eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.6هزار دنبال‌کننده
587 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُکَ فوقَ الثَّنا نور تو بینش‌گداز، حسن تو دانش‌گسل فکر تو اندیشه‌کاه، کُنه تو حیرت‌فزا بر درت اندیشه را شحنۀ غیرت زند لطمۀ حیرت به روی، سیلی جهل از قفا شاهد عرفان توست از همه کس بی‌نیاز گو همه دل‌ها بسوز، گو همه جان‌ها برآ نکتۀ توحید تو آن‌چه پسند آیدت عقل نگیرد فرو، کشف نیابد فرا علم تو آن‌جا که شد پرده‌نشین بُطون نیست مطالب درست، نیست دلایل رسا دانش و بینش به هم، یک به یک آمیخته ابجد عشق تو را هست نخستین هجا سطر بقا را تویی اول و آخر ولی اولِ بی‌ابتدا، آخرِ بی‌انتها خواسته عدلت به نور نظم جهان وجود داده به خورشید و مه ملک صباح و مسا هر گلی از گلشنت یافته رنگی دگر خندۀ گل زعفران، گریۀ خونین حنا پیش بزرگی تو خُرد، بزرگان همه چرخ به راه تو خاک، شاه به کویت گدا ما همه امّیدوار، جود تو امّیدبخش ما همه حاجت‌طلب، لطف تو حاجت‌روا از همه آزاده‌ام تا به توام پای‌بند وز همه بیگانه‌ام تا به توام آشنا دور فکن از دلم وز دل من دور به هرچه نه‌شوق و شعف،هرچه نه‌عشق و ولا صید محبت منم، آرزویم بس همین کز خَم فتراک شوق باز نگردم رها گر ز تو آید غمی بر دل غم‌پرورم موی به مویم کشد زمزمۀ مرحبا در شب تاریک غم کرده به درماندگی خاک‌نشینان جُرم بر کرمت اتّکا آن‌که تو افراختی بر سر اقبال او چتر سعادت کشد سایۀ بال هما داشت سلیمان به خود نام تو نقش نگین ورنه چه بندد پری آصِفِ بِن برخیا ای که به هر جا ظهور کرده به نام دگر هم عربی را اله، هم عجمی را خدا سجده به هر سو برم، قبله تویی غیر نه کعبۀ بطحا یکی‌ست با حرم ایلیا گم‌ره کوی تو را حرف جبین: قَدْ هَلَک سالک راه تو را نقش نگین: قَدْ نَجَی نام مسلمانی‌ام از وَرَقت دور باد تن به حرم معتکف، دل به صنم مبتلا عاجز و درمانده‌ام، بر دل من می‌کند نفس ستم بر ستم، حرص جفا بر جفا بر دل افسرده‌ام حیف که کردم چنین مشعل قدّوسیان کشتۀ باد هوا برمن و برحال من وای کزاین نفس‌شوم می‌رودم ناروا، می‌سزدم ناسزا داعیۀ این و آن از دل من دور کن نیست جز این ملتمس،نیست جز این‌مدَّعا مفتقرم مفتقر، برده به تو افتقار ملتجی‌ام ملتجی، کرده به تو التجا تا مگر از نور تو بدر شوم بر سپهر می‌طلبم از جهان همچو هلال انزوا تشنۀ فیض توام ابر عنایت ببار دجلۀ بغداد کن بادیۀ کربلا از تو کتابی به ماست علم نبوت در او فاتحۀ آن صفی، خاتمه‌اش مصطفی جنبش پرگار صنع شد ز ازل تا ابد زین دو فراهم رسید دایرۀ انبیا نور تو پست و بلند کرده احاطت همه خواه به کوه اُحد، خواه به غار حرا خرمن اصحاب شید چون نشود سوخته برق‌زنان ذوالفقار در کمر مرتضی از نظر ما گذشت وز بصر ما نهفت بس‌که بلندی گرفت کوکبۀ اصطفا خاتمۀ کار من هم به هدایت رسان چون تو خود آموختی فاتحۀ إهدنا بر سر آنم دگر کز سر بیچارگی ناله‌کنان درد دل ختم کنم بر دعا من که و حرف دعا کز ادبم دور باد علمُک فی کلِّ حال مُشتَملٌ حسبُنا @raziolhossein
هنگام فلق که آن شبِ غاسق رفت خونین به هوای یارِ خود، عاشق رفت تقدیر چنین بود که اندر شب قدر قرآنِ خموش آمد و ناطق رفت... @raziolhossein
شبی که آینه‌ام را به دستِ خاک سپردم هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟! شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش هر آن چه داغ که دیدم، هر آن چه غصه که خوردم شب آمدم که بگریم تمام درد دلم را سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم بدون فاطمه سخت است زندگی که پس از او برای آمدنِ روزِ مرگ، لحظه شمردم @raziolhossein
زبان حال حضرت زینب سلام الله در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است بيشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است لَخته‌خون بسته ببين چادرِ مادر امشب قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است قاتل از شيرِ تو نوشيده به من ميخندد يعنی ای كوفه نشين نوبتِ بابا شده است باز يك گوشه حسن گرم زبان ميگيرد باز اين خانه پُر از روضه‌یِ زهرا شده است ديدم آن روز در آن كوچه‌یِ باريك چه شد ديدم آن روز كه يك مُشت مُهَيّا شده است   وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است @raziolhossein
‍ ‍ آن حاکمی که یاد فقیران کشورش ناخفته سیر، یک شب از آن خشک نان، یکیست شاهی که داشت شوق یتیمی، رعیتش تا باشدش چو او پدری مهربان، یکیست آن محور ثبات عوالم که در عزاش رفت از قرار، ارض و سما هردوان، یکیست آن مایۀ فراغت جانها که در غمش از ساکنان چرخ برآمد فغان، یکیست آن اسوۀ فتوت و رادی که میکند با قاتلش معاملۀ میهمان، یکیست... @raziolhossein
