eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.2هزار دنبال‌کننده
708 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟ پیدا نمی‌کنم به تنت جای بوسه‌ای جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من بگذار تا زنم به گلوی بریده‌ات یک بوسه با نیابت مادر حسین من ای بر تنت سلام، جواب سلام ده از حنجر بریده به خواهر حسین من زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون زخم دلت هزار برابر، حسین من ترسم کشند دختر مظلومه ی تو را او را نگیر این‌همه در بر حسین من برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من من آن مسافرم که ز خون گلوی تو کردم خضاب، جان برادر، حسین من گر بی‌تو می‌روم سفر شام، غم مخور همراه ماست شمر ستمگر حسین من «میثم» ز سوز سینه ی ما شعله می‌کشد دستش بگیر در صف محشر حسین من @raziolhossein
بِبَریدم که پیام از تنِ بی سر دارم حرفها با سپهِ کوفه ز حنجر دارم شِکوه بر فاطمه دارم ز جسارتهاتان من شکایت ز شما نزد پیمبر دارم تشنه کشتید و بریدید سرِ مهمان را حال این رختِ اسیریست که در بر دارم مَحرمان را همه کشتید و زبان دار شُدید غارت آزاد شد و دست به معجر دارم بزنیدم ببَریدم به همه میگویم من در این دشتِ بلا چند برادر دارم بار بستید و برفتید ولی من چه کنم من که از معرکه هفتاد و دو پیکر دارم یا اجازه بدهید اینهمه را دفن کنم یا گذارید که انگشتِ جدا بر دارم یکطرف بی سر و بی دست، علمدارِ رشید یکطرف دستِ علمدارِ دلاور دارم دارم اینجا به حرم یک تنِ ارباً اربا و سرِ نیزه سرِ زخمیِ اکبر دارم رأسها را که بریدید و سرِ نیزه زدید دستها را چه کنم،اینهمه لشگر دارم یکطرف غنچۀ نشکفته که پرپر کردید یکطرف مانده دوتا گمشده دختر دارم یکطرف کعب نی و حرف بَد و سوی دگر تازیانه به سر و صورتِ خواهر دارم خواهرانی همه معصوم و عفیف و مضطر داغدیده به برم، اینهمه مادر دارم یا اخی بوسه به رگهای بریده بزنم زانکه مأموریتِ تازه ز حیدر دارم بوسۀ حنجرۀ تو نَفَسِ تازه دهد تا ببیند که من هم کس و یاور دارم @raziolhossein
فلك از سيل اشكم ديده بسته تمام هستي ام در خون نشسته چگونه لاله ي خود را بجويم ميان اين همه نيزه شكسته؟ @raziolhossein
بی بهار تو اگر زنده بمانم چکنم بی تو بی تاب تر از برگ خزانم چکنم قاتلت نیزه نشد،داغ علی کشت تو را حال داغ تو شده قاتل جانم چکنم بس که ای یار دویدم رمق از پایم رفت به خدا نیست دگر تاب و توانم چکنم لرزه افتاد تنم تاتنت افتاد به خاک ناخودآگاه شده ورد زبانم چکنم جابجا تا بدنت شد قد زینب تا شد من ز داغ تو ببین همچو کمانم چکنم رحمت واسعه ای درهمه جا پخش شدی اثر نعل همین است،ندانم چکنم کاش پیدا نشود قبر علی اصغر تو نیزه ها پشت حرم،دل نگرانم چکنم @raziolhossein
ناله یِ واعطشا بر جگرش می افتاد آب میدید به یادِ قمرش می افتاد بی سبب نیست که از جمله یِ "بَکّائون" است دائما اشک ز چشمانِ ترش می افتاد شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد با دلی خون شده میگفت که الشام الشام تا به بازار ِمدینه گذرش می افتاد روضه ی گم شدن و دفنِ رقیه میخواند تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ خنجر ِکُند و گلویِ پدرش می افتاد وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه قطعه هایِ پدرش دور و برش می افتاد جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد @raziolhossein
بسته راه چاره دید و گریه کرد طفل بی گهواره دید و گریه کرد دختــر آواره دید و گریه کرد روسری پاره دید و گریه کرد او چهل سال است کارش گریه است این چهل سال افتخارش گریه است دست بسته از زنان شرمنده شد از تمام کاروان شرمنده شد بیشتر از دختران شرمنده شد مجلس می آنچنان شرمنده شد در میان راه تنها مرد بود بین یک جمعیتی نامرد بود از غم ویرانه رفتن اشک ریخت پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت لحظه معجل گرفتن اشک ریخت مردها دنبال یک زن...اشک ریخت هم زيارتنامه اش آتش گرفت هم سرو عمامه اش آتش كرفت باورش میشد که غم پیرش کند؟ خواهرش را زجر زنجیرش کند زاده ء مرجانه تکفیرش کند حرمله اینقدر تحقیرش کند نانجیب پست با یک مشک آب پرسه میزد پیش چشمان رباب کوچه های شام خیلی سخت بود سنگهای بام خیلی سخت بود طعنه و دشنام خیلی سخت بود جام و بزم عام خیلی سخت بود حرفهای تند و تیزی میشنید واژه ای مثل کنیزی میشنید .. خنده های شمر یادش مانده است ماجرای شمر یادش مانده است چکمه های شمر یادش مانده استخ جای پای شمر یادش مانده است کندی خنجر عذابش میدهد ضربه آخر عذابش میدهد آمدو بال و پرش را جمع کرد دست بی انگشترش را جمع کرد با حصیری پیکرش را جمع را کرد روی دستش حنجرش را جمع کرد صورت خود را به روی خاک زد یاد عریانی گریبان چاک زد @raziolhossein
