#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
تا که پایم به در خانه ی دلدار رسید
به دلم باز غم بانوی بیمار رسید
تا که چشمم به در سوخته ی خانه فتاد
گفتم آنجا نکند شعله به رخسار رسید
متوجه شدم از تیزی آن میخ در است
که چه بر فاطمه بین در و دیوار رسید
این شنیدم که تداعی شده در کرب و بلا
هر بلایی که به گل از طرف خار رسید
این شنیدم که به بی دستی تو دست زدند
و حسین بن علی با دل خونبار رسید
این شنیدم که از آن ضربت سنگین عمود
چقدر لخته ی خون بر گل رخسار رسید
این شنیدم که شد اندازه ی ششماهه تنت
تیرها از همه سو بر تو علمدار رسید
تو که دیدی ز روی نیزه،بگو عباسم
که چسان خواهر تو بر سر بازار رسید
این شنیدم که به دور و بر او رقصیدند
تو روی نیزه و او در بر انظار رسید
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
من عزادارِ شهِ تشنه لبم
کوهی از صبر و وقار و ادبم
من کنیزِ پسر فاطمه ام
مادرِ شیرِ نرِ علقمه ام
مادر جعفر و عبداللهم
جان نثارِ درِ ثارااللهم
مادرِ چار غیورِ عربم
زین سبب اُمِ بنین شد لقبم
مادر باغِ گلِ یاسم من
مادرِ حضرتِ عباسم من
پسرم بود علمدارِ حسین
ساقی و میر و سپهدارِ حسین
پسرم یک تنِ یک لشکر بود
قوَتِ بازوی او حیدر بود
پسرم فانیِ فی اللهِ حسین
اولین جان به کفِ راهِ حسین
سیدی! ذکرِ لبش هرشب بود
پاسبانِ حرمِ زینب بود
پاسبانِ حرمی پژمرده
حرمی سوخته، آتش خورده
پسرم در ادبش معنا شد
تشنه لب بود ولی سقا شد
تا که او راهیِ دریا می شد
در حرم مرثیه بر پا می شد
ناله ی اهل حرم واویلا
دستِ عباس قلم، واویلا
رفت تا آب بیارد اما
دست ها از بدنش گشت جدا
تیری آمد به دل مشک نشست
تیر دیگر دلِ زینب بشکست
مشک افتاد و ز دل آه کشید
ز دلش ناله ی جانکاه کشید
گفت ای تیر به چشمم خوردی
در حرم آبرویم را بردی
وعده ی آب به اصغر دادم
حال با مشک زمین افتادم
گفت طفلان همه در تاب و تبند
همه ی اهلِ حرم تشنه لبند
عاقبت گل پسرم را کشتند
نورِ چشمان ترم را کشتند
حال، من مانده ام و تنهایم
تا قیامت خجل از زهرایم
نه پسر دارم و نه فرزندی
به لبم نیست دگر لبخندی
#رضا_باقریان
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
ای امّ بنین که فاطمه بودت نام!
از ما به تو و چار شهید تو سلام!
