباس از نی عمه ام را جلوی چشم علمدار زدند گر نبودند به کوچه بزنند فاطمه را در عوض فاطمه ها را سر بازار زدند یاعلی زینبت افتاد عبای تو کجاست دخترت را بنگر در بر انظار زدند بیشتر از همه قافله بیچاره رباب.... سر طفلش به روی نیزه چه دشوار زدند @raziolhossein
کربلا سخت ولی شام بلا سخت تر است گذر از کوی یهود از همه جا سخت تر است زیهودی چه توقع که به ما سب نکند گر مسلمان بزند طعنه تو را سخت تر است پشت دروازه نگه داشته اند قافله را بعد دروازه از آن هم به خدا سخت تر است یا اخا مادر من فاطمه میداند و بس گذر از کوچه باریک چرا سخت تر است دست بسته به روی ناقه عریان سخت است گر ببارد به سرت سنگ جفا سخت تر است سر عباس به نی بود و مرا باز زدند سایه اش کم بشود از سر ما سخت تر است همه شهر نوامیس تو را گرداندند سر بازار ولی بر اسرا سخت تر است به سر طفل تو هم رحم نکردند حسین دیدن او ز تمام شهدا سخت تر است بزم نامحرم اگر پا بگذاری سخت است گر نگه دارد عدویت سرپا سخت تر است سر نی سنگ اگر خورد سرت ،جام ندید پس برای سر تو تشت طلا سخت تر است زخم شمشیر کجا زخم زبان واویلا به خدا شام غم از کرببلا سخت تر است @raziolhossein
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند* شد نقاب صورت من آستین پاره ام بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله من کجا و این همه آزار چشمت را ببند تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند کاری از دست سر ببریده می آید مگر تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند من که می‌دانم تو از زینب خجالت می‌کشی در میان این همه انظار چشمت را ببند چشم عباس تو را بستند با تیر جفا تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت می‌روم در مجلس اغیار چشمت را ببند من کجا و این همه نامحرمان بی حیا من کجا و این همه خمار چشمت را ببند رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو ای برادر می‌کنم اصرار چشمت را ببند خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند *مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه: حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم دیدم چشمهای مبارکش بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار و..... دور اهلبیتم ببینم @raziolhossein
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت سر ببریده درآورد سر از طشت طلا خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت چوب میخورد حسین و دل زینب می سوخت وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت @raziolhossein
یک عمر فلک خون به دل و جانت کرد بیدادِ دو زن زار و پریشانت کرد لعنت به زنیکه کرد مسموم تو را لعنت به زنیکه تیر بارانت کرد ...... لعنت به کسی که تیر کین زد به تنت شد پاره شبیه جگر تو کفنت زینب که شنید ناله زد وای حسن ای کاش شبانه دفن می شد بدنت @raziolhossein
گشته مدینه غرق عزا وامحمدا ماتم گرفته ارض و سما وامحمدا گویید روی ماذنه (حیّ علی العزا) رفت از جهان رسول خدا وامحمدا روز یتیمی همه امت است ، پس ناله زنید یاابتا وامحمدا مولا زند به سینه و زهرا زند به سر جبریل گشته نوحه سرا وامحمدا مانده سه روز پیکر پاکش روی زمین دفنش نکرده اند چرا وامحمدا ماه صفر تمام شد اما شروع شد اندوه اهلبیت شما وامحمدا دردا که جای گل همه با هیزم آمدند بر آستان شیر خدا وامحمدا دردا که جای تعزیت و عرضِ تسلیت سیلی زدند فاطمه را وامحمدا دستی که بوسگاه نبی بود بد شکست این طور اجر او شد ادا وامحمدا آن زن که زهر داد نبی را پس از نبی خون کرد قلب آل عبا وامحمدا ملعونه پیش قبر نبی بر تن حسن هفتاد تیر زد زجفا وامحمدا هفتاد زخم جسم غریب مدینه خورد اما غریب کرببلا ؟ وامحمدا بیش از هزار و نهصد و پنجاه زخم داشت از تیر و تیغ و سنگ و عصا وامحمدا زینب به گریه گفت که یاایهاالرسول یک دم به قتلگاه بیا وامحمدا ( این کشته فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست) @raziolhossein
