eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.9هزار دنبال‌کننده
756 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بی خادم و بارگاه، شاه کرم است خاکی‌ست مزار او ولی محترم است می‌خواسته زائر حسینش باشیم این است دلیل اینکه او بی حرم است از برکت سفره‌اش کرم ساخته شد از غربت او واژه‌ی غم ساخته شد زود است که از بقیع فریاد رسد مردم! بشتابید حرم ساخته شد از خوان کریم آب و نان می‌گیرم با بردن نام او توان می‌گیرم من روزی اربعین هرسالم را در نیمه‌ی ماه رمضان می‌گیرم ....... گر مس طلبی ، کریم زر خواهد داد آمالِ تو زر شود ، گوهر خواهد داد بر کاهل و رند نیست فرقی وقتی از حدِّ مراد بیشتر خواهد داد @raziolhossein
ای‌سفره‌دار‌ماه‌ضیافت‌ خوش‌آمدی خورشید آسمان‌کرامت‌خوش‌آمدی ای وارث سریر امامت خوش‌آمدی ای‌نور‌چشم‌ شاه‌ولایت‌ خوش‌آمدی وقت طلوع نور تو گفتند مرد و زن عالم فدای حُسن‌ تو یا ایّها‌ الحَسن وقت‌سُرودن از تو تَغزُّل‌مبارک است بر اسم اعظم تو توکّل مبارک است (اَنتُم وَسیلَتی)که‌توسّل مبارک است این ماه با شما رمضانُ المُبارک است امشب به لطف اینکه تویی میزبان‌ِ ما نان هم گرفته طعم عسل در دهانِ ما زیبایی رُخ تو کجا و قمر کجا شیرینی لب تو کجا و شِکر کجا درک بزرگی تو کجا و بشر کجا هستیم در هوای تو باشیم هرکجا تنها دوشنبه‌ها نه که ما کلُّ هفته‌ را سرگرم ذکر خیر تو هستیم مُجتبی ۱.مثل ستاره‌های‌درخشنده‌می‌شویم درآستان‌قدس‌تو، تا بنده می‌شویم اطراف‌خانه‌ی تو پراکنده‌می‌شویم دل‌مُرده‌ایم‌و‌ پیش‌تو سرزنده می‌شویم با‌مِهرتو نتیجه‌ی اعمالمان‌خوش است باذکرِیاامام‌حسن،حال‌مان‌خوش‌است پهن‌است‌خوان‌سبز‌شماصبح‌و ظهر وشام چشمش‌به‌دست‌توست‌گداصبح‌وظهروشام ازبسکه دیدم از تو عطاصبح‌و ظهر وشام فریاد میزنم همه جا صبح‌و ظهر وشام من کاسه لیس خوان توام ایّهاالکریم در زُمره‌ی سگان توام ایّهاالکریم توحید جلوه می کند از ربّنای تو قرآن شنیدنی‌ست ولی با صدای تو پیداست در جوار خدا ردّ پای تو دارد شرف به پرده‌ی کعبه؛ عبای تو مثل خدیجه ای و شبیه پیمبری تو اوّلین تجّلی زهرا و حیدری ای سایه‌‌ی تو بر سر اسلام مُستدام خیرت رسیده‌است به‌عالَم علی الدّوام آری قعود توست عیارش چُنان قیام رسوایی معاویه در چشم خاص و عام تنها به دست (هُدنِه‌ات)* امکان‌پذیر بود ای بر تو و کیاست و دانایی‌ات دُرود تصویر تو در آینه تصویر حیدراست تکبیرِ تو اقامه‌ی تکبیر حیدراست شمشیر‌ِ تو ادامه‌ی شمشیر حیدراست رزم تو مثل رزم نفس‌گیر حیدراست در نهروان شبیه جمل گشت آشکار از دست ضربه‌های‌ِتو لایمکن‌ُ الفرار مثل اباالحسن شده ای صف‌شکن‌حسن مردان فراری‌اند ز تیغت چو زن حسن سر می‌زدی شبیه علی از بدن حسن فریاد می‌زدند ملائک حسن حسن تا نیزه‌ی تو سینه‌ی کُفّار می‌درید شیر خدا برای تو تکبیر می‌کشید ای شیر تا تورا گذر افتاد بین دشت از برق چشم تو شرر افتاد بین دشت یک کوه دست و پا و سر افتاد بین دشت هودج نشینِ فتنه‌گر افتاد بین دشت با ضربه‌ات نصیبش عذاب اِله شد حال آمدم که روز حمیرا سیاه شد تا شهروند دولت زهرا شدیم ما آسوده خاطر از غم دنیا شدیم ما کافر به دین دشمن مولا شدیم ما شُکر خدا که اهل تبرّی شدیم ما جلب رضای حیدر کرار کرده است هرکس به لعن عایشه افطار کرده است *یکی از معانی هُدنِه:آتش‌بس نظامی موقت @raziolhossein
