#یااباعبدالله
گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود
گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
این همه روضه که نُه شب خواندیم
شرح حال جگرش بود فقط...
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_شهادت
عشقی که به دل کاشته بودی ثمر آورد
هم آه شب آورد، هم اشک سحر آورد
آنقدر کریمی که گدا از سر کویت_
از آنچه دلش خواسته هم بیشتر آورد
شرمنده اگر دیدهی پُر اشک ندارم
نوکر به عزای تو همین مختصر آورد
غم پیش دل ریش تو ای مرد، کم آورد
صبر تو دگر حوصلهی صبر سر آورد
گیسوی سپیدت خبر از داغ جگر داد
غم هرچه که آورد به روی جگر آورد
سر بسته بگو پاسخ این پرسش ما را
تا خانه چرا مادر خود را پسر آورد؟
دستی به روی جام غرورت ترک انداخت
آن دست که پشت در خانه شرر آورد
سم تا جگرت دید، خجالت زده تا تشت_
از کوچه و آن صورت نیلی خبر آورد
در لحظهی تشییع تو از کینه، سپاهی_
با تیر و کمان پیرزنِ فتنه گر آورد
"یافاطمه" میگفت حسین بن علی با
هر تیر که از سینه و پهلوت در آورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را به عهده ی اکبر گذاشتی
مفتاح مشکلات بزرگ قبیله را
در دست های کوچک اصغر گذاشتی
یک عده را کنیز سرای دو خواهرت
یک عده را غلام برادر گذاشتی
دیدی که در فراق حرم گریه می کنم
در سینه ام به سمت حرم در گذاشتی
اشکی که داده ای همه ی ثروت من است
در کاسه های چشم گدا زر گذاشتی
اما چرا تو ای سبب خلقت زمین
سر روی خاک ساعت آخر گذاشتی
از سینه تا که تیزی سر نیزه ها گذشت
حنجر به زیر کُندی خنجر گذاشتی
اصلا خودت بگو که چه خاکی به سر کنم
بی سر چو پا به عرصه ی محشر گذاشتی
جای کفن به جسم تو یک پیروهن رسید
آن هم به دست غارت لشکر گذاشتی
تو جان خاتمی ، چه کسی خاتمت ربود ؟
" با چون " تویی " به غیر محبت روا نبود "
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار... حیف
از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:
«ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»...
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد
حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا
«مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد...
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#یااباعبدالله
گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود
گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_شهادت
عشقی که به دل کاشته بودی ثمر آورد
هم آه شب آورد، هم اشک سحر آورد
آنقدر کریمی که گدا از سر کویت_
از آنچه دلش خواسته هم بیشتر آورد
شرمنده اگر دیدهی پُر اشک ندارم
نوکر به عزای تو همین مختصر آورد
غم پیش دل ریش تو ای مرد، کم آورد
صبر تو دگر حوصلهی صبر سر آورد
گیسوی سپیدت خبر از داغ جگر داد
غم هرچه که آورد به روی جگر آورد
سر بسته بگو پاسخ این پرسش ما را
تا خانه چرا مادر خود را پسر آورد؟
دستی به روی جام غرورت ترک انداخت
آن دست که پشت در خانه شرر آورد
سم تا جگرت دید، خجالت زده تا تشت_
از کوچه و آن صورت نیلی خبر آورد
در لحظهی تشییع تو از کینه، سپاهی_
با تیر و کمان پیرزنِ فتنه گر آورد
"یافاطمه" میگفت حسین بن علی با
هر تیر که از سینه و پهلوت در آورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را به عهده ی اکبر گذاشتی
مفتاح مشکلات بزرگ قبیله را
در دست های کوچک اصغر گذاشتی
یک عده را کنیز سرای دو خواهرت
یک عده را غلام برادر گذاشتی
دیدی که در فراق حرم گریه می کنم
در سینه ام به سمت حرم در گذاشتی
اشکی که داده ای همه ی ثروت من است
در کاسه های چشم گدا زر گذاشتی
اما چرا تو ای سبب خلقت زمین
سر روی خاک ساعت آخر گذاشتی
از سینه تا که تیزی سر نیزه ها گذشت
حنجر به زیر کُندی خنجر گذاشتی
اصلا خودت بگو که چه خاکی به سر کنم
بی سر چو پا به عرصه ی محشر گذاشتی
جای کفن به جسم تو یک پیروهن رسید
آن هم به دست غارت لشکر گذاشتی
تو جان خاتمی ، چه کسی خاتمت ربود ؟
" با چون " تویی " به غیر محبت روا نبود "
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
گریهها میکرد تا اُمّت شود بیدار... حیف
از صدای گریهاش اُمّت فقط بیخواب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:
«ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»...
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد
حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمیدانیم، «نَعلُ السیف» میداند چرا
«مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد...
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
جانی نمانده در تنت از بس گریستی
هم بین بستری و هم انگار نیستی
این بار چندم است به دیوار رو زدی
تا حیدرت به در نرسیده بایستی
این رَخت چیست رج به رجش آه میکشی؟!
مادر به فکر روز مبادای کیستی؟!
پیراهنت ز فرط تقلا به خون نشست
تا نخ برای پیرهن کهنه ریستی
زینب ببیند آتش اگر، گریه میکند
مادر چرا تو آب که دیدی، گریستی؟
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#یااباعبدالله
گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود
گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_شهادت
عشقی که به دل کاشته بودی ثمر آورد
هم آه شب آورد، هم اشک سحر آورد
آنقدر کریمی که گدا از سر کویت_
از آنچه دلش خواسته هم بیشتر آورد
شرمنده اگر دیدهی پُر اشک ندارم
نوکر به عزای تو همین مختصر آورد
غم پیش دل ریش تو ای مرد، کم آورد
صبر تو دگر حوصلهی صبر سر آورد
گیسوی سپیدت خبر از داغ جگر داد
غم هرچه که آورد به روی جگر آورد
سر بسته بگو پاسخ این پرسش ما را
تا خانه چرا مادر خود را پسر آورد؟
دستی به روی جام غرورت ترک انداخت
آن دست که پشت در خانه شرر آورد
سم تا جگرت دید، خجالت زده تا تشت_
از کوچه و آن صورت نیلی خبر آورد
در لحظهی تشییع تو از کینه، سپاهی_
با تیر و کمان پیرزنِ فتنه گر آورد
"یافاطمه" میگفت حسین بن علی با
هر تیر که از سینه و پهلوت در آورد
#م_نعیم_امینی
@raziolhossein