eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
756 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دست هایم در این سیاهیِ شب به دعا می شود بلند حسین من که آب از سرم گذشته ! ولی پسرانم چه می شوند حسین ؟ کاش اشک مرا نمی دیدند پا گذارم چگونه بر دلِ خویش ؟ این دو دلبندِ پاره ی تن را می سپارم به دستِ قاتل خویش ! موج می زد سرِ نماز عشاء جمعیت در سجود پشت سرم وقتی از مسجد آمدم بیرون یک نفر هم نبود پشت سرم !!! تا سحر، خانه های در بسته غربتم را نظاره می کردند میزبان ها به نیتِ قتلم با وضو استخاره می کردند از علی کینه ی بدی دارد جهلِ کوفه به وحشتم انداخت تنگی کوچه هایِ تاریکش جانِ زهرا ! به زحمتم انداخت بدترین درد ، درد حیرانی ست بُرده هر درد دیگر از یادم بعد تنها شدن ، غریب شدن تازه به کوچه گردی افتادم ! آخرِ داستان این بیعت شده کابوس مسلمت هر شب کوچه گردیِ من فدای سرت ! وای از کوچه گردیِ زینب.... @raziolhossein
درظهر غدير تا كه موسای نبی بوسه به رخ منور هارون زد چشمان حسودان و بخيلان عرب از شدت غم ، از حدقه بيرون زد از مشرق دستهای پر مهر نبی خورشيد ولايت و امامت تابيد با شوق ملائک همه فرياد زدند: « تا كور شود هر آنكه نتواند ديد» فرمود نبی به امر معبود وَدود بر امت من علی امام است امام اين مژده ی من به شيعيانش، دوزخ بر شيعه ی مرتضی حرام است حرام گُل كرد سپيده ی تبسم به لبش تا آيه ی «اكملتُ لكُم» نازل شد فرمود: خوشا به حالتان ای مردم با حُب علی دين شما كامل شد فرمود خدا ولايت حيدر را بر آدم و نسل بعد او واجب كرد در روز ازل كليد فردوسش را تقديم ِ علی بن ابيطالب كرد فرمود: برادرم علی مَحرم ماست از عالم غيب مثل من آگاه است قرآن چقدر مدح و ثنايش را گفت او نقطه ی زير باء بسم الله است فرمود كه يادگار من بين شما تا روز حساب، عترت و قرآن است بايد كه به هر دوشان تمسک جوييد اين راه نجات اصلی انسان است ذكر صلوات عرشيان می آمد تا رفت به سوی آسمان دست ِ علی از عرش بلند و يک صدا می گفتند: اَلحَق كه اميرمومنان است علی جبريل به خدمت علی آمد و گفت تبريک؛ كه اين مقام زيبنده ی توست ای حضرت بوتراب درهر دو جهان هارونی ِ اين قوم برازنده ی توست جبريل به جانشين پيغمبر گفت ای مظهر افتادگی و آقايی مردم اگر امروز امامت خوانند عمريست امام عالم بالايی از فتنه ی بين كوچه ها می ترسم از سيلی و بغض يک پسر می ترسم دلواپس غربت تو هستم آقا از آتش و ميخ پشت ِ در می ترسم با ديدن اين بركه و گودال غدير يكباره به ياد كربلا افتادم در گودی قتلگاه خود را ديدم بر پای حسين سر جدا افتادم @raziolhossein
تا علی هست با نسب تر نیست صحبت از جانشین دیگر نیست هیچ کس با علی برابر نیست مرد میدان سخت خیبر نیست دست بالای دست حیدر نیست تکیه ی بر تخت کبریا داده به جنون درس ابتلا داده اذن افشایِ راز را داده در ازل دست با خدا داده دست بالای دست حیدر نیست تیغِ طوفان سوار می گوید قبضه ی کهنه کار می گوید فاتح کارزار می گوید تا ابد ذوالفقار می گوید دست بالای دست حیدر نیست نه فقط ذوالفقار می گوید کعبه با افتخار می گوید عاشقی روی دار می گوید قنبر شهریار می گوید دست بالای دست حیدر نیست خسته از فتنه ها نشد جنگید فارغ از روح و کالبد جنگید تا که جان داشت،تاکه شد،جنگید با نود زخم در اُحُد جنگید دست بالای دست حیدر نیست این مثل از زبان اغیار است دست بالایِ دست بسیار است شرح نقدش، هزار طومار است شک نکن! عالمی خبر دار است دست بالای دست حیدر نیست در نجف، گبر و صوفی و هندو مست از لا اله ألا هو چه بگویم از آن خَم ابرو می شود دست دشمنانش رو دست بالای دست حیدر نیست باغ در چنگ خاروخس افتاد برق تیغش پیِ هرس افتاد سر به سر، سر به پیش و پس افتاد ملک الموت از نفس افتاد دست بالای دست حیدر نیست فارغ از قیل و قال می گویند نطفه های حلال می گویند مستند، با مثال می گویند از «بحار» و «خصال» می گویند دست بالای دست حیدر نیست @raziolhossein
ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود! ترسم این است رقیه سر بازار رود کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟ دخترت را ملأ عام ببینی چه کنم !؟ ترسم این است به دل کینه تلنبار کنند خواهرت را دم دروازه گرفتار کنند راضی‌ام از تن من جامه به غارت ببرند راضی‌ام دختر من را به اسارت ببرند راضی‌ام طعنه به من عالم و آدم بزند راضی‌ام حرمله با تیر به چشمم بزند در عوض، مجلس اغیار نیاید زینب بین انظار به اجبار نیاید زینب من خجالت زده‌ام بابت فردا، ای داد جگرم سوخت! جگر گوشه‌ی زهرا ، ای داد جگرم سوخت جگر گوشه‌ی زهرا! برگرد بابت کشتن تو آمده فتوا، برگرد چه بلاها که سر نامه‌برت آوردند ! یادم آمد چه به روز پدرت آوردند من نوشتم که بیایی، همه تقصیر من است تشنگی پسر فاطمه تقصیر من است مادرت فاطمه گیرم که مرا هم بخشید من خودم را سر آن نامه نخواهم بخشید   چه بگویم! که در این بُغض سخن می‌ماند تن عریان تو بی غسل و کفن می‌ماند.. @raziolhossein
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین... در وقت مرگ، چهرۀ ما دیدنی‌تر است از اشک‌هایِ شوق ملاقات با حسین هنگام غسل دادن ما، روضه‌خوان بگو: عالم فدای بی‌کفن کربلا حسین با گریه بر غریبی او خاکمان کنید بر ریگ‌های داغ، تنش شد رها حسین وقتی به سمت قبر سرازیر می‌شویم مشکل‌گشای ماست در آن تنگنا حسین نوکر به اسم و رسم خودش بی‌علاقه است بر سنگ قبر ما بنویسید: «یا حسین» در گیر و دار محشر و هول و هراس آن فریاد استغاثۀ ما یک‌صدا: حسین... @raziolhossein
عکس امشب که خوش‌ احوال تو را می‌بینم عصر فردا ته گودال تو را می‌بینم آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم شانه بر مو بزنی، آینه دارت باشم چقدَر پیر شدی!؟ از حسنم پیرتری! از من خسته به والله! زمین‌گیرتری! مادرم بود که آگاه ز تقدیرم کرد من اگر پیر شدم، پیری تو پیرم کرد عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن ته گودال به چشم تر من رحمی کن من ببینم که تو بی پیرهَنی می‌میرم تکیه بر نیزه‌ی غربت بزنی، می‌میرم سر گودال من از هول و ولا خواهم مرد زودتر از تو در این کرب و بلا خواهم مرد پنجه‌ی کینه به مویت برسد، من چه کنم!؟ نیزه‌ای زیر گلویت برسد، من چه کنم! مُردم از غم، بروم فکر اسیری باشم قبل از آن، فکر مهیّای حصیری باشم @raziolhossein
در کوفه ماندم چه گذشته بر دلِ زینب ! وای از شلوغی های دورِ محمل زینب                                                         انگار نه انگار نسبت با بزرگان داشت! در کوفه تا دیروز او تفسیر قرآن داشت در روزِ روشن ، دید جولان دادن شب را      شاگردهایش خارجی خواندند زینب را  زخم زبان از چهره هایی آشنا می خورد سنگ ملامت از در و همسایه ها می خورد زینب نه تنها از منافق کم محلی دید از هم محلی های سابق کم محلی دید ! از دست عباسش که کاری بر نمی آمد از آستین پاره ، معجر در نمی آمد                                      او که سرِ سجاده همراز ملائک بود        وقت قنوتش شوقِ پرواز ملائک بود در سجده هایش واقف از سِری مگو می شد                                                      با حضرت باری تعالی روبرو می شد محشر به پا شد! لرزه بر هفت آسمان افتاد                                                      وقتی عنان ناقه اش دستِ سنان افتاد                                                           ناموس آل الله بر محمل معذب بود         هم صحبتی با شمر، قتلِ صبر زینب بود @raziolhossein
