eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
554 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بی تو برگشتن به خیمه ای برادر مشکل است کار من با رفتنت چندین برابر مشکل است تا تو بودی در حرم پشتم به کوهی گرم بود زندگی کردن بدون تو برادر مشکل است بعد تو دیگر چگونه وعده ی آبی دهم؟ قول دادن بعداز این سقای لشگر مشکل است پس چه شد تکبیر سوم ؟ بچه ها دلواپس اند گرچه دیگر گفتن الله اکبر مشکل است نحوه ی افتادنت از اسب پشتم را شکست هضم داغت ای علمدار دلاور مشکل است تیر بیرون می کشم از چشم زیبایت ولی بستن زخم عمیق کاسه ی سر مشکل است ای رشید قطعه قطعه دست و پایت پس کجاست؟ با چنین وضعیتی تشییع پیکر مشکل است روی پای فاطمه چشمان خود را وا مکن دیدن خون مردگی روی مادر مشکل است ضجه ی اهل حرم دارد کبابم می کند بی گمان تسکین خواهر های مضطر مشکل است شمر بالای بلندی رفته می رقصد ببین! دیدن این صحنه های زجر آور مشکل است از تو دل کندم ولیکن قلبم از جا کنده شد هرچه باشد خب وداع بار آخر مشکل است روسری دخترانم را زدم محکم گره حق بده شام غریبان حفظ معجر مشکل است                                  @raziolhossein
چشم امید حیدر و زهرا به زینب خورده گره تفسیر عاشورا به زینب مثل پیمبرها ملائک میفرستند صدها سلام از جنت الاعلی به زینب او زینت دوش امیرالمومنین است زینب به بابا نازد و بابا به زینب گر میرسد "صدیقه ی کبری" به زهرا پس میرسد "صدیقه ی صغری" به زینب ام النجابت آنقدر پاک و زلال است عمری حسادت میکند دریا به زینب " عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَة " ست یعنی داده خدا علم لدنی را به زینب عون و محمد آیه های سجده دار اند در سوره ی زیبای " اعطینا بزینب..." پیش از تولد نوکر این خانه بودیم وابسته ایم از عالم زر ما به زینب این خانواده به خدایم میرسانند دل میدهم یا به رقیه یا به زینب مثل همیشه حاجتش رد خور ندارد شیعه توسل میکند هرجا به زینب " اولسون مؤذن زاده لر قربان بو یولدا " این است عشق اردبیلی ها به زینب امر شفاعت را گمانم میسپارد روز جزا انسیه الحورا به زینب حرف از صبوری های امُّ الصّابرین است در مصرعی که میرسد "حلما" به "زینب" "امُّ المَصائب" را میان جمع القاب باری تعالی میدهد تنها به زینب در پاسخ غم ؛ ما رایت الّا جَمیلا ما هکَذَا القَولِ السَّدید الّا بِزینب در هرنماز شب برای من دعا کن هی عرض حاجت میکند آقا به زینب از خیمه تا گودال دست حق تعالی گویا سپرد امر امامت را به زینب در سایه ی لطف خداوندی علم را بعد از شهادت میدهد سقا به زینب او به اسیری رفته ما آزاد باشیم خیلی بدهکاریم در دنیا به زینب اشکی نمانده تا شود جاری ز چشمش خون گریه دارد میکند صحرا به زینب پا جای پای مادر خود میگذارد روی کبود ارثیه ی زهرا به زینب نان شبش را بی گمان مدیون بی بی ست پیرزنی که میدهد خرما به زینب تنها رباب از حرمله دلخور نباشد ملعون جسارت میکند حتی به زینب سر های روی نیزه را رفته نشانه سنگ ملامت میزند اما به زینب منزل به منزل در بیابانها رقیه هرشب پناه آورده از سرما به زینب شمری که خنجر از قفا زد عصر دیروز با تازیانه میزند فردا به زینب سرهای روی نیزه میبارند وقتی خولی نظر اندازد از بالا به زینب @raziolhossein