بر شعر زلال شاه بیتی تو حسن اکسیر قریحه‌ی کمیتی تو حسن از درگه تو کسی نگردد مأیوس والله کریم اهل‌بیتی تو حسن .... تا جامه ی عاشقی به تن دارم من با دلبر مه لقا سخن دارم من هرکس به کسی بنازد اندر عالم نازم به دو کون چون حسن دارم من ..... گفتیم که بر در موالی برویم در ملک ادب حضور والی برویم ای پایه گذار کاخ احسان و کرم مارا مگذار دست خالی برویم ...... در ماذنه نغمه ی اذان پیدا شد آثار بهار بی خزان پیدا شد آن ماه تمام آسمان علوی در نیمه ی ماه رمضان پیدا شد ..... در گلشن حسن جادوان گل حسن است گلواژه ی قاموس تکامل حسن است هرچند علی پدر بود امت را اما لقب مبارکش بوالحسن است ...... مولای من از نفس من اولایی تو معصومی و سروری و آقایی تو من دست عزیز مصر را می بوسم او پای تو را، عزیز زهرایی تو ...... ای حجت جاودان تو جان همه ای ای فرش نشین تو عرش را قائمه ای غیر از تو کسی ندارد این نام و نشان فرزند رشید و ارشد فاطمه ای @raziolhossein
گفتند خدا گل به چمن می بخشد گفتم که چه وقت ذولمنن می بخشد گفتند بیا خدا به ماه رمضان ما را به محبت حسن می بخشد .... این ماه عزیز ماه جود وکرم است هرلحظة ماه رمضـان مغتنم است امشب که کریم اهل بیت آمده است از درگه اوهرچه بخواهید کم است @raziolhossein
آسمان امشب زمین را تا تماشا می کند ماه را درخانه ی زهراتماشا می کند خانه ی زهرای اطهر را زبس نورانی است جبرئیل از عالم بالا تماشا می کند دومین نخل ولا را رحمت اللعالمین درکنار نخله ی طوبا تماشا می کند گلشن روی حسن دارد تماشا وعلی بررخ این یاس بی همتا تماشا می کند گاه می بوسد رخش را گاه با شوق وسرور فاطمه رخسار ماهش راتماشا می کند تا که دردامان زهرا هست گوئی مرتضی گوهری را در دل دریا تماشا می کند لب به خنده واکند این غنچه ی زیبا جمال تا ورا صدیقه ی کبری تماشا می کند مصطفی گاهی لبش را برلب او می نهد گاه نور چهره ی او را تماشا می کند هرکجا امشب برای مجتبی جشنی بود سوی آن بزم وفا زهراتماشا می کند گلشن عصمت تجلی بخش طور عشق بود جانب  طور وفا موسی تماشا می کند این مسیحا دم  هرآن گه لعل لب را واکند با ارادت سوی او عیسی تماشا می کند آفرین گوید به اخلاص کریم اهل بیت چون که اورا خالق یکتا تماشا می کند دیدنی شد او زبس درصحنه ی جنگ جمل جبرئیل اورا درآن غوغا تماشا می کند آن که گردد پیرو این رهبر ایمان وعشق جای خود درجنّت اعلا تماشا می کند با ارادت هرکه آید درگلستان بقیع گلشن فردوس را یک جا تماشا می کند ای «وفایی» غم مخور در روز میران عمل مجتبی با لطف خود مارا تماشا می کند @raziolhossein