دیروز کنار چار فرزند علی
امروز کنار تربت چار امام
#جواد_هاشمی_تربت
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست
هر بار بی قراری زینب تو را شکست
بر سر گرفت چادر زهرا... سکوت کرد
آهی کشید و بغض لبت بی هوا شکست
هر بار یاد فاطمه کردی دلت شکست
وقتی دلت شکست، دل مرتضی شکست
ای هم نفس ترین علی بعد فاطمه
قلبت میان غربت یک ماجرا شکست
پیشانی ات که گنبد محراب را شکافت
وقت هجوم تیغ به شیر خدا شکست
ده سال پیر قصه ی اشک حسن شدی
از زخم هر زبان که دل مجتبی شکست
وقتی حسین رانده شده از شهر مادریش
باید نوشت حرمت آل عبا شکست
عباس شد ستاره دنباله دار تو
تا کربلا رسید، و در کربلا شکست
یک عمر گریه کردی و گفتی فقط حسین
ای مادر بهشت تو را غصه ها شکست
#وحید_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
خوب است بانوان جهان این چنین شوند
چون خاک پای فاطمه بالانشین شوند
چون فاطمه ست حجت کبرای اهل بیت
خوب است خاک مقدم امّالبنین شوند
یعنی ادب کنند به زهرا و مرتضی
یعنی که در مصیبت آنان حزین شوند
آه از حرم نداشتنش از غریبیاش
باید که خلق در غم او شرمگین شوند
میخواستم دخیل ببندم برای او
دیدم که او ضریح ندارد فدای او
آئینهی مزارش اگر چه مکدر است
از آسمان پریدن بالش فراتر است
دنیا کنیز آنکه به کرّات گفته بود
عمرم تمام وقف کنیزی حیدر است
خواندش به نام فاطمه او گفت یا علی
امّالبنین بگو به من اینگونه بهتر است
در وصف او بس است بگوییم با غرور
او شیر بانویی است که عباسپرور است
روزی که پا گذاشته در خانهی علی
جز غم ندیده در دل ویرانهی علی
گاهی به دور حیدر کرّار گشته است
گاهی به دور یک در و دیوار گشته است
هی پشت در به سینه زده گریه کرده است
با چشم خیس خیره به مسمار گشته است
هر روز صبح گردش دستاس شاهد است
دستش به یاد فاطمه هر بار گشته است
زهرا نبود زینب او حال خوش نداشت
امّالبنین همیشه پرستار گشته است
این زن که بیقرار علی بود و دخترش
با این سخن فدای غم یار گشته است:
مولا؛ فدای دست به ناچار بستهات
زینب؛ فدای مادر پهلو شکستهات
#مجید_تال
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
ای بــه بنیــن تــو درود همـه
فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه
بانوی دین، مظهر عشق و وفا
ام بنین، مادر صدق و صفا
بــاغ گــل یــاس سـلام علیک
مـــادر عبــاس ســلام عـلیک
سفرهء جود و کرمت با حسین
اذن دخـول حــرمت یا حسین
فـــاطمه دوم حیــدر شــدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی
ماه تو از ماه فلک خوبتر
پیش علی از همه محبوب تر
ستارگانت همه خورشید نور
چشم بد از جمالشان باد دور
جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟
جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد؟
جز تو که در کرب و بلای حسین
چـار پسـر کــرده فـدای حسین
ای به علی پس از وفات بتول
همچو خدیجه در سرای رسول
تو گفته ای، ای گل باغ عفاف
با پسر فاطمه شام زفاف
کی همه جا چشم و چراغ همه
منم کنیز مادرت فاطمه...
تو بانوی بیت ولی گشته ای
دور حسین ابن علی گشته ای
تا که در آن بیت مقرّب شدی
از دل و جان عاشق زینب شدی
حق به تو یک بهشت احساس داد
دسته گلی به نام عبّاس داد
سزد که ناموس خدا خوانمت
مادر کلّ شهدا خوانمت
معرفتت زبانزد عالم است
مدحت عالم به ثنایت کم است
در بغلت بود گل یاس تو
یعنی قندانۀ عبّاس تو
بود چو خورشید رخش منجلی
خواستی اش دهی به دست علی
مشام تو شنید بوی حسین
چشم تو افتاد به روی حسین
فدایی خون خدا خواندی اش
دور سر حسین گرداندی اش...
دلم گرفته ذکر امّن یجیب
زیارت مدینه ام کن نصیب
که گریم از برای تو در بقیع
به یاد گریه های تو در بقیع
بقیع از اشک تو آمد به جوش
صدای گریۀ تو آید بگوش
کرده به داغ چار فرزند صبر
کشیده ای چهار تصویر قبر
اشک مصیبت ز بصر ریختی
به یادشان خون جگر ریختی
چشم تو از بس که فراوان گریست
به گریۀ تو چشم مروان گریست
تو نالۀ وا ولدا می زدی
اهل مدینه را صدا می زدی
بدین سخن فکند آهت طنین
که کس نگوید به من امّ البنین
چار گلم به تیغ پرپر شدند
چار مهم به خون شناور شدند
امّ بنین باغ گل یاس داشت
دسته گلی سرخ چو عبّاس داشت
ای ثمر دل گل احساس من
ساقی اهل بیت عبّاس من
شنیده ام دست تو از تن زدند
به فرق تو عمود آهن زدند
شنیده ام تا تنت از هم گسست
پشت حسین ابن علی هم شکست
شنیده ام که جای من فاطمه
به دیدنت آمده در علقمه
شنیده ام شعله به خشمت زدند
شنیده ام تیر به چشمت زدند
شنیده ام سکینه بی تاب بود
به خیمه ها منتظر آب بود
شنیده ام که دشمنان صف زدند
کنار جسم بی سرت کف زدند
شنیده ام که شد ز شمشیر تیز
پیکر تو چو برگ گل ریز ریز
گریه کنم روز و شب ای نور عین
بر تو نه بلکه در عزای حسین
تو در مدینه مادری داشتی
مادر خونین جگری داشتی
اگر که پاره پاره شد پیکرت
بود به دامان برادر سرت
حسین فاطمه برادر نداشت
کشته شد و مثل تو مادر نداشت....