هر صبح و ظهر و شام و سحر ضجه میزنی همراه اشک و سوز جگر ضجه میزنی سجاد خانواده ای و وقت نافله بر آخرین نماز پدر ضجه میزنی از داغ آن سفر که تورا پیر کرده است وقتی که میروی به سفر ضجه میزنی حق داری ای امام جوانم به دیدن شمشیر و تیغ وتیر و تبر ضجه میزنی بر پاره پاره پیکر پیغمبر حسین بر گریه پای نعش پسر ضجه میزنی گاهی به سوی مشک و علم خیره میشوی با یاد زخم های قمر ضجه میزنی وقتی که میرسی به کنار شریعه ای بر سر عبا و دست به کمر ضجه میزنی بادیدن سواره نظام های لشگری با دیدن عمود و سپر ضجه میزنی لالاییِ ...رباب  امانت بریده است با یاد حلق و تیر سه پر ضجه میزنی "وقت غروب..."عمه..." ، "علیکن بالفرار..." با "آتش" و "خیام" و "خطر" ضجه میزنی در کربلا چه دیده ای آخر که روضه خوان تا میرسد به "سینه" و "سر" ضجه میزنی اینطور که پیش میروی از دست میروی آقای من بس است چقدر ضجه میزنی ؟؟ @raziolhossein
چشم امید حیدر و زهرا به زینب خورده گره تفسیر عاشورا به زینب مثل پیمبرها، ملائک میفرستند صدها سلام از جنت الاعلی به زینب او زینت دوش امیرالمومنین است زینب به بابا نازد و بابا به زینب گر میرسد صدیقه ی کبری به زهرا پس میرسد صدیقه ی صغری به زینب ام النجابت آنقدر پاک و زلال است عمری حسادت میکند دریا به زینب عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَة ست یعنی داده خدا علم لَدُنّی را به زینب عُون و محمد آیه های سجده دار اند در سوره ی زیبای اعطینا بزینب... پیش از تولد نوکر این خانه بودیم وابسته ایم از عالم زر ما به زینب این خانواده به خدایم میرسانند دل میدهم یا به رقیه یا به زینب مثل همیشه حاجتش رد خور ندارد شیعه توسل میکند هرجا به زینب اولسون مؤذن زاده لر قربان بو یولدا  این است عشق اردبیلی ها به زینب امر شفاعت را گمانم میسپارد روز جزا انسیه الحورا به زینب حرف از صبوری های امُّ الصّابرین است در مصرعی که میرسد حلما به زینب امُّ المَصائب را میان جمع القاب باری تعالی میدهد تنها به زینب در پاسخ غم ؛ ما رایت الّا جَمیلا ما هکَذَا القَولِ السَّدید الّا بِزینب (در هر نماز شب برای من دعا کن) هی عرض حاجت میکند آقا به زینب از خیمه تا گودال دست حق تعالی گویا سپرد امر امامت را به زینب در سایه ی لطف خداوندی علم را بعد از شهادت میدهد سقا به زینب او به اسیری رفته، ما آزاد باشیم خیلی بدهکاریم در دنیا به زینب اشکی نمانده تا شود جاری ز چشمش خون گریه دارد میکند صحرا به زینب پا جای پای مادر خود میگذارد روی کبود، ارثیه ی زهرا به زینب نان شبش را بی گمان مدیون بی بی ست پیرزنی که میدهد خرما به زینب تنها رباب از حرمله دلخور نباشد ملعون جسارت میکند حتی به زینب سرهای روی نیزه را رفته نشانه سنگ ملامت میزند اما به زینب منزل به منزل در بیابانها رقیه هرشب پناه آورده از سرما به زینب شمری که خنجر از قفا زد عصر دیروز با تازیانه میزند فردا به زینب سرهای روی نیزه میبارند وقتی خولی نظر اندازد از بالا به زینب @raziolhossein
اُف به دنیا ؛ رقیه سیلی خورد بین صحرا رقیه سیلی خورد دختری را برای سکه زدند اُف به دنیا رقیه سیلی خورد نیمه شب جای عمه خالی بود تک و تنها رقیه سیلی خورد هر چهل منزل از عمو پرسید هر چهل جا رقیه سیلی خورد کمتر از گل به او نمی گفتند بعد سقا رقیه سیلی خورد پهن شد شمر سفره اش هر شب هر شب اما رقیه سیلی خورد از شبث تازیانه ها اما از سنان ها رقیه سیلی خورد با همان لکنت زبان هربار گفت: بابا ؛ رقیه سیلی خورد به زمین خورد و گوشواره شکست مثل زهرا رقیه سیلی خورد هر اسیری که در اسارت گفت زیر لب یارقیه ؛ سیلی خورد @raziolhossein