اگر بیقراری بگو یا حسن که آرام گردد دلت با حسن شب قدر نزدیک و ما سائلان پناهی نداریم الا حسن اگر قطره ای جود خواهی از او به تو می دهد چند دریا حسن تمام بیابان گلستان شود اگر پا گذارد به صحرا حسن کرامات او از کِی آغاز شد؟ از آن شب که آمد به دنیا حسن به کوری بدخواه پست و ذلیل عزیز است در خاطر ما حسن نیازی ندارد به صحن و حرم کشیده مرامش به زهرا حسن شلوغی کرب و بلا هم ازوست به پا می کند اربعین را حسن الهی به راهش فدایی شویم به دست حسن کربلایی شویم چه والاست با او مقام فقیر عجب با شکوه است نام فقیر به آب و غذا، جود محدود نیست حسن می شود هم کلام فقیر فقیر و غنی در نگاهش یکی است بر او واجب است احترام فقیر کریمانه آغوش او باز بود به وقت جواب سلام فقیر گدایی بهانه است تا لحظه ای رسد بوی او بر مشام فقیر همه زندگانی او بوده است به نام کریم و به کام فقیر عجب نیست گر یار مسکین شود پدر چون علی شد پسر این شود حسن کیست مرد شکار جمل همان فاتح کارزار جمل سلام خداوند بر مجتبی و لعنت به پایه گذار جمل نیازی به شمشیر حیدر نبود که شد مجتبی ذوالفقار جمل همینکه به او اذن میدان رسید چنان شیر زد بر حصار جمل رجز خواند و تا آسمان ها رسید صدای فرار الفرار جمل به یک ضربه ی بچه شیر علی زمین خورد ناقه سوار جمل حسن هر یلی را زمین می زند عدوی علی را زمین می زند همه روشنایی ماه است او امید دل روسیاه است او مرو سوی کعبه برو تا بقیع به سوی خدا شاهراه است او به روز جزا هم به فکر گداست صدا می زند بی گناه است او کریم است و با دادن کوه زر خریدار انبار کاه است او حرم ساخته در دل عاشقان که گفته که بی بارگاه است او بمیرم پس از سال ها همچنان به یک کوچه محو نگاه است او در آن کوچه که مادرش را زدند شهید همان قتلگاه است او در افکارش آن صحنه ها قاب شد جلو چشم او مادرش آب شد @raziolhossein
بی نام تو لب ز نوکرت وا نشود غیر از تو کسی در دل من جا نشود برکت بدهد خدا به نان تو حسن مانند تو سفره دار پیدا نشود @raziolhossein
می‌رسد باز به گوش دل ما این آواز چه نشستید که در‌های عنایت شد باز جاری از طور ولایت شده سر‌چشمۀ نور چشم دل خیره شد از دیدن این چشم‌انداز تا که از چرخ چهارم شِنَوَد «روح‌الله» سخنی روح‌افزا، زآن دو لب روح‌نواز گفت «یا محسن» و از وجه «حسن» پرده گرفت زُهره گردید هم‌آغوش جگرگوشۀ ناز به صفای قدمش ماه خدا گشت دو نیم؟ یا نبی آمد و شق‌ّالقمر است این اعجاز؟ مکّه در زمزمۀ آیۀ «فَاخلَع نَعلَیک» وادی قدس شد از جلوۀ خورشیدِ حجاز ای که از طلعت تو صبح سعادت سر زد ای حقیقت که بود تحت شعاع تو مَجاز به خدا آینۀ حُسنِ رسول‌اللهی ای ظهور ازلی، ای ابدیّت‌پرواز به جمال ملکوتی تو هر کس نِگَریست آفرین خواند بر آن صورت و صورت‌پرداز جز تو، ای سیّد و سالارِ جوانان بهشت در سراپردۀ عصمت که شود مَحرم راز؟ کَرَمت نامتناهی بُوَد، ای چشمۀ فیض تو سراپا همه نازی، دگران دست نیاز از همان روز که شد شاهدِ محراب، علی رهبری یافت به بالای بلندِ تو طراز همۀ سعی تو آن بود که کوتاه شود دست نامحرم از این مکتب محروم‌نواز آه و افسوس که همراه سپاه تو نبود یک وفا‌پیشه و یک جان‌به‌کف و یک سرباز اُمّت از دایرۀ عشق تو بیرون رفتند ای وجود تو به تشریف امامت ممتاز عرقِ شرم به پیشانیِ سجاده نشست چون عدو کرد به تاراج حرم دست دراز مصلحت بود که کارِ تو به صلح انجامد راز هر مصلحتی را نتوان کرد ابراز ارزش صلح تو را گر نشناسند، چه باک خلق در شیب نشیب‌اند و تو در اوج فراز غربت قبر تو تصویرگرِ صبر تو شد ای که هم جان مناجاتی و هم روح نماز تا مگر باز کند عقدۀ دل را به «بقیع» هر گفتار غمی، سوی تو می‌‌آید باز شب که تاریک شود صحن و سرای تو، بُوَد عوض شمع، دل فاطمه در سوز و گداز آرزوی «شفق» این است که گاهی او را به طواف حرم پاک تو بخشند جواز @raziolhossein
