#حضرت_زینب_ولادت
امشب به دل مرده حیاتی بفرست
از بهر جزایت حسناتی بفرست
تا دسته گلی دهی به زهرا و علی
بر مقدم زینب صلواتی بفرست
#عبدالزهرا
@raziolhossein
#حضرت_زینب_ولادت
#رباعی
امشب به دل مرده حیاتی بفرست
از بهر جزایت حسناتی بفرست
تا دسته گلی دهی به زهرا و علی
بر مقدم زینب صلواتی بفرست
#عبدالزهرا
@raziolhossein
#حضرت_زینب_ولادت
وقتی که گهواره است دستان برادر
خواهر رسید اول به دامان برادر
بعد از ولادت گریه کرد و مادرش گفت
آرام باش ای دخترم، جانِ برادر
معلوم شد از کودکی یار حسین است
این خواهری که هست درمان برادر
عکس حسینش بینِ قاب چشم هایش
عکس خودش هم بینِ چشمان برادر
زینب اگرچه زینتِ باباست، اما
اثبات کرده هست گریان برادر
دست برادر بالش زیر سرش بود
اینگونه بود هر روز مهمان برادر
لالاییِ شبهای او نام حسین است
پس بوده از اول مسلمان برادر
یک شب نشد بی روی دلدارش بخوابد
این است ماندن پای پیمان برادر
پنجاه و چندی سالِ بعد، آمد به مقتل
افتاد روی جسمِ بی جان برادر
فریاد زد حالا که پیراهن نداری
زینب فدای جسم عریان برادر...
#رضا_باقریان
@raziolhossein
#حضرت_زینب_ولادت
تو را خبر بُوَد امشب چه دلپذیر شبی است؟
بلی بلی؛ شب میلاد دخت دخت نبی است
مه جمادی الاولی و پنجمین شب و روز
چه ماه مهر فروزی! چه روزی و چه شبی است!
رسیده مولد بانوی آسمان و زمین
چه مهر پرده نشینی! چه ماه مُحتجبی است!
چه بانویی! که عقیله میان هاشمیان
لقب گرفت و سزاوار این چنین لقبی است
ز بس به خاطر او شد روا حوائج خلق
به هر که مینگرم، فکر حاجت و طلبی است
اگر خدای تو را خوانده زین اب، زینب!
دگر که باخبر از آن مقام «زین ابی» است؟
چه خوش سروده! هر آن کس که بوده امّا حیف!
ندانم آن که چه کس شاعر است و از چه لبی است:
«هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بیادبی است»
#جواد_هاشمی_تربت
@raziolhossein
#حضرت_زینب_ولادت
#حضرت_زینب_مدح
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد
جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد
من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو
چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
چه بگویم که خداوند روایتگر توست
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست
روبروی تو که قرآن خدا وا می شد
لب آیات به تفسیر شما وا می شد
آمدی تا که فقط زینت مولا باشی
تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی
آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره ی " اعطینا " شد
عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت
به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:
بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
#سید_حمید_رضا_برقعی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_ولادت
#رباعی
بر چهره ی تابنده ی زینب صلوات
بر منطق کوبنده ی زینب صلوات
در گریه به صورت حسینش خندید
بر گریه و بر خنده ی زینب صلوات
#کمیل_کاشانی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_مدح
تو ای پایندة پیغام آور خون
که بعثت یافتی از سنگر خون
کتاب سینهات سرمایة عشق
به هر آهت هزاران آیة عشق
فرشته، حور، انسان چیستی تو؟
علی، زهرا، محمّد کیستی تو؟
نبوّت را چراغ مکتبی تو
حسینی یا حسن، یا زینبی تو
کلام عشق را حسن ختامی
