eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زن است روح منزه , زن است جان مصفّا به شرط آن که ملبس بود به جامه تقوا زن است منبع الهام در بلوغ هنرها زن است آیت اکرام در صحیفه دلها زن است بارش رحمت به کشتزار طبیعت زن است پرتو الطاف حق به ظلمت عمیا زن است روح نموّ گل سلاله آدم زن است فیض بهاران به باغ طینت حوّا زن است زینت هستی زن است زیور خلقت زن است در فلک زندگی چو مشعل بیضا زن از مواهب غیبی است در طبیعت امکان زن از شمائم علوی است در صحیفه غبرا زن است یار و مددکار مرد , وقت شدائد زن است یاور و غمخوار شوی , وقت بلایا بهین عطیه حق است زن بعالم هستی علی الخصوص زنی همچنان خدیجه کبرا زنی که گوی سبق برده از فحول به همت زنی که نادره ماسوا بود به سجایا چراغ بیت نبوت به ماه چهره تابان صفای باغ رسالت به سرو قامت رعنا زنی که بود کنارش امان مامن هستی زنی که بود سرایش ملاذ ملجاء دنیا پی رواج شریعت به منتهای مناعت نثار کرد به پای نبی طلا و مطلّا زهی ز عزّ زنی کاوّلین ترانه وحی اش طنین فکند به ماوا و سرکشید از آنجا همه شدائد دعوت همه مصائب امت ز لطف او به نبی بود جمله شهد و مهنا کسی نبود حمایت کند زنفس رسالت به جز خدیجه که بودش انیس , با تن تنها تبارک الله از این قدرت و شهامت و شوکت زنی و این همه شان و جلال و همت والا ؟! رسول پشت و پناه همه عوالم امکان خدیجه پشت و پناه رسول از همه دنیا سخن چگونه توان گفت در مدیحت آن زن که هست همسر خیرالانام و مادر زهرا برفت و دیده احمد گریست در غم هجرش نه مصطفی که همه کائنات گشت معزّا دل بتول چنان سوخت در مصیبت مادر که از سرشک روان شد کنار دیده چو دریا @raziolhossein
زن است روح منزه , زن است جان مصفّا به شرط آن که ملبس بود به جامه تقوا زن است منبع الهام در بلوغ هنرها زن است آیت اکرام در صحیفه دلها زن است بارش رحمت به کشتزار طبیعت زن است پرتو الطاف حق به ظلمت عمیا زن است روح نموّ گل سلاله آدم زن است فیض بهاران به باغ طینت حوّا زن است زینت هستی زن است زیور خلقت زن است در فلک زندگی چو مشعل بیضا زن از مواهب غیبی است در طبیعت امکان زن از شمائم علوی است در صحیفه غبرا زن است یار و مددکار مرد , وقت شدائد زن است یاور و غمخوار شوی , وقت بلایا بهین عطیه حق است زن بعالم هستی علی الخصوص زنی همچنان خدیجه کبرا زنی که گوی سبق برده از فحول به همت زنی که نادره ماسوا بود به سجایا چراغ بیت نبوت به ماه چهره تابان صفای باغ رسالت به سرو قامت رعنا زنی که بود کنارش امان مامن هستی زنی که بود سرایش ملاذ ملجاء دنیا پی رواج شریعت به منتهای مناعت نثار کرد به پای نبی طلا و مطلّا زهی ز عزّ زنی کاوّلین ترانه وحی اش طنین فکند به ماوا و سرکشید از آنجا همه شدائد دعوت همه مصائب امت ز لطف او به نبی بود جمله شهد و مهنا کسی نبود حمایت کند زنفس رسالت به جز خدیجه که بودش انیس , با تن تنها تبارک الله از این قدرت و شهامت و شوکت زنی و این همه شان و جلال و همت والا ؟! رسول پشت و پناه همه عوالم امکان خدیجه پشت و پناه رسول از همه دنیا سخن چگونه توان گفت در مدیحت آن زن که هست همسر خیرالانام و مادر زهرا برفت و دیده احمد گریست در غم هجرش نه مصطفی که همه کائنات گشت معزّا دل بتول چنان سوخت در مصیبت مادر که از سرشک روان شد کنار دیده چو دریا @raziolhossein
تو ای رواقِ منوّر ز پرتوِ اِشراق که هست از تو ، فروغِ کرانه آفاق تو ای نمای بهشتِ برین به صفحه خاک که تافته است فروغت به جبهه نُه طاق صفای آینه ات روشنای دیدهٔ مِهر ز تابِ قُبّه ات افتاده مَه به چاهِ مَحاق اِرَم به ظلّ امانت خَزَد ز شرمِ حضور به پیشِ قدرِ تو دارد اگر خیال سیاق ز آستانِ تو دور است کین و بخل و حسد به سدّهٔ تو ملازم ، وفا و صدق و وِفاق غم و ملال بَری از دلِ مقیمِ درت تو را به خلد برین است گوئیا میثاق نسیمِ کوی تو پیکِ صفای خسته دلان زلال جوی تو بر آبِ زندگی مصداق ملازمِ سرِ کوی تو هر چه صاف ضمیر ز آستانِ تو مطرود هر که اهلِ شِقاق ز خوان جود و نوالت بَرد به قصدِ شِفا نصیبه ای به صد ابرام ، قاسمُ الاَرزاق مطافِ خلقِ جهان است از آن حریمِ درت که آرمیده به خاکت حبیبهٔ خلّاق به نام ، فاطمه ، معصومه نعتِ آن بانو کز اوست اهل ولا را عنایت و اشفاق از اوست کعبهٔ آمالِ عاشقانِ ولا دیارِ قم به عیان و نهان ، علی الاِطلاق فروغِ دیدهٔ هفتم امام کون و مکان سرورِ سینهٔ هشتم ، امیرِ عرش وثاق طُفیلِ درگهِ او ، نفسِ عفّت و عصمت امینِ بارگهش ، عدل و دین به استحقاق اَلا حمیده خصالی که خود سَجیّهٔ توست کرم به اهلِ نیاز و به عاجزان ارفاق تو مریمی که کتابِ کمال و فضلِ تو را به چرخِ چارُم ، عیساست کاتبِ اوراق چگونه مدحِ تو گویم که طبعِ من به مَثَل بُود چو قطره و قَدرت چو یم ، به استغراق سحرگهان به هوای طوافِ کوی تو ، چرخ نهد به توسن گیتی نورد خویش ، یراق به قامتِ تو برازنده حِلّهٔ عفّت به بارگاهِ تو بگشوده مکتبِ اخلاق مُلازمِ تو حیا بالغُدوِّ و الآصال مؤآنس تو وفا بالعَشیّ و الاِشراق مَلک به خاکِ درت در سجود با اخلاص فَلک به چاکریت از مجرّه بسته نِطاق مقام و منزلتت آنچنان رفیع و مَنیع که از حکایتِ آن عاجز است هر نطّاق تو آن سلاله پاکی ز نسلِ مصطفوی که هست دفترِ وصفِ تو را فلک وُرّاق تو آن کریمه که محضِ کَرم گرَت خوانند قسم به نفسِ کرامت که نیست خود اغراق نسیم چون گذرد از حریمِ بارگهت کنند اهلِ ولا عطرِ خلد ، استنشاق تو ای مسافرِ سر منزلِ قبول ، افسوس نشد نصیبِ تو جایی که بودیش مشتاق جهان ملول شد آنگه که خاطرت آشفت ز دردِ هجر برادر ز دستبردِ فراق به یادِ باب و برادر کنی به خطّهٔ قم گهی به طوس نظر منعطف گهی به عراق @raziolhossein