پای درد و دل دخترت بشین با لبای پاره می خونم برات لکنتم داره اذیّت میکنه روضه با اشاره می خونم برات اینطوری دست منو گره زدن دستای عمه رو بستن اینطوری سرتو نمیتونم بلند کنم مچ دستمو شکستن اینطوری وقتی توی تب میسوزم باباجون لرزه بر تنم میفته اینطوری با ته نیزه یه جور منو زدن سر رو گردنم میفته اینطوری روز و شب یه دست سنگینی بابا روی گونه هام درازه اینطوری نمیشه که خوب ببینمت دیگه با چشی که نیمه بازه اینطوری تو محله ی یهودیا سنان خیره شد به قامت من اینطوری یکی در میون نزد سیلی بهم ضربه زد به صورت من اینطوری تو کوچه پس کوچه های شهر شام چکمه روی بالم افتاد اینطوری یکی دید رمق نمونده تو پاهام بی ادب اومد هولم داد اینطوری تا خجالتم بدن زنای شام هی به من اشاره کردن اینطوری جلوی چشم همه میون راه پیرهنم رو پاره کردن اینطوری کمرم شکسته از غصه بابا غم شده رو سرم آوار اینطوری میدونی که بدتر از اینا چی بود؟؟ هو شدم میون بازار اینطوری همه سنگ از روی پشت بوم زدن ناز دخترو خریدن اینطوری موهایی که عمه بافته بود برام شمر و حرمله کشیدن اینطوری با سر اومدی به دیدنم ولی هیچ کجا بابا نمیاد اینطوری گریه ی زیاد امونمو برید نفسم بالا نمیاد اینطوری پ.ن : با توجه به اینکه ردیف شعر تصویری است دوستان ذاکر در اجرا باید تصاویر مرثیه را به نمایش بگذارند. @raziolhossein
از رو نی منو نگا کن بابایی واسه دخترت دعا کن بابایی دوباره بهم بگو "رقیه جان" دوباره منو صدا کن بابایی مثه اون روزایِ خوبِ مدینه بیا دستامو حنا کن بابایی از همون بالای نیزه هم شده یه نگاه به این پاها کن بابایی میدونی نمیتونم که راه برم پس واسم فکر عصا کن بابایی گلِ‌سَر دیگه به کارم نمیاد گره‌ی موهامو وا کن بابایی واسه اینکه زجر دیگه سر نرسه مثه من خدا خدا کن بابایی دردمو به هیچکی جز تو نمی‌گم دردمو خودت دوا کن بابایی من می‌خوام فقط که باخودت باشم زود منو حاجت روا کن بابایی سرِ تو جاش توی آغوش منه هجرت از تشت طلا کن بابایی تو کفن نداشتی من می‌خوام چکار؟ یه حصیری دست و پا کن بابایی @raziolhossein
زخمی که دارد بر جگر را مرهمی نیست احضار اجباری شدن درد کمی نیست با پاره ی جان رسول الله بد کرد مامون رضا را باطنا نفی بلد کرد بابا ندارد طاقت دوری فرزند آقایمان را از جوادش دور کردند قسمت نشد با چشم سر بابا ببیند در رخت دامادی جوادش را ببیند دور از وطن حالا غریب افتاده در طوس در چنگ شمری نانجیب افتاده در طوس چشمی به در دارد نگاهی سمت جاده دلواپس و دلتنگ روی خانواده جز روضه ی گودال روی لب ندارد این هم حسینی که دگر زینب ندارد از بی کسی او دل زهرا بگیرد باید غلامی دست آقا را بگیرد از بین حجره جمع کرده فرش ها را دارد به خاطر ماجرای کربلا را با نام و یاد کربلا بر خود بپیچد از درد روی خاک ها بر خود بپیچد با ناله مادر را صدا زد مثل جدش در بین حجره دست و پا زد مثل جدش وقتی شبیه جد خود خدالتریب است یعنی غریب بن غریب بن غریب است از مرو تا مروه برایش گریه کردند مردم برای روضه هایش گریه کردند از بخت بد حالی شبیه محتضر داشت اما سر او را جواد از خاک برداشت سم را نمی دانم چه ها با آن بدن کرد اما جواد اهل بیت او را کفن کرد اهل سناباد آب غسلش را می آورد محض رضای حضرت زهرا می آورد مهریه ی زن های نوغان خرج او شد تابوتش از باران گل خوش عطر و بو شد جدش ولی با ضربه ی پا پشت و رو شد سرنیزه ای بر پهلوی جدش فرو شد ای وای از جدش که زیر دست و پا رفت تا کوفه خون تازه ای با نعل ها رفت @raziolhossein