چـار پســر دادی و زیــن افتخــار
شــد حــرم چــار امــامت مــزار
پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو
فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو
تو را فراق اشجع النّاس کشت
داغ حسین و داغ عبّاس کشت
گریهء تو به جز عبادت نبود
وفات تو غیر شهادت نبود
جز غم و اندوه و فغانت نبود
حیف که آن چار جوانت نبود
تا که بگریند برایت همه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک
رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک
دگر تنت دفن نشد شبانه
تنت نداشت جای تازیانه
بـر در بیـت تـو شـرارت نشد
بر گل روی تـو جسـارت نشد
ضربــه بـه بـازوت نزد هیچکس
لگــد بـه پهلـوت نـزد هیچکس....
گلچین و تلفیق دو مثنوی
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
چقدر آن قافله شرمنده ام کرد
نشان سلسه شرمنده ام کرد
تو را نه،کاش مشکت را نمی زد
بمیرد حرمله شرمنده ام کرد
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
وجودِ اهل محبّت همیشه در خطر است
تقرّبِ دل عاشق به آه شعله ور است
چگونه مُرده بخوانیم آن کسی را که
تمام عمر خودش با حسین همسفر است
غبار معصیت از دامنش گرفته شود
کسی که کاسه ی چشمش ز آبِ دیده ، تر است
شبی که سرنشود باحسین وگریه براو
همان شبی ست که فرموده اند بی سحر است
نماز نافله ی شب بدون اشک حسین
عبادتی ست که مانند نخل بی ثمر است
فدای خانم محنت کشیده ای که هنوز
بقیع از نفس روضه هاش خونجگر است
هنوز امّ بنین ، مادر چهار یل است
شبیه نجمه و لیلا اگرچه بی پسر است
در آفتاب کنار رباب می سوزد
شریک شرمِ به جا مانده در دل قمر است
ز داغ ماه به ابروش خم نیاورده
غم حسین کشیده که دست بر کمر است
از آن چهار رشیدی که از کَفَش رفتند
تمام دلخوشی اش تکّه های یک سپر است
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
مرثیه خوان داغ آتشینم
امّ بنین بودم و کو، بنینم؟
کشتی من دگر به گِل نشسته
داغ به روی داغ دل نشسته
ز نخلها سایه به سر ندارم
من آسمانم و قمر ندارم
ماه فلک، روی زمین که دیده است؟
امّ بنینِ بیبنین که دیده است؟
سوز دلم ز داغ او دائمی است
از قَمَرُالعَشیرةُالهاشمی است
عطای بیحد، از اَحَد داشتم
از اسدُالله، اَسَد داشتم
بَدر، کجا هلال ابروی او؟
ماه همه هاشمیان، روی او
رشید من که اسوۀ وفا بود
به هیأت و هیبت مرتضا بود
یلی نبوده هم ترازوی او
علی زده بوسه به بازوی او
شنیدهام که فرق او دوتا شد
ابروی پیوسته ز هم جدا شد
شنیدهام فتاده از پشت زین
آمده بیدست به روی زمین
ولی یَل من به فدای حسین
که پروراندمش برای حسین
ز کودکی غلام او خواندمش
دور سر حسین گرداندمش
گریۀ من بهر عزیز زهراست
مادر عباس، کنیز زهراست
شِبل علی، بازوی حیدری داشت
سری بر آستان رهبری داشت
ادب ببین که دست اگر فتاده است
تیر، به روی چشم خود نهاده است
#علی_انسانی
@raziolhossein1
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
آن روز اگر خيمۀ ماتم میزد
بر مُلک ادب دوباره پرچم میزد
هر قدر هم از مشک و علم میگفتند
تنها ز حسين فاطمه دم میزد
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
عطر بهشت در نفست موج میزند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شورآفرین شدی
بیشک برای مادری زینب و حسین
شایستهای که فاطمهٔ دومین شدی...
