eitaa logo
قرارگاه ربیون
2.8هزار دنبال‌کننده
173 عکس
138 ویدیو
14 فایل
نبرد در میدان سخت، مقدمه بود. جنگ اصلی، اکنون بر سر باورها و روایت‌هاست. قرارگاهی عملیاتی با هویت طلبگی با راهبری استاد عابدینی ارتباط با ما: @A_deymekar
مشاهده در ایتا
دانلود
دو نکته‌ی رسانه‌ای 📝 وحید اخوت رعایت این دو نکته می‌تونه برخی از جهات جنگ روانی دشمن یا اطلاع‌رسانی اشتباهی خودی را محدود کند‌. باید این دو قاعده را جدای از هم رعایت کنیم: ۱. «برای ترتیب اثر دادن شخصی» به خبری که به شما می‌رسد با هر مقدار وثاقتی که خبر داشت، اشکالی ندارد اگر احتیاط کنید. مثلا اگر خبری آمد که روی فلان لینک کلیک نکنید یا موبایل خود را از خود دور کنید یا... حتی اگر ۱۰ درصد یا ۵ درصد احتمال صحت دادید، اشکالی ندارد احتیاط کنید. ۲. اما نسبت به «انتشار خبر و رساندن آن به دیگران» باید متفاوت عمل کرد. یعنی تنها در صورتی خبر وارده را علاوه بر عمل و احتیاط شخصی، بازنشر و گسترده کنید که حداقل ۵۰ درصد به بالا احتمال صحت بدهید. لذا اگر گفتند لینک زیر فلان پیام خراب است، با کمترین احتمال میتوانید احتیاط کنید و خودتان کلیک نکنید ولی این خبر را تنها در صورتی بازنشر کنید که بالای ۵۰ ۶۰ درصد احتمال صحت میدهید و اگر از آن موضوع سر در نمی آورید، اقدام به بازنشر نکنید. در روزهای گذشته دو مورد اطلاع‌رسانی غلط انجام شد. لینک موجود زیر پیامک دفتر رهبری خراب و ویروسی معرفی شد در صورتی که لینک سالم بود و فرمت کوتاه‌شده داشت. در موردی دیگر سفیر رژیم در آمریکا گفته بود که آنچه ما ۵شنبه و جمعه گذشته انجام دادیم (یعنی زمان گذشته) اگر توضیح داده شود و ابعادش بیان شود حتی از عملیات پیجری هم شگفت‌انگیزتر بود. اما به اشتباه این حرف را در معنای آینده فهمیده بودند و شایع کردند که سفیر رژیم گفته که در این ۵شنبه و جمعه که می‌آید (یعنی زمان آینده) ما یک شگفتانه بزرگتر از پیجری انجام خواهیم داد. هر دو این موارد سبب نگرانی و اضطراب بی مورد و بی دلیل بسیاری از افراد شده است و اگر ما حساب عمل شخصی خود با حساب بازنشر خبر را از هم جدا کنیم، این وضع بهتری پیدا میکند. 🔴 قرارگاه ربّیون رو دنبال کنید 👇👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3
جنگ احساس مسئولیت است، نه شلیک گلوله 📝 وحید اخوت این جمله منسوب به شهید عباس بابایی این روزها دائم در گوشم زنگ میزند: جنگ احساس مسئولیت است، نه شلیک گلوله آری هم‌رزمان... جنگ احساس مسئولیت است، نه شلیک گلوله جنگ اتمام حجت است، نه خالی کردن غضب بسیاری از فرماندهانی که شب جمعه پیش به شهادت رسیدند و خونشان ریخت، به‌طور خاص شهید رشید و شهید باقری، جنگ را از همه‌ی ما بیشتر احساس می‌کردند، ولی در مقابل سمج‌ترین و مصرترین افراد، تن به تصمیم جنگ نمی‌دادند، چون شروع حمله به رژیم، شلیک گلوله بود، ولی احساس مسئولیت نبود. خالی‌کردن غضب بود، ولی اتمام حجت نبود. این عزیزان با ریخته‌شدن خون خود و فرزندانشان بهای اتمام حجت را پرداخت کردند و جنگی مبتنی بر احساس مسئولیت روبروی ما گذاشتند. ما باید نسبت به جنگ دیدگاهی مسئولانه داشته باشیم. نه بترسیم، نه بترسانیم نه فریب بخوریم، نه همرزمان‌مان را فریب‌خورده بدانیم متحد باشیم و با به دوش کشیدن بار سنگین جهاد تبیین، از اتحاد و انسجام خود، پاسداری کنیم این جنگ روزهای سختی داشته، روزهای سخت‌تری هم ممکن است داشته باشد، ما خدای نکرده جایی می‌شکنیم که عقیده‌ی واحدمان بشکند و عمود خیمه‌مان زمین بخورد. باید مسئولانه از وحدت و همدلی بین خودمان