وفا را هم پیمبر هم امامی
قیامت کردهای در استقامت
پناه آورده بر صبرت امامت
چو در دامان مقتل پا نهادی
امام صابران را صبر دادی
اگر گامی به ره وامانده بودی
و گر یک لحظه از پا مانده بودی
شرف، مردی، شهامت کشته میشد
امامت نه، امامت کشته میشد
الا انوار توحید از چراغت
به دل یک روزه هفتاد و دو داغت
گریبان چاک شادی از غم توست
زمان آیینه دار ماتم توست
بجز تو ای ز جام گریه سرمست
که قربانی گرفته بر سر دست
تو در دریای خون خورشید جُستی
تو گل را با گلاب اشک شستی
تو آیات صبوری آفریدی
ز قرآن پارهها گلبوسه چیدی
تو پیغام شهیدان را رساندی
تو در مقتل نشستی روضه خواندی
تو مرغ وحی و مقتل آشیانه
حسینا وا حسینایت ترانه
سرشکت پاکبازی را وضو داد
خدا داند که خون را آبرو داد
همه شب مرغ شب میزد پر و بال
که با اشک تو پنهانی کند حال
تو که قلبت ز خون بحری دگر بود
ز قرآن پارههایت پاره تر بود
صلوةاللیل را بنشسته خواندی
خدا را از درون خسته خواندی
علی که جز تو او را زین ادب نیست
اگر دست تو را بوسد عجب نیست
حسین آن کز قیامش شد قیامت
به پیش تیر دشمن بست قامت
چو شد آماده بهر جانفشانی
تو را فرمود ای زهرای ثانی
که ای از خود تهی از عشق سرشار
مرا هم در نماز شب به یاد آر
تو را پیغمبر اکرم ستوده
خدا در سوره مریم ستوده
گواه صبر تو رب العباد است
کتاب صبر تو در رمز صاد است
چو حق با خلق از جام بلا گفت:
حسین استاد برپا و بلا گفت
تو او بودی و او تو کاندران بزم
به یک همّت به یک غیرت به یک عزم
به شوق جام در دم پر کشیدید
گرفته هر دو با هم سر کشیدید
چو از آن جام با هم نوش کردید
بلا را دست در آغوش کردید
شکفتید و شکفتید و شکفتید
بلی در هر بلا گفتید گفتید
نصیب تو اسارت شد از آن جام
نصیب او شهادت شد سر انجام
شهادت در خط او چهره بگذاشت
اسارت بوسه از خاک تو برداشت
به خون شستید رخ یک رنگ و یکدل
حسین از اشک و تو از چوب محمل
بیابان در بیابان در بیابان
تو گرم خطبه، او مشغول قرآن
یکی بودید در نقش دو مظلوم
یکی گفتید اما از دو حلقوم
تو خونین باغ هفتاد و دو داغی
تو شبهای اسارت را چراغی
تو پیغام آور خون خدایی
تو فریاد خموشان را صدایی
تو در بند اسارت شرزه شیری
که گفته تو اسیری؟ تو امیری
تو شهر کوفه را تسخیر کردی
تو شاه شام را تحقیر کردی
تو که لرزان ز گامت پایداریست
چرا خون سرت بر چهره
تو و از پا فتادن باورم نیست
قرار از دست دادن باورم نیست
تو و دامان صبر از هم گسستن
تو و از چوب محمل سر شکستن
در اینجا راز پنهانی نهفته است
که گوش جان به پنهانی شنفته است
تو پیمان بسته بودی با برادر
که همگامی کنی تا گام آخر
به پاس عهد یکرنگی که بستی
جبین از چوبة محمل شکستی
ز خون سر حدیث دل نوشتی
به خط سرخ بر محمل نوشتی
که عاشق کار با فتوا ندارد
سر سالم در اینجا جا ندارد
اگر قرآن سر نی گشت قاری
وگر خون بود از هر آیه جاری
به خونش لاجرم تفسیر باید
که اینجا از سخن کاری نیاید
از آن قاری است تا زنده است قرآن
از این تفسیر پاینده است قرآن
سری بشکست و خونی از جبین ریخت
وز آن خون چند قطره بر زمین ریخت
نه، محمل روی گردون لاله گون شد
نه خاک کوفه، عالم غرق خون شد
بدن خسته دل از غم پاره پاره
نهادی پا چو در دارالعماره
سخن ناگفته و لب ناگشوده
تاب و توان از دشمن ربوده
نگاهت خصم را تحقیر میکرد
به قلبش کار صد شمشیر میکرد
به وقت راه رفتن پای تا سر
تو زهرا بودی و زهرا پیمبرi
در آنجا با شکوه کبریائی