امشب که نمک به زخم دین بگذارند آتش به پرِ روح الامین بگذارند نان آور هرشبی، نیامد امشب طفلان سرِ بی شام زمین بگذارند ....... اسماء خدا را به صفاتش دادند از جلوه فاطمه به ذاتش دادند دلتنگ رخ فاطمه اش بود علی وقت سحر از غصه نجاتش دادند ..... در کوفه نبود مرد الّا حیدر یار همه بود و بود تنها حیدر تا بود نشد ولی پس از کرببلا از کوفه گرفت مزد خود را حیدر @raziolhossein
خورشید پیش گنبد این شاه زرد نیست هر کس که خاک پای علی نیست مرد نیست یک شب میان صحن نجف داد می‌زدم گشتم نبود بهتر از این‌جا نگرد نیست @raziolhossein
خورشید پیش گنبد این شاه زرد نیست هر کس که خاک پای علی نیست مرد نیست یک شب میان صحن نجف داد می‌زدم گشتم نبود بهتر از این‌جا نگرد نیست @raziolhossein
خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم می کند آب مرا سرخی پلک تر تو تو نفس میکشی و من زنفس می افتم حق بده جان بدهم پای همین بستر تو چادر خاکی مادر به سر انداخته ام که شده شمع وجودم همه خاکستر تو استخوان درگلویت خار به چشمت مانده از همان روز که افتاد زمین همسر تو هیبت حیدری تو همه را می لرزاند ولی حالا چه قدر زرد شده پیکر تو جان من آه مکش که جگرم می سوزد صحبتی کن به فدای سخن آخر تو دم آخر به حسینت چه وصیت کردی؟ گفتی با گریه : فدای بدن پرپر تو ماجرا چیست که اینگونه به من میگویی دخترم چشم طمع هست برآن معجر تو @raziolhossein
شب وصل است و رسیده است ز ره دلدارش "فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش" شب گذشته‌است یتیمان علی جمع کنید بستری را که گرفته‌است شفا بیمارش بعد سی سال دعایش به اجابت برسید جان برون آمده با ناله آتشبارش* بی‌زبان خواست یکی محرم راز و، چو نیافت در دل شب به دل چاه سپرد اسرارش آخر این با که توان گفت که یک مرد غیور نتوانست حمایت کند از دلدارش عوض هر سخنی گفت بیا فضه بیا کار من نیست... تو بگشای گره از کارش ..... زیر لب زمزمه‌ای دارد اگر گوش کنید چیست؟ نجوای دلی غمزده با غمخوارش: آمدم کوفه نبینم دگر آن منزل را که تو فریاد زدی بین در و دیوارش حال با پای خودت آمده‌ای ای گل من چه گلی؟!... لاله‌صفت داغ به دو رخسارش دیده بر روی پیمبر به چه رو باز کنم؟ فاطمه بود امانت، من امانتدارش اینک ای کوفه علی نیز امانت به تو داد هان مبادا بکشانی به سر بازارش... _________ * نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ‏ @raziolhossein
دلت هوای اجل کرده نیمه جانی تو در انتظار و هوایی آسمانی تو بیا بگیر ز اسم خودت مدد ، برخیز هنوز هم که هنوز است ، پهلوانی تو امان ازین همه غربت به تازگی مَردم شده است باورشان که نمازخوانی تو چه قدر دل نگرانی برای قاتل خود فدای این همه لطفت ، چه مهربانی تو گرفته صبر مرا  ، رنگ چهره زردت بهار من چه شده زخمی ِ خزانی تو دوباره فاطمه یا فاطمه است روی لبت به یاد محسن و مادر چه بی امانی تو سر شکسته نکرده است رو به قبله تو را شهید روضه زهرای قد کمانی تو شبیه مادرمان فاطمه دم رفتن برای پیکر صد پاره روضه خوانی تو امان از آن سر بر نیزه ، وای از گودال امان ز کوفه و زینب ، اگر نمانی تو @raziolhossein
بابا اتاق پر شده از بوی مادرم وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم دیگر خجل نباش تو از روی مادرم فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم از پشت در دوباره تو را می زند صدا تا که به دست تو بدهد محسن تو را سی سال در نبودن مادر شکسته ای پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای در کوفه های درد مکرر شکسته ای از مردم و نبودن باور شکسته ای گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر یادت که هست مادر ما قد خمیده بود یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود یادت که هست محسن خود را ندیده بود یادت که هست غنچه خود را نچیده بود آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد موی منم شبیه تو بابا سپیده شد مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد مرهم برای این دل پرپر بیاورد تا خار را ز دیده ی تو در بیاورد حرفی بزن که مونس تو مادر آمده حالا که استخوان زگلویت در آمده بابا بگو به مادرم از غصه های من از کوفه های بعد تو و ماجرای من از بی حسین گشتن من از عزای من از کوفه گردی من و از کربلای من بابا بگو که زینب خود را دعا کند بعد از حسین زود مرا هم صدا کند مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد گریه برای گودی یک قتلگاه کرد پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد وشمر جالسٌ ... نفس مادرم گرفت سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت @raziolhossein