چه در اینجا بین خودمان و چه در بین مردم، عمیقأ پاسداری کنیم. در نقدهایمان، جراح باشیم که ظریف میبرد تا غده را با دقت خارج کند و بافت آسیب نبیند، قصاب نباشیم که کارد را بی‌مبالات می‌گذارد و رگ و گوشت و پی و استخوان را با هم می‌برد. آیات ابتدایی سوره‌ی حجرات جدا کارگشاست. لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی لا تقدموا بین یدی الله و رسوله ان جائکم فاسق بنبإ فتبینوا ان تصیبوا قوما‌ بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین ببینیم دشمن کجا خبرسازی می‌کند، همانجا مشق همبستگی و وحدت کلمه کنیم خوانش و تبیین ما از نسبت میان دیپلماسی و میدان این است که دیپلماسی مکمل میدان است. بار این جهاد تبیین به دوش ماست... ما امروز هیچ دوقطبی غیر از اسلام و کفر، غیر از ایران و اسرائیل نداریم. همه‌ی دوگانه‌های پیشین رنگ باخته است. دیپلمات می‌خواهد ضرباتی که میدان میزند را نقد کند‌. سرباز میدان و سرباز دیپلماسی در هماهنگی با هم ذیل دستورات فرماندهی عمل می‌کنند. ما در حال مبارزه با دشمن در دو ساحت دیپلماسی و میدان هستیم و در هر ساحتی با ادبیات و لوازم خودش نقشه‌ی خود را پیش می‌بریم و در نهایت تسلیم خواست و اراده‌ی الهی هستیم. البته که در همه‌ی این حرفها می‌توان تردید کرد، همه‌ی این کارها را می‌توان به دیده‌ی شک نگاه کرد، ولی باید دانست که وسوسه از شیطان است. بدبینی به همسنگر از شیطان است و خوشبینی به همرزم الهی است. این جهاد ماست. جهاد خوشبینی در برابر حس بدبینی، جهاد لعنت کردن وساوس شیطان. جهاد مناصحه نسبت به خودی، نه مقابله با خودی. نقد هم اگر می‌خواهد باشد که باید باشد، مثل جراح، نه مثل قصاب. 🔴 قرارگاه ربّیون رو دنبال کنید 👇👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3
میجنگیم، میمیریم، ذلت نمی پذیریم... «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ» کلاه سرمان نرود. سرگرم نامساله ها نشویم. متفرقمان نکنند. در عالم یک دوگانه بیشتر قابل تصویر نیست. ایمان و کفر. حق و باطل. الهی و غیرالهی. اگر در میان چکاچک شمشیران گفتند یا «مذاکره» یا «جنگ» باور نکن. این هر دو راهبردی است در مسیر مبارزه دائمی جبهه حق در مقابل باطل. هر کدام به فراخور زمان، خط مبارزه است. دوگان اصلی این است که شما بخواهی جبهه حق را از حق بودن بیندازی. چگونه؟ با تحمیل. ما نه اهل «جنگ تحمیلی» هستیم و نه اهل «صلح تحمیلی». مشکل ما اساسا با تحمیل است. تحمیلی که حق را از حق بودن بیاندازد و به باطل بکشاند. تحمیلی که وظیفه اصلی را به خاطر اقتضائات میدانی کنار بگذارد و سرکار برود. کی میتوانند به تو تحمیل کنند؟ وقتی احساس ضعف و سستی کنی. جبهه حق به واسطه قدرت ایمانش باید آنقدر اقتدار داشته باشد که به فراخور زمان بتواند یکی یا هردوی این راهبردها را برگزیند. اگر این راهبرد ها به او تحمیل شد یعنی از خود سستی نشان داده. پس حالا که زده ایم تل آویو و حیفا را مچاله کرده ایم نباید مذاکره کنیم؟! اگر شرایط اقتضا کند حتما مذاکره میکنیم. اما مذاکره ای که بوی تحمیل میدهد را نه حالا، که هیچ وقت بر نمی تابیم. اصلا مذاکره مال شرایط غلبه است. وقتی غلبه به حدی بود که دست برترت را همه می دیدند، حالا میتوانی با دست پر مذاکره کنی. تازه مذاکره معنا پیدا میکند. آن مذاکره ای که با گردن کج و دست دراز انجام میدادی اشتباه بود. آن مذاکره ای که از سستی و بی حسی و بی غیرتی بود اشتباه بود. آن مذاکره ای که با محاسبات مادی و از سر قبول نکردن ماموریت الهی بود اشتباه بود. آن مذاکره ای که جبهه حق را به خشم می آورد و حرف ولی را بر نمی تافت اشتباه بود. حواست باشد... آن فرستاده ولی که به خیمه دشمن رفته تا پیروزی نهایی را رقم بزند، خودی است. تحذیرش بده. عتابش کن. با او اتمام حجت کن. اما از دایره رزمندگان بیرونش نینداز. اگر دیدی تغییر کرد و خواست تحمیل کند، جلویش بایست. به امید پیروزی جبهه حق علیه باطل 🔴 قرارگاه ربّیون رو دنبال کنید 👇👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3