درماه خدا فروغ امید رسید یک جلوه ی دیگری زتوحید رسید با یک صلوات، عرشیان می گویند خورشید به روی دست خورشید رسید @raziolhossein
سحربه آه دل خستگان اثردادند چراغ روشنی دل به ما سحر دادند فرشتگان خدا قدرو والضحی خواندند خبر زجلوه ی والشمس و والقمر دادند اگر که باغ ولایت شده ست رشک بهشت به نخل سبزو سرافراز دین ثمر دادند بیا به تهنیت بانوی گل توحید که ازبهشت به او زینتی دگر دادند جهان زجلوه ی لبخند فاطمه زیباست که برامیر همه مؤمنان پسر دادند زحسُن یوسف زهرا چه می توانم گفت که بهر حُسن حسن اولیا نظر دادند زنور طلعت این گوشوار عرش برین به طاق عرش الهی شکوه وفر دادند غباری از قدمش را درآسمان امید فرشتگان خدا دست یکدگر دادند خبررسید که آمد کریم اهل لبیت به سائلان زعنایات او خبر دادند زیمن مقدم سرچشمه ی خلوص ویقین به ما ارادت از پیش بیشتر دادند دهید مژده به گم گشتگان وادی عشق به پیروان ره دوست راهبر دادند به پاکی دل هرشبنم وشکوفه قسم به باغ علم وعمل ،نخل بارور دادند همین نه عصمت وپاکی ز فاطمه دارد به او مرام علی وپیامبر دادند بیا به مکتب ایثار و رادی ومردی  نگاه کن که به او دولت هنر دادند زچلچراغ پُرازنور دانش وعلمش به عالمان جهان بینشی دگر دادند لوای   صلح ورا با قیام عاشورا یکی به دست قضا ویکی قدر دادند چنان به جنگ جمل تاخت بردشمن که ازشجاعت او مژده ی ظفر دادند خدا گواست که روز جزا تهی دستند جماعتی که ولای ورا به زر دادند زنور مهر وتولای این امام همام کلید گلشن فردوس بربشر دادند شمیم عشق زباغ مدینه می آید نسیم را مگر از کوی او گذر دادند به شوق آن که نشیند درآستان بقیع کبوتر دل ما را دوباره پر دادند به یاد غُربت جانسوز این غریب وطن به عاشقان حسن دیدگان تر دادند به هرکسی که «وفایی» است پیرو راهش برای روز جزا توشه ی سفر دادند @raziolhossein
درماه رحمت جلوه ی توحید آمد نومیدی از دل رفته و امید آمد ماه فلک نقره فشانی کرد از شوق درنیمه ی ماه خدا، خورشید آمد خورشید بر دستان مولا دیدنی بود ازاین کرامت شوق زهرا دیدنی بود این گلشن توحید چشم انداز دارد چون باغ جنت جلوه ای ممتاز دارد ازعرش اعلا تا همین باغ بهشتی جبریل چون پروانه ای پرواز دارد کروبیان در آسمان آئینه بستند یک گل به یاد مجتبی برسینه بستند آمد به دنیا و سپس یا ربنا گفت با لهجه ی شیرین خود نام خدا گفت او برخدای خود گواهی داد و دیدند او اشهدش را ز بتدا تا انتها گفت آری امام است و  بسی اعجاز دارد برکل خلقت افتخار و ناز  دارد وقتی علی با فاطمه در گفتگو بود وقتی پیمبر غرق در انوار او بود جبریل از سوی خداوند جلی گفت نام حسن زیبنده ی این ماه روبود آری حسن او را خدا وند مبین گفت باید بر این حُسن آفرین،صدآفرین گفت گفتم حسن،عشق تو در دل شعله ور شد گفتم حسن، حُسن پیمبر جلوه گر شد گفتم