eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.5هزار دنبال‌کننده
557 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیمی آمد و درهای آسمان وا شد در آسمان مدینه ستاره پیدا شد همینکه غنچه‌ی یاسی دگر شکوفا شد خبر رسید دوباره حسین بابا شد سحر شد و شرف‌الشمسی از سما آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد عروس فاطمه این بار دختر آورده برای حضرت صدیقه کوثر آورده چه کوثری، چه بگویم چه گوهر آورده برای حضرت ارباب، نوبر آورده دهید مژده که نوری ز کبریا آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد لباس پولکیِ این بنفشه الماس است و عطر و بوی تنش از عصاره ی یاس است شبیه فاطمه این نازدانه حساس است و در شگفتی‌اش این بس، عموش عباس است بشیری آمد و گفتا گل خدا آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد به روی دست اباالفضل تا تبسم کرد فرات، از هیجان در خودش تلاطم کرد کبوتری به مناره شد و ترنم کرد فرشته دور و برش، دست و پای خود گم کرد حسین را گلی از باغ هل‌اتی آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد کشیده پای لبش قطره قطره دریا را اسیر خویش نموده وجود سقا را نوشته‌اند به پایش نگاه زهرا را و زنده کرد به یک یاحسین، دنیا را برای تهنیت از عرش، مرتضی آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد نگینِ شمسیِ انگشتر علمدار است کنار حضرت ارباب، گرم اذکار است علیِ اکبر لیلا بر او گرفتار است جمال حضرت زهرا در او پدیدار است ستاره‌ی شب تاریک نینوا آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد چه قدر غنچه‌ی لبهای او عسل دارد گرفته شاخه‌ای از یاس و در بغل دارد که گفته دختر ارباب ما بدل دارد ؟ به زیر هر قدمش کوهی از زُهَل دارد کسی به شکل بشر با فرشته‌ها آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد کلام و حرف خدا بوده ذکر آغازش همیشه و همه جا بوده عمه هم‌رازش حسین، از دل و جان می‌خرد به دل نازش به روی دوش ابالفضل اوج پروازش بهشت گفت، بهشت من از کجا آمد؟ رقیه دختر سلطان کربلا آمد @raziolhossein
با چشم تر بالا سرش افتادم از پا با زخم‌های پیکرش افتادم از پا وقتی که گیر افتاد بین تیر و نیزه افتاد تا بال و پرش افتادم از پا خیلی دلش می‌خواست آب‌آور بماند از حسرت چشم ترش افتادم از پا در قحطیِ آب اصغرم را دادم از دست پیش نگاه مادرش افتادم از پا دلگرمیِ اهل حرم می‌رفت و من هم با آهِ سرد آخرش افتادم از پا تا ناله‌ی ادرک اخایش را شنیدم بالای جسم پرپرش افتادم از پا او که تمام عمر اشکم را ندیده اصلا نمی‌شد باورش افتادم از پا از خیمه‌گه تا علقمه خیلی دویدم وقتی رسیدم در برش افتادم از پا زینب پس از عباس در پیش نگاهم تا زد گره بر معجرش افتادم از پا قلب کبابش را به تیرِ کینه بستند با یاد قلب مضطرش افتادم از پا وقتی عمود خیمه‌اش را می‌کشیدم با آه آهِ خواهرش افتادم از پا @raziolhossein
وقتی که گهواره است دستان برادر خواهر رسید اول به دامان برادر بعد از ولادت گریه کرد و مادرش گفت آرام باش ای دخترم، جانِ برادر معلوم شد از کودکی یار حسین است این خواهری که هست درمان برادر عکس حسینش بینِ قاب چشم هایش عکس خودش هم بینِ چشمان برادر زینب اگرچه زینتِ باباست، اما اثبات کرده هست گریان برادر دست برادر بالش زیر سرش بود اینگونه بود هر روز مهمان برادر لالاییِ شبهای او نام حسین است پس بوده از اول مسلمان برادر یک شب نشد بی روی دلدارش بخوابد این است ماندن پای پیمان برادر پنجاه و چندی سالِ بعد، آمد به مقتل افتاد روی جسمِ بی جان برادر فریاد زد حالا که پیراهن نداری زینب فدای جسم عریان برادر... @raziolhossein