نامه ی غاصب دوم لعنت الله علیه به معاویه ی ملعون این نامه را به جوهر کینه نوشته‌ام از روزهای خوب مدینه نوشته‌ام روزی که اختیار به دست سقیفه بود روزی که چشممان به رداع خلیفه بود هم فکر غصب حق علی بود در سرم هم بود ابو عبیده‌ی جراح یاورم بر روی سنت حسنه پا گذاشتم تصمیم را به عهده‌ی شورا گذاشتم میزد به کوس تفرقه بن منزرالبته خیلی از آن جماعت روشنگرالبته بن سعد حزرجی شده کوتاه آمدن با پیروان لات و هُبَل راه آمدن غیر از علی و فاطمه همراهمان شدند اهل مدینه لشکر خودخواهمان شدند گفتم: بدون مایه فطیر است کارمان بی مرتضی و فاطمه گیر است کارمان گفتم: ز یار غار حمایت کند علی باید به زور هم شده بیعت کند علی از این جهت روانه شدم سمت خانه‌اش گرد آمدیم پشت در آشیانه‌اش پشت سرم مهاجر و انصار آمدند حتی به یاری‌ام در و دیوار آمدند هر لحظه لحظه بیشتر و بیشتر شدیم در پیش چشم فاطمه سیصد نفر شدیم گفتم: علی خانه‌نشین را خبر کنید مثل بقیه بیعت بی‌دردسر کنید گفتم: که ختم قائله در دست حیدر است بیعت علی اگر نکند کار ابتر است آمد صدای فاطمه از پشت در به گوش می‌گفت از امامت و حق پسر عموش حکم امامت ازلی را به ما نداد یک تار موی شخص علی را به ما نداد گفتم به حال خویش نباید رها شود وقتش رسیده شعله‌ی آتش به پا شود در بین دود فکر علی بود فاطمه همواره گرم ذکر علی بود فاطمه گرم حمایت از علی‌اش عاشقانه بود تنها علاج کار فقط تازیانه بود کاشانه‌اش همین که پر از بوی دود شد با تازیانه بازوی زهرا کبود شد این سو مغیره گرم بگو و بخند شد آن سو صدای ناله‌ی زهرا بلند شد چیزی نمانده بود فضا ملتهب شود با گریه‌های فاطمه دل‌ منقلب شود اما علی و شوکتش آمد به خاطرم شور و شکوه ضربتش آمد به خاطرم تیغ دو دم به خاطرم آمد چه کار کرد اهل قریش را به مصیبت دچار کرد پس با تمام کینه و بغضی که داشتم آنجا همه توان خودم را گذاشتم بر سینه‌ی زمین و زمان دست رد زدم بر درب نیم سوخته محکم لگد زدم طوری لگد زدم که همان پشت در نشست طوری لگد زدم پس از آن پهلویش شکست طوری زدم معاویه در خورد بر سرش تأثیر ضربه‌های لگد کرد پرپرش طوری زدم که داغ دلش بیشتر شود طوری لگد زدم که علی بی‌پسر شود طوری لگد زدم که سیر از کتک شود طوری لگد زدم جگرم هم خنک شود حتی کنار ضربه‌ی سنگین کاری‌ام مسمار درب سوخته آمد به یاری‌ام ریحانه‌ی رسول که رنگش پریده بود داغی میخ در نفسش را بریده بود افتاد در به روی تنش، رد شدم از آن داخل شدیم  داخل منزل که ناگهان از پشت در بلند شد آنجا مجدداً با پهلوی شکسته که شد سد راه من با ضربه‌ی مجدد من خورد بر زمین مرد ایستاده بود که زن خورد بر زمین یک ضربه روزگار علی را سیاه کرد سیلی زدم به فاطمه، حیدر نگاه کرد @raziolhossein