در هر زمان و در همه جا گريه مي كند بين نماز و نافله ها گريه مي كند تشنه كه مي شود وسط روز بيشتر دارد به ياد واعطشا گريه مي كند در كنج خانه ياد خرابه به ياد تشت مي سوزد و بدون صدا گريه ميكند دارد زمين و عرش خدا ناله مي زند وقتي به ياد خون خدا گريه مي كند او غصه دار غربت خود نيست لحظه اي آقا به ياد كرب و بلا گريه مي كند طفلي گريست ناله آقا بلند شد... راوي شنيد گفت: چرا گريه ميكند؟! @raziolhossein
وقت باران داغ چشم تر عذابم می‌دهد آب می‌نوشم غم حنجر عذابم می‌دهد شیرخواره سیر باشد زود خوابش می‌برد از عطش بی‌خوابی اصغر عذابم می‌دهد مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت یاد تشییع تن اکبر عذابم می‌دهد غیرتم را شعله‌ور کرده! چهل سالست که ماجرای غارت معجر عذابم می‌دهد ذبح را وقتی که می‌بینم کسی سر می‌برد خاطرات کندی خنجر عذابم می‌دهد روی دست من اثر از حلقه‌های آهن است این کبودی‌های بر پیکر عذابم می‌دهد موی بابایم به روی نیزه‌ها آشفته بود شانه را تا می‌زنم بر سر عذابم می‌دهد کاش غارت می‌شد از روی سرم عمامه‌ام بر سرم جامانده خاکستر عذابم می‌دهد از دم دروازه تا بازار ساعت‌ها گذشت این شلوغی‌های هر معبر عذابم می‌دهد شامیان در پیش من حرف از کنیزی می‌زدند التماس چشم آن دختر عذابم می‌دهد داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب از تمام داغ‌ها بدتر عذابم می‌دهد خطبه را با لعن بر جدم علی آغاز کرد چون به مسجد می‌روم منبر عذابم می‌دهد هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود قتلگاه اصلی ما کوچه‌های شام بود @raziolhossein
خیال کن که پر از زخم، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن هدف سنگ‌های کوفه و شام به روی نیزه سر دو برادرت باشد فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله‌های "حواست به معجرت باشد" خیال کن حرمت بی‌پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد کنار عمه‌ی سادات، یک‌طرف شمر و سنان و حرمله هم، سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد خیال کن همه‌اینها که گفته‌ام هستند علاوه بر همه توهین به مادرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی‌سال تمام آن جلوی دیده‌ی ترت باشد به اشک حضرت سجاد می‌خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم، باورت باشد @raziolhossein
آن روز پر عذاب زیادم نمی رود فریاد آب آب زیادم نمی رود جسم حسین بی سرو عریان به روی خاک در بین آفتاب زیادم نمی رود تیر سه شعبه و گلوی طفل شیر خوار بی تابی رباب زیادم نمی رود معجر کشیدن از سر طفل سه ساله و رخسار بی نقاب زیادم نمی رود رگهای پاره پاره و فریاد شیعتی از حنجر کباب زیادم نمی رود @raziolhossein
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است یاد گودال و حرم جامه‌دریدن سخت است روضه و گریه شده روزی او در هر شب خاطرش را همه دیدند مکدّر هر شب با لب تشنه و با یک دل مضطر هر شب... ...یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است بر امامی که اسیری به بیابان دیده زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده اهل بیتش همه با صورت عریان دیده معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت است آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است جگرش سوخت... لبش سوخت... گلو سوخته است بهر آنکه سر و عمامه‌ی او سوخته است حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است چقدَر از غم این فاجعه افروخته است چشم بر نیزه‌ی شش‌ماهه فقط دوخته است یاد حلقوم علی حنجر او سوخته است این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده خنجری کند به جان پدرش افتاده دیده که در ته گودال سرش افتاده تشنه‌لب کشتن مذبوح شدیدا سخت است یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا یادش افتاده تن خونی بابا حالا بوریایی که خودش دیده و اما حالا دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است @raziolhossein
دلش را داغ و غم بیت الحزن کرد وجودش را پر از رنج و محن کرد نمی دانم چگونه با چه حالی تن صد چاک بابا را کفن کرد @raziolhossein