حسن، دل میل سایل بودنش کرد گفتم حسن، دل تا مدینه رهسپر شد توجلوه ای از رحمت رب رحیمی من سائلم اما تو مولای کریمی در راه دین امر تو قانون است مولا دل برشما شیدا و مفتون است مولا صلحت زمینه ساز عاشورای عشق است اسلام برصلح تو مدیون است مولا فرمان تو جلوه گر از آیات نور است این صلح ،سازش نیست ،تدبیر امور است پیوسته در حُسن عمل تو جلوه کردی صدبار در جنگ جمل تو جلوه کردی در کربلا گرچه نبودی ،قاسمت بود در بانگ «احلی من عسل» تو جلوه کردی گل های باغت را که خیراندیش کردی در کربلا نایب مناب خویش کردی برلوح هستی خط زرینی به عالم احیاگر این مکتب و دینی به عالم کلک «وفایی» با خط زر می نویسد تو افتخار آل یاسینی به عالم نیکو شده با مدحت تو حالم آقا مُهری بزن بر نامه ی اعمالم آقا @raziolhossein
ای عشق بگو صاحب تصویرِ علی کیست آیینه بخوان معنی تکثیر علی کیست سوگند علی جای علی هست  ببینید مقصود خدا در پس تعبیرِ علی کیست بر دوش پیمبر پسری هست که از او باید که بپرسند که تفسیر علی کیست از زهره‌ی پاشیده‌ی کفار بخوانید که بعد علی جلوه‌ی تکبیر علی کیست وقتی که حسن رفت به میدان شجاعت فهمید جهان وارث شمشیر علی کیست گفتند که دنیای علی آمده امشب سوگند که همتای علی آمده امشب یک عمر نوشتیم که زیباتر از این نیست پنهان‌تر از این نیست  هویدا تر از این نیست نیمی است علی  نیم دگر فاطمه ،یعنی مولاتر از این نیست و زهراتر از این نیست ما کاسه به دستیم همین ظرفیت ماست هیچیم ولی شکر که دریاتر از این نیست او کیست که در ظرفیت عشق نگنجد او کیست که گفتند که آقاتر از این نیست رندان دو عالم که به درکش نرسیدند رفتند و نوشتند معماتر از این نیست بالاتر از آن است در افلاک بگنجد تا چه رسد این مرد در این خاک بگنجد سوگند که مثل تو خداوند ندارد مانند حسن، فاطمه سوگند ندارد یا دوش نبی یا که در آغوش علی هست تقصیر کسی نیست همانند ندارد بوسیدن لب‌های تو افطار علی شد یعنی که رطب مثل لبت قند ندارد از لحظه‌ی بابا شدنش ماتِ رخ توست یک لحظه  بدون تو دلش بند ندارد گشتند ببینند که در مُلک خدا هم مانند حسن هست؟ نوشتند ندارد ای عین جوانیِ علی هم قد مولا ای جان بفدایت پسر ارشد مولا برخیز جمل را سر جایش بنشانی شمشیر بزن تا که زمین را بتکانی هرکس که تو را دید در آن معرکه فهمید با تیغ دو سر آمده‌ای فاتحه خوانی شمشیر بزن تا که بفهمند حسن کیست تا پیش نگاهت سر لشکر بدوانی رم کرد تمامی سپاه از  علَم تو خواندند به وصفت چه جوانی چه جوانی هرکس که علی را به اُحد دید چنین گفت سوگند همانی و همانی و همانی بر خاک تو چشمیم و به دامان تو دستیم ما نیز حسینی شده‌ی دست تو هستیم تو آمدی و عشق درخشید حسن جان تا دست خداوند تراشید حسن جان آنقدر گدا آمد و آنقدر گدا رفت از بس که کرم دست تو پاشید حسن جان حاتم به درِ خانه‌ی ما آمد و پُر رفت از بسکه که به ما فاطمه بخشید حسن جان بارانی و فرقی نکند پیش تو جایی جان داد به هر شاخه که خشکید حسن جان در سایه‌ی تو  آب شد اینبار گناهم لطف نفست حضرت خورشید حسن جان یک لحظه نگاه از و تو دل باختن از ما یک روز برای تو حرم ساختن از ما @raziolhossein