زهرا رسید و احمد مختار دختر دار شد بهتر بگویم که رسول الله مادر دار شد چنگی نمی زد بر دلم آیات قرآن پیش از این تا اینکه  از امشب کتاب الله کوثر دار شد پیش از تولد فاطمه از حیدرش دل برده بود پیش از تولد فاطمه تاج سر سردار شد آمد که باشد یک تنه تنها سپاه مرتضی آری امیرالمومنین اینگونه لشگر دار شد در پیشگاه فاطمه از شرم رو پوشانده است _الله اکبر_ از خجالت کعبه معجر دار شد بی اذن زهرا مادرش  آبی نمی نوشد حسین در اصل فطرس با نگاه فاطمه پر دار شد تا یاکریمی پر زند بر روی قبر خاکی اش صحن بقیع از شام هجرانش کبوتر دار شد نامش نمک دارد ولی شعر مرا شیرین کند با "فاطمه یا فاطمه" هر بیت شکّر دار شد @raziolhossein
قطره به قطره راهی دریا شدن کم نیست نوکر شدن ، سلمان شدن ، منّا شدن کم نیست اصلا گدایی همین بانو بزرگم کرد با دست خالی اینقدر آقا شدن کم نیست محض گل رویش خدا خلق عوالم کرد تنها دلیل خلقت دنیا شدن کم نیست علم لدن را یادگار از جد خود دارد عالم به علم عالم معنا شدن کم نیست اصلا از آنجایی که او زِینِ أَبِ ثانی ست باید بگویم زینت بابا شدن کم نیست در جان دختر حُسن مادر میکند جلوه حانیه و حنانه و حسنا شدن کم نیست باید که کوثرزاده را کوثر صدایش کرد آیینه ی صدیقه ی کبری شدن کم نیست مادر به اولادش دلش گرم است ، بی تردید چشم و چراغ خانه ی زهرا شدن کم نیست حوریه ای از حوریان دامن زهراست إنسیه ی إنسیة الحورا شدن کم نیست از برکت زانو زدن در محضرش یک عمر ساره شدن، هاجر شدن ،حوا شدن کم نیست مریم به هرجایی رسید از خادمی اوست قطعا کنیز دختر مولا شدن کم نیست در باطن او نور عصمت میشود پیدا الگوی زهد و پاکی و تقوا شدن کم نیست بی شک پناه حجت حق زینب کبری ست با این مراتب زینب صغری شدن کم نیست با یک نظر بر چهره ی ماه بنی هاشم پی میبری تاج سر سقا شدن کم نیست حبل المتین ام ریشه های چادر بی بی ست مصداق ناب "عروة الوثقی"شدن کم نیست زهرا و اولادش شفیع المذنبین هستند از شافعان محشر فردا شدن کم نیست مرثیه اش اشک ملائک را در آورده مرثیه خوان عصر عاشورا شدن کم نیست با لشگر آمد کربلا بی لشگرش کردند یک نصف روز و این همه تنها شدن کم نیست خارمغیلان ، ظلمت شب، سایه ی دشمن شب تا سحر آواره ی صحرا شدن کم نیست شش ماه بعد از واقعه روی پر و بالش از زخم های کعب نی پیدا شدن کم نیست موی سپید و چشم تار و زانویی خسته در زیر بار درد و غصه تا شدن کم نیست با یاد عصر روز عاشورا زمین خوردن یا با عصا از بستر خود پا شدن کم نیست @raziolhossein
گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد باطناً اما علی اکبر به نظر میرسد خُلقاً و خَلقاً به رسول مدنی رفته است آینه ی حُسن برادر به نظر میرسد می چکد از لعل لبش کوثر و یاسین و نور کودک شش ماهه پیمبر به نظر میرسد وقت جلوسش به سر دست امام زمان حجت حق بر روی منبر به نظر میرسد چشم زمین محو شکوه اسداللهی اش در دل قنداقه چو حیدر به نظر میرسد کرببلا آمد و شد یک تنه جیش الحسین یک نفر اما دو سه لشگر به نظر میرسد در قد و بالا نه ولی در دل و جرات چرا با عمو عباس برابر به نظر میرسد بعد علمدار علمدار حرم میشود بسکه ابوالفضل دلاور به نظر میرسد با قدمش با جنمش با نفسش با دمش محسن صدیقه ی اطهر به نظر میرسد مشک ،عمو ، آب ،عطش ،خیمه و اشک رباب روضه از اینها که فراتر به نظر میرسد حرمله گر تیر سه پر را نزند هم ؛ علی با لب خشکش گل پرپر به نظر می رسد @raziolhossein