#تخریب_بقیع
من آن ضریح کهنه دور از بقیعم
من یادگار آسمانهای رفیعم
خورشید بوده روزگاری عاشق من
باشوق می آمد برون از مشرق من
من روزگاری همنشین لاله بودم
هم ناله هر روز اهل ناله بودم
بر گریه هر زائری احساس می داد
بس چارچوبم بوی عطر یاس می داد
گلهای روی دامن من باز می شد
وقتی که با دستان زهرا ناز می شد
وقتی می آمد ، بوی گل از در می آمد
بهر زیارت همره حیدر می آمد
*
یک روز دیدم پشت درها ازدحام است
اما خبر نه از ادب نه از سلام است
دیدم یکی می گفت هنگام قیام است
مردم زیارت کردن اینجا حرام است
آن روضه هایی را که در آنجا شنیدم
آن روز با چشم خودم در صحن دیدم
گفتم که باید هر چه شد محکم بمانم
گر چه قد و بالای من شد خم ، بمانم
باید که قلب بانوی من شاد گردد
هرگز مبادا دوست ، دشمن شاد گردد
اما چه می شد کرد دست خصم بد زد
درهم شکستم ، آنقدر بر من لگد زد
او در چه فکری بود و من فکر چه بودم
او می زد و من هم به یاد کوچه بودم
یاد همان در که شبیه من لگد خورد
هر چه خودش را زد به آتش ، باز بد خورد
بر آینه می خواست ، خطی هم نیفتد
یک لحظه بر ابروی حیدر خم نیفتد
می خواست گل با غنچه اش سالم بماند
تنها نه مادر ، بچه اش سالم بماند
مانند من آن روزآن در را شکستند
گویا که سر تا پای مادر را شکستند
#مهدی_محمدی_کرمانشاهی
@raziolhossein
#تخریب_بقیع
من آن ضریح کهنه دور از بقیعم
من یادگار آسمانهای رفیعم
خورشید بوده روزگاری عاشق من
باشوق می آمد برون از مشرق من
من روزگاری همنشین لاله بودم
هم ناله هر روز اهل ناله بودم
بر گریه هر زائری احساس می داد
بس چارچوبم بوی عطر یاس می داد
گلهای روی دامن من باز می شد
وقتی که با دستان زهرا ناز می شد
وقتی می آمد ، بوی گل از در می آمد
بهر زیارت همره حیدر می آمد
*
یک روز دیدم پشت درها ازدحام است
اما خبر نه از ادب نه از سلام است
دیدم یکی می گفت هنگام قیام است
مردم زیارت کردن اینجا حرام است
آن روضه هایی را که در آنجا شنیدم
آن روز با چشم خودم در صحن دیدم
گفتم که باید هر چه شد محکم بمانم
گر چه قد و بالای من شد خم ، بمانم
باید که قلب بانوی من شاد گردد
هرگز مبادا دوست ، دشمن شاد گردد
اما چه می شد کرد دست خصم بد زد
درهم شکستم ، آنقدر بر من لگد زد
او در چه فکری بود و من فکر چه بودم
او می زد و من هم به یاد کوچه بودم
یاد همان در که شبیه من لگد خورد
هر چه خودش را زد به آتش ، باز بد خورد
بر آینه می خواست ، خطی هم نیفتد
یک لحظه بر ابروی حیدر خم نیفتد
می خواست گل با غنچه اش سالم بماند
تنها نه مادر ، بچه اش سالم بماند
مانند من آن روزآن در را شکستند
گویا که سر تا پای مادر را شکستند
#مهدی_محمدی_کرمانشاهی
@raziolhossein