گریه‌کُن ها همه از داغ رضا گریه کنید شده مسموم ولی نعمت ما گریه کنید پاره قلب پیمبر جگرش پاره شده به جگر سوخته زهر جفا گریه کنید خواهرش نیست که بر بی کسی‌اش گریه کند جای معصومه مظلومه شما گریه کنید گل بیارید و به همراه زنان نوغان به غریبی غریب الغربا گریه کنید یاد آن لحظه که آن نور دل آل عبا آمد اما به سرش داشت عبا گریه کنید دو قدم رفته نرفته به زمین می افتاد سخت شد کارِ معین الضعفا گریه کنید نا ندارد که سر از روی زمین بردارد دستگیر همه افتاد زپا گریه کنید پسرش آمد و برداشت سرش را از خاک بعد از این بر غم شاه شهدا گریه کنید پسرش آمد و سیراب از این دنیا رفت همه بر تشنه لب کرببلا گریه کنید بهر آن کشته لب تشنه که آبش دادند با سرِ نیزه و شمشیر و عصا گریه کنید باغریب الغربا بهر غریب گودال که بریدند سرش را زقفا گریه کند @raziolhossein
مادرم پشت در افتاد به دادم برسید پشت در با پسر افتاد به دادم برسید ‌ ضربه آنقدر به پهلوی گلش کاری بود که زشاخه ثمر افتاد به دادم برسید در زجا کنده شد افتاد به روی مادر جان او در خطر افتاد به دادم برسید مادرش نیست به داد دل دختر برسد فضه در دردسر افتاد به دادم برسید با همان حال به دنبال علی رفت ولی چند قدم پیشتر افتاد به دادم برسید هر چه کردند نمی کرد رها حیدر را کار با ده نفر افتاد به دادم برسید یک نفر نیست بگیرد غلاف از قنفذ ضربه اش کارگر افتاد به دادم برسید آنقدر در وسط کوچه زدند زهرا را مثل یک محتضر افتاد به دادم برسید مردم شهرمدینه چقدر نامردید دخت خیرالبشر افتاد به دادم برسید @raziolhossein
لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید آنش به آشیانه خیرالبشر کشید از سینه شکسته و مسمار در بپرس زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید مادر صدای یا ابتایش بلند شد وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید (تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن هر چه کشید مادرتان از عمر کشید @raziolhossein
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خون محسن می‌چکد از آن درِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین) تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را می‌کشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم @raziolhossein
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خون محسن می‌چکد از آن درِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین) تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را می‌کشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم @raziolhossein
درد فراق دردِسرش فرق می کند چشم انتظار چشم ترش فرق می کند هجران کشیده جای نفس آه می کشد داغی که هست بر جگرش فرق می کند یوسف عزیزتر شد و یعقوب پیرتر از یار بی خبر ، خبرش فرق می کند از اِبنِ مهزیار که شد دربه‌در بپرس این راه توشه سفرش فرق می کند بالِ هوس ببند که غیر از وبال نیست پرواز عشق بال و پرش فرق می کند ما هرچه غافلیم از او او به فکر ماست مولا به بندگان نظرش فرق می کند پیغام داده منتظران (اَکثِروالدُّعا) هر کار خیر بیشترش فرق می کند باهم دعا کنیم برای ظهور او باهم دعا کنیم اثرش فرق می کند روزی طلوع می کند از مغرب آفتاب روز ظهور او سحرش فرق می کند (قد قامَتِ الصَّلاةِ) همه روبه کربلاست اصلا نماز پشت سرش فرق می کند دستی پی نوازش و دستی به انتقام این ذوالفقار هردو سرش فرق می کند از قبر در می آورد آن دو خلیفه را در این محاکمه نظرش فرق می کند این بار سهمِ (لات و هُبَل) آتش است و دود این بار بت شکن تبرش فرق می کند یا فاطمه بیا تو دعای فرج بخوان مادر دعا کند اثرش فرق می کند @raziolhossein