محمّد داشت در تو خودنمایی
امیر شهر کوفه شد اسیرت
زبون و کوچک و خوار و حقیرت
به اشک چشم گریان تو سوگند
به گیسوی پریشان تو سوگند
به طوطی های خاموش از ترانه
به تنهای کبود از تازیانه
به آن درّی که در خون باز جستی
به آن گل کز گلاب اشک شستی
به سقایی که آبش دادی از اشک
به آن چشم و به آن دست و به آن مشک
به سرهای جدا در مقدم یار
به پاهای پر از گلبوسة خار
به ماهی که فراز نی عیان بود
به خورشیدی که دورت سایهبان بود
به قرآنی که از تو جان و دل برد
به لبهایی که چوب خیزران خورد
سرشکی تا که زنگ دل بشویم
زبانی غیر یا زینب نگویم
مرا بهتر ز دنیا و ز عقباست
که در محشر بگویی «میثم» از ماست
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_زینب_ولادت
#رباعی
امشب كه كند فخر به شبهاي دگر
آورده فلك اختر زيباي دگر
اين زينب كبري است؟به دامان علي
يا ختم رسل گرفته زهراي دگر
@raziolhossein
#حضرت_زینب_مدح
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است
آبرو دار حقیقی در دو دنیا زینب است
راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست
افتخار و اعتبار مکتب ما زینب است
با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند
چون که رمز اقتدار ما دم"یازینب"است
چشم او غیرحسین بن علی چیزی ندید
روشنی ما "رأیت الا جمیلا" زینب است
هاله ای از نوردورش راهمیشه میگرفت
آری آن مستوره ی دور از تماشازینب است
آنکه از حُجب و حیا و پاکی و شرم وعفاف
چشم همسایه ندیده سایه اش را زینب است
خم به ابرویش نیاورده است درطوفان درد
آنکه صبر از دست او افتاد از پازینب است
آنکه باآن خطبه ی غراّی خود یکباره کرد
مردمان کوفه را گریان و رسوا زینب است
حجّت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد
آنکه بااحیاگری اش کرده غوغازینب است
آن که عصر واقعه با آن همه داغ عزیز
دشمنان را برد از رو ماند برجا زینب است
#محمد_حسن_بیات_لو
@raziolhossein
#حضرت_زینب_ولادت
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوهگر از آیت زیبایی بود
در بهاری که نسیمش نفس جبریل است
گل ناز دگری رو به شکوفایی بود
خانهای را که خدا جلوهٔ عصمت بخشید
در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود
تا بیایند به تبریک محمد، جبریل
با ملائک همه در حال صف آرایی بود
به خدا، چشم خدا دست خدا وجه خدا
ز جگر گوشهٔ خود گرم پذیرایی بود
تا که قنداقهٔ او را به بر آورد حسن
حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود
ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت
این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود
دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا
که سراپا همه آیینهٔ زیبایی بود
دختری داشت سراپای همانند علی
زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود...
پنج معصوم به او معرفت آموختهاند
که ز ایمان و یقین در خور یکتایی بود
وصف او عالمۀ غیر معلم شده است
تا به این مرتبهاش پایهٔ دانایی بود
بود از صبر و رضا نایبۀ خاص امام
نازم او را که به این قدر توانایی بود
کربلا صحنۀ عشق است و در آن صحنۀ عشق
همت زینب نستوه تماشایی بود
به علمداری صحرای بلا کرد قیام
رهبر قافلۀ عشق به تنهایی بود
یک زن و آن همه داغ دل و آنقدر شکیب
عقل از این واقعه در چنبر شیدایی بود...
#سیدرضا_مؤید
@raziolhossein