ذخیره‌ی انرژی 📝 خانم محققیان سمت مصلی می‌رفتم و فکر می‌کردم، نمازجمعه؟ از من؟ بعید است. از من که آفتاب برایم سَم است و حتی برای پهن کردن لباس‌های سفید، روی بند حیاط جلوی آفتاب نباید بروم؟ حالا در بحبوحه‌ی جنگ و تهدید، تحت سلطنت خورشید خرداد ماه، کف خیابان بودم و خبری از سایه و خُنکی پیدا نمی‌شد. بطری آب را روی چادر مشکی خالی کردم. عینک دودی را به صورت چسباندم و تصمیم گرفتم حرف نزنم، نخندم، شعار ندهم و خلاصه هیچ عکس‌العملی نداشته باشم تا انرژی ذخیره کنم و فشار مغزم بالا نرود. به خیابان اصلی رسيدم. برای یافتن سایه، خیابان را رصد کردم. توی پیاده‌رو، پشت کرکره‌ی پایین آمده‌ی مغازه‌ای سایه دیدم. سریع سجاده‌ام را همانجا پهن کردم. چشمم را بستم و شروع کردم به تنفس عمیق. از صدای همزمان گریه‌ی دو نوزاد چشمانم بی‌اراده باز شد. زنی کنارم زیرانداز پهن می‌کرد و نوزادهای دوقلویش، در کالسکه اووَ اووَ می‌کردند. سرشان را نوازش کردم. موهایشان مثل پر جوجه نرم و نازک بود. ساکت شدند. یکدفعه آب سردی با فشار روی سر و صورتم پاشید‌ه شد. بلند پرسیدم: "چی بود؟" مادر دوقلوها به جلو اشاره کرد. پیرزنی، چادر گل‌دارش را دور کمر بسته بود و با شیلنگ به مردم آب می‌پاشید. بیخیال ذخیره‌ی انرژی شدم. برایش دست تکان دادم و بلند خندیدم. جمعیت متراکم می‌شد، صف‌های نماز شکل می‌گرفت و صدای مرگ بر آمریکا از هر طرف می‌آمد. مرد کفن‌پوشی با یک بغل پرچم سه رنگ ایران، پشت وانتی رفت و فریاد زد: "پرچم نذری! پرچم نذری!" جمعیت برای گرفتن پرچم، دور وانت جمع شد. مادر دوقلوها سَر کج کرد و به پرچم‌ها خیره ماند. گفتم: "شما کنار بچه‌ها باشید، می‌رم براتون پرچم می‌گیرم." از سایه و مکان امنم بیرون رفتم. زیر برق آفتاب در صف پرچم نذری ایستادم‌ و آرام زمزمه کردم: "مرگ بر آمریکا" حلقه‌ی جمعیت بلند جوابم داد: "مرگ بر آمریکااا" خون در رگ‌هایم جوشید، آفتاب و فشار مغزی از یادم رفت، محکم‌تر شعار دادم: "مرگ بر آمریکااا" جمعیت بلندتر جواب داد. دستم را دراز کردم. پرچم گرفتم و مثل کاپ قهرمانی در آسمان بالا بردم، تکان دادم و فریاد زدم: "مرگ بر اسرائیییل" 🔴 قرارگاه ربّیون رو دنبال کنید 👇👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3
ما در خیال بودیم و او در وسط صحنه ی جنگ 📝 خارکن ماشین جهاد در پیچ خم جاده‌ی خاکی بدجوری بالا و پایین می رفت ...تپه ماهور های پر از خار اطراف مرز بی صدا و ساکت خود را به دست تابش بی امان خورشید سپرده بودند... عرق از سر و رویمان جاری بود ..جیره ی آب مان هم به قدری بود که فقط جلوی تلف شدنمان را می گرفت از دور آبادی نیمه خراب کوچکی دیده می شد.. هنوز زندگی در جریان بود...آن هم وسط آنهمه توپ و خمپاره کاش من هم در خط مقدم پشت خاکریز ها بودم...آنجا صفای دیگری داشت ولی صد حیف که ماموریتم چیز دیگری بود! در پیچ تند یکی از همان تپه ها پیرمرد خارکنی در سایه ی ناچیز تخته سنگی نشسته بود صورت آفتاب سوخته اش گواه همه چیز بود با همان حال خسته و کم رمق دستی برایمان تکان