در کوفه ماندم چه گذشته بر دلِ زینب ! وای از شلوغی های دورِ محمل زینب انگار نه انگار نسبت با بزرگان داشت! در کوفه تا دیروز او تفسیر قرآن داشت در روزِ روشن ، دید جولان دادن شب را شاگردهایش خارجی خواندند زینب را زخم زبان از چهره هایی آشنا می خورد سنگ ملامت از در و همسایه ها می خورد زینب نه تنها از منافق کم محلی دید از هم محلی های سابق کم محلی دید ! از دست عباسش که کاری بر نمی آمد از آستین پاره ، معجر در نمی آمد او که سرِ سجاده همراز ملائک بود وقت قنوتش شوقِ پرواز ملائک بود در سجده هایش واقف از سِری مگو می شد با حضرت باری تعالی روبرو می شد محشر به پا شد! لرزه بر هفت آسمان افتاد وقتی عنان ناقه اش دستِ سنان افتاد ناموس آل الله بر محمل معذب بود هم صحبتی با شمر، قتلِ صبر زینب بود @raziolhossein
بر دلم صبح ازل ، مِهرت نظر انداخته گوشه چشمی بر من خونین جگر انداخته بنده ای ؟ پروردگاری ؟ این شکوه لایزال شاعرانت را به اما و اگر انداخته ساقی معراج ! عرش گنبد خضرایی ات هر ملک را در فلک از بال و پر انداخته نسخه ی درمان نمی خواهند بیماران عشق درد را چشم طبیبت‌ از اثر انداخته مهربانی نگاهت ای زلال سر به  زیر دولت تزویر را از زور و زر انداخته این تنور داغ مدح خلق و خوی قدسی ات نان خوبی دامن اهل هنر انداخته ذوق ماندن در جهان بعد از خدیجه با تو نیست خاطراتش در سرت شوق سفر انداخته َبر من دل نازک دلداده رحمی کن رئوف در مصاف داغ تو ، صبرم سپر انداخته آمدم بر آستانت در زنم یادم نبود ! میخ سرخی کوثرت را پشت در انداخته @raziolhossein
بر دلم صبح ازل ، مِهرت نظر انداخته گوشه چشمی بر من خونین جگر انداخته بنده ای ؟ پروردگاری ؟ این شکوه لایزال شاعرانت را به اما و اگر انداخته ساقی معراج ! عرش گنبد خضرایی ات هر ملک را در فلک از بال و پر انداخته نسخه ی درمان نمی خواهند بیماران عشق درد را چشم طبیبت‌ از اثر انداخته مهربانی نگاهت ای زلال سر به  زیر دولت تزویر را از زور و زر انداخته این تنور داغ مدح خلق و خوی قدسی ات نان خوبی دامن اهل هنر انداخته ذوق ماندن در جهان بعد از خدیجه با تو نیست خاطراتش در سرت شوق سفر انداخته َبر من دل نازک دلداده رحمی کن رئوف در مصاف داغ تو ، صبرم سپر انداخته آمدم بر آستانت در زنم یادم نبود ! میخ سرخی کوثرت را پشت در انداخته @raziolhossein
بر دلم صبح ازل ، مِهرت نظر انداخته گوشه چشمی بر من خونین جگر انداخته بنده ای ؟ پروردگاری ؟ این شکوه لایزال شاعرانت را به اما و اگر انداخته ساقی معراج ! عرش گنبد خضرایی ات هر ملک را در فلک از بال و پر انداخته نسخه ی درمان نمی خواهند بیماران عشق درد را چشم طبیبت‌ از اثر انداخته مهربانی نگاهت ای زلال سر به  زیر دولت تزویر را از زور و زر انداخته این تنور داغ مدح خلق و خوی قدسی ات نان خوبی دامن اهل هنر انداخته ذوق ماندن در جهان بعد از خدیجه با تو نیست خاطراتش در سرت شوق سفر انداخته َبر من دل نازک دلداده رحمی کن رئوف در مصاف داغ تو ، صبرم سپر انداخته آمدم بر آستانت در زنم یادم نبود ! میخ سرخی کوثرت را پشت در انداخته @raziolhossein
قداره به دست با شعف می آیی پابوسی سلطان نجف می آیی از شوق قدم هات طرب می ریزد از خنده ی لبهات رطب می ریزد باید که تو قاصد سحر باشی مرد ما منتظریم !؟ خوش خبر باشی مرد ای عزت ری! دست مریزاد به تو امروز عجب قرعه ای افتاد به تو! شاهین سعادت به تو رو آورده از میکده ی ولا سبو آورده امروز به ابلیس غضب کردی مرد امروز سقیفه را ادب کردی مرد ملعون زمان، حساب دستش آمد آن دسته ی آسیاب دستش آمد! تیغ تو تلافی فدک شد فیروز امروز دلِ حسن خُنک شد فیروز خیرالعملت توشه ی نیکویت شد تا روز جزا نبی دعاگویت شد این مزد، به کوه دِرهمی می ارزد لبخند حسن به عالمی می ارزد ابیاتی از یک مثنوی بلند... @raziolhossein