با خود دوباره خاطرهها را مرور کن
از روزهای خوب مدینه عبور کن
این روزها که خاطرهها همدمت شدند
تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند
چندیست پارههای دلت رفتهاند آه
تو ماندهای و نمنم این اشک گاهگاه
با قلب تو حکایت هجران چهها نکرد
یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد
تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت
مانند چشم ابری تو آسمان گرفت
پر شد ز عطر سیب غریبی هوای شهر
پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر
مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید:
مادر بیا که قافلهٔ کربلا رسید
یک شهر چشم منتظر و اشک بیامان
برگشته است از سفر عشق کاروان
برگشته با تلاطم اشک و خروش آه
دارد هزار خاطره از دشت و خیمهگاه
تو میرسی و روضه هم آغاز میشود
بغض از گلوی خاطرهها باز میشود
هرکس نشسته گوشهای و روضهخوان شده
اما سکینه با دل تو همزبان شده
همناله با دو چشم ترت، حرف میزند
از جای خالی پسرت حرف میزند:
یادش بخیر لحظهٔ شیرین گفتگو
یادش بخیر زمزمههای عمو عمو
یادش بخیر دیدهٔ بیدار کربلا
شبها صدای پای علمدار کربلا
یادش بخیر مشک و علم در دو دست او
آرامش تمام حرم در دو دست او
در چشمهاش عشق و نجابت خلاصه بود
او ترجمان شور و شکوه و حماسه بود
سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو
نامآور تمام عرب بود ماه تو
داغ تو تازهتر شده با حرفهای او
وقتش شده تو روضه بخوانی برای او
رو میکنی به او که فدایت سکینه جان
جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان
شاید نگاه توست به قدّ خمیدهام
یا اینکه شرم میکنی از اشک دیدهام
دیگر شکسته قامت امالبنین، بخوان
از روضههای ماه من ای نازنین، بخوان
نامآوران به شوکت او بُردهاند رشک
در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک؟
از چشم خون گرفته برایم سخن بگو
از ماجرای تیر سهشعبه به من بگو
آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟... آه
دستی مگر به پیکر سقا نبود؟... آه
شرمندهام ز روی تو و مادرت رباب
شرمندهام اگر نرسیده به خیمه آب
قلب مرا ولی تو رها از ملال کن
آرام جان من! پسرم را حلال کن
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
هر نفس هربار در هربار : یا امالبنین
هر تپش تکرار در تکرار یا امالبنین
نذرِ من شد سُفرهاش از مادرم آموختم
خواندهام بسیار در بسیار یا اُمالبنین
با گرههایی که کور است آمدیم و واشدند
رو به او گفتیم تا یکبار یا امالبنین
سینهام آماج غمها شد ولی زخمی ندید
تا نوشتم روی این دیوار یا امالبنین
بچه سیدها که بر زهرا توسل میکنند
با رعیت هرکه دارد کار : یا امالبنین
کار عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت
نالههای سینهی سردار : یا امالبنین
چادرش بابالحوائج خانهاش بابُ المراد
چارهی هر مشکلِ دشوار یا امالبنین
با دلِ زهراییاش دین باوریاش را ببین
با امیرالمومنین همسنگریاش را ببین
بچههای فاطمه مادر صدایش میزنند
مادریاش را ببین نامادریاش را ببین
کارِ عباس است وقفِ زینبِینِ خانهاش
دائما میگفت زینب نوکریاش را ببین
بی حسیناش مینشست و میشکست و میشکست
روضه خوانیاش ببین نوحه گریاش را ببین
بسکه از خاکِ بقیع رویِ سر خود ریخته
چادرِ خاکی ، سرِ خاکستریاش را ببین
از همه شرمنده اما از ربابش بیشتر
مَشک را میگفت خاکِ روسریاش را ببین
روزها گِرد سکینه میزند بر سینهاش
آه زینب چهره نیلوفریاش را ببین
زینبش پیشش نشست و مُشت خود را باز کرد
گفت مادر ردِ خون انگشتریاش را ببین
#حسن_لطفی
@raziolhossein