من عزادارِ شهِ تشنه لبم کوهی از صبر و وقار و ادبم من کنیزِ پسر فاطمه ام مادرِ شیرِ نرِ علقمه ام مادر جعفر و عبداللهم جان نثارِ درِ ثارااللهم مادرِ چار غیورِ عربم زین سبب اُمِ بنین شد لقبم مادر باغِ گلِ یاسم من مادرِ حضرتِ عباسم من پسرم بود علمدارِ حسین ساقی و میر و سپهدارِ حسین پسرم یک تنِ یک لشکر بود قوَتِ بازوی او حیدر بود پسرم فانیِ فی اللهِ حسین اولین جان به کفِ راهِ حسین سیدی! ذکرِ لبش هرشب بود پاسبانِ حرمِ زینب بود پاسبانِ حرمی پژمرده حرمی سوخته، آتش خورده پسرم در ادبش معنا شد تشنه لب بود ولی سقا شد تا که او راهیِ دریا می شد در حرم مرثیه بر پا می شد ناله ی اهل حرم واویلا دستِ عباس قلم، واویلا رفت تا آب بیارد اما دست ها از بدنش گشت جدا تیری آمد به دل مشک نشست تیر دیگر دلِ زینب بشکست مشک افتاد و ز دل آه کشید ز دلش ناله ی جانکاه کشید گفت ای تیر به چشمم خوردی در حرم آبرویم را بردی وعده ی آب به اصغر دادم حال با مشک زمین افتادم گفت طفلان همه در تاب و تبند همه ی اهلِ حرم تشنه لبند عاقبت گل پسرم را کشتند نورِ چشمان ترم را کشتند حال، من مانده ام و تنهایم تا قیامت خجل از زهرایم نه پسر دارم و نه فرزندی به لبم نیست دگر لبخندی @raziolhossein
بشیر گفت زمانی علم زمین افتاد... که دست حضرتِ صاحب کرم زمین افتاد بشیر گفت همین که سرت ز هم وا شد عقیله ای نگران، در حرم زمین افتاد بشیر گفت به چشمت سه شعبه کوبیدن ز کاسه چشمِ تو از این ستم زمین افتاد بشیر گفت که بالاسرت حسین آمد شکست پیشِ تو، در هر قدم زمین افتاد شنیده ام که تو قبل از حسین جان دادی شنیده ام ز غمت زینبم زمین افتاد تو در گلوی حسین حکمِ هر نفس بودی نفس نبود اگر بازدم زمین افتاد حسین قامتِ اِستاده و رشیدی داشت چه شد که تا شد و با قَدِ خم زمین افتاد؟ اگر چه بارِ مصیباتِ تو مرا خم کرد اگر چه با خبرِ تو، پرم زمین افتاد همینکه گفت بشیر آسمان ز عرش فتاد ز غُصه مادرِ پیر و کمانِ تو جان داد @raziolhossein
گهر از بطن دریا تا هویدا می‌شود امشب  جمال ایزد منان تجلا می‌شود امشب ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی گل زهرای مرضیه شکوفا می‌شود امشب به یمن مقدم باقر، امام پنجم شیعه  مدینه باز هم عرش معلا می‌شود امشب زمین و آسمان را نور باران کرده حق، زیرا  علی‌بن‌الحسین این بار بابا می‌شود امشب ملائک صف به صف اِستاده، در کف جام مِی دارند دوباره آبِ کوثر هم گوارا می‌شود امشب علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می‌شود امشب امام حلم و علم و حکمت از ره می‌رسد وقتی تمام علم در یک جمله معنا می‌شود امشب ز دامانِ عروسی پاک دامن در اذانِ صبح گلی زیبا به عالم باز اِهدا می‌شود امشب نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او دو چشم مادرش آنگونه دریا می‌شود امشب گدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی تمام شهر هم آید پذیرا می‌شود امشب زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می‌شود امشب امامِ باقر از ره می‌رسد ظلمت عَدَم گردد و درد عاشقی با او مداوا می‌شود امشب بشارت می‌دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می‌شود امشب @raziolhossein