eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.7هزار دنبال‌کننده
612 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکرِ دلِ شب: زیارتِ عاشورا اسبابِ طلب: زیارتِ عاشورا یک عمر به برکتِ امامِ باقر داریم به لب زیارتِ عاشورا @raziolhossein
بر زین زهر خورده نشست آن که دیده بود جدش چگونه از سرِ زین بر زمین فتاد @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عباس از مقابلش امشب تکان نخورد طوری عنان گرفت که مرکب تکان نخورد با احتیاط خواهر خود را سوار کرد طوری که آب در دل زینب تکان نخورد .
به مناسبت حرکت کاروان سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سمت کربلا مپرس از من چه مظلومانه رفتند کبوترها به شب از لانه رفتند حرامی ها چه با این زمره کردند؟ که حج خود بدل بر عمره کردند صفا و مروه آن شب بی صفا شد که روح کعبه از کعبه جدا شد به شب از خانه، صاحب خانه می رفت پی یک شمع صد پروانه می رفت حرم شد از حرم یک باره خالی شده آواره مولا با موالی نگویم می رود مهمان کعبه رود از جسم کعبه جان کعبه نه بیت و حِجر و زمزم گریه می کرد که سنگین دلْ حَجَر هم گریه می کرد مقام از هجر، سوزی در جگر داشت که مولایش ز چشمش پای بر داشت به سوی حج اکبر رو گذارد که مُحرم اصغری شش ماهه دارد   روان با شوق دل سرو روان ها کنار محمل مادر جوان ها ز محمل می رود چون پرده بالا تبسم می کند بر نجمه، لیلا که هر کس خواست پیغمبر ببیند بگو آید رخ اکبر ببیند تفاخر، با تبسم گشت چون جفت نگاه نجمه با لیلا سخن گفت که بنگر در برم سرو چمن را در این وجه حسن، بنگر حسن را رباب آسا، رباب اندر خروش است دلش غوغا کنان و لب خموش است جوانان گرد مهدش جمع آیند همه شش ماهه را از هم ربایند ندانم از چه دستی آب خورده ست که یک غنچه دل صد باغ برده ست ادب را گرد او صف می کشیدند صدای عمه را تا می شنیدند به شب، مه چاکر و روز، آفتابش به کف قاسم عنان، اکبر رکابش کنار دیده از گریه یمی داشت دمی چشم از حسینش برنمی داشت خلاف بخت او، چشمش نمی خفت دل او با برادر، فاش می گفت: غم عشقت بیابان پرورم کرد هوای وصل بی بال و پرم کرد اگر چه شد عجین با غم گِل من ولی در این سفر، لرزد دل من از آن ترسم به غم دم ساز گردم تو را بگذارم و خود باز گردم خسان شادابی گلشن بگیرند همه بود و نبود من بگیرند کریم از خوشه چین خرمن نگیرد الهی حق تو را ازمن نگیرد اگر چه این سفر باشد خدایی ولی آید از آن بوی جدایی بیا و در کنارم ره سپر باش به نخل آرزوی من ثمر باش مگر با چشم و دل سیرت ببینم ز گلزار رخ تو گل بچینم @raziolhossein
کعبه محروم شد ز دیدارت یـابـن زهـرا خدا نگهدارت کربـلا مـی‌روی و یـا کوفه؟ یا به شام اوفتد سر و کارت؟ چه شود ای امام جود و کرم یک نگاه دگـر کنـی به حرم ای ز جــام بـلا شــده سـرمست دست و دل شسته از هر آن چه‌ که ‌هست چه شتابان روی به دیدنِ دوست جای گل سر گرفته‌ای سر دست از حریمت برون شدی مولا عازم حج خـون شدی مولا هشتِ ذیحجه مردم عالم همه رو آورند سوی حرم تو دل شب ز بیت امـن خدا سر به صحرا نهی قدم به قدم کعبه تا صبح ناله سر می‌کرد پســر فاطمــه مــرو برگرد کعبه با سوز و اشک و ناله و آه بـر نمـی‌دارد از تـو چشم نگاه سفر تیر و نیـزه و عطـش است طفل شش ماهـه را مبـر همراه از سفیدی حنجرش پیداست این پسر ذبح سیدالشهداست نظری کن به غنچه یاست ثمـر سرخ بـاغ احسـاست اصغـرت را بگیـر از مـادر بسپارش به دست عباست چون صدایت زند جوابش ده از سـرشک دو دیده آبش ده نالـه‌ای بـر لـب سـلاله تـوست کـه شبیـه صـدای نالـه توست @raziolhossein
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین @raziolhossein
آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند  بار سفر مبند، دلم شور مي زند  گويا قيامت است،مَلك صور مي زند  من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند  گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند  ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند  مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند  اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين  آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين  حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين  پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين  پاشيدم آب پشت سر محمل رباب  با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين  اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد  يك ساربان اهل نظر را ببر حسين  او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست  چشمش مدام خيره به انگشتر شماست  با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين  شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين  با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم  اما هنوز مضطرب زينب توأم  يعقوب چشم آينه ها پير مي شود  اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود  دارد ز ديده قافله ات دور مي شود  كم كم بساط  روضه ي ما جور مي شود @raziolhossein
هر دم به گوشم می‌رسد آوای زنگ قافله این قافله تا کربلا، دیگر ندارد فاصله از کعبه‌ی گل آمده، تا کعبه‌ی دل می‌رود این کاروان غم فزا؛ منزل به منزل می‌رود یک زن میان محملی، بر ناقه در تاب و تب است عباس و اکبر دور او، این زن خدایا زینب است لحظه به لحظه می‌شود درد و غمش در دل فزون گوید حسینش زیر لب، انّا الیه راجعون نجمه نمی‌گیرد نگاه از روی ماه قاسمش با اشک حسرت میزند، شانه به موی قاسمش در مهد آغوش رباب؛ رفته علی‌اصغر به خواب بوسد گلوی نـاز او؛ امّا دلش در اضطراب وقتی رقیه پرده محمل به بالا می‌برد دل می‌برد از قافله، چون نام بابا می‌برد @raziolhossein
می‌خواست کفر، افکند از جوش، کعبه را تا اهل دین، کنند فراموش، کعبه را بگرفت جا به دامن کرب‌وبلا، حسین با درد و غم نمود هم آغوش، کعبه را شد زنده دین حق ز قیامش اگر چه، کرد اندر عزای خویش سیه‌پوش، کعبه را خون خدا به کرب‌وبلا موج می‌زند بینم ولیک، ساکت و خاموش، کعبه را بوی خوشی، که می‌وزد از تربت حسین گویی که برده تا ابد از هوش، کعبه را بنگر مقام و رتبه، که در پیش کربلا شد حلقۀ ارادت، در گوش، کعبه را از بس که اشک ریخته، در ماتم حسین چون زمزم است، چشمۀ پر جوش، کعبه را یا نیست جز خیال شه کربلا، به سر یا خاطرم نموده فراموش، کعبه را @raziolhossein
اى مُحرمان مَحرم! بار سفر ببندید احرام حجّ خونین بار دگر ببندید من خود خلیل عشق و چاووش کربلایم چاووش کربلا را بار سفر ببندید عشق خداى خوانَد ما را به حجّ برتر دامان عشقبازى نک بر کمر ببندید ما را رضاى جانان،اصل‌است و غیر از این‌فرع از آنچه او نخواهد، باید نظر ببندید بر پرده‌هاى محمل، آیات خون نویسید بر گردن شترها زنگ خطر ببندید در حجره‌هاى جنّت ماییم و وصل حوران از حِجر، دل بگیرید؛ چشم از حَجَر ببندید هر کس شهید باشد، جاوید زنده باشد با پنجۀ شهادت بر مرگ در ببندید در پیش تیغ و پیکان، جان را به کف بگیرید وز سوز تشنه‌کامى، دل در شرر ببندید بر موج آب دریا داغ عطش گذارید وز داغ نوجوانان زخم جگر ببندید اى دختران معصوم! دل از پدر ببرّید وى مادران مظلوم! چشم از پسر ببندید عبّاس و اکبر من! بر گرد خواهر من بر هر که جز محارم، راه نظر ببندید تقدیر ما «مؤیّد»! باشد چو در شهادت هرگز نمی‌توانید دست قدر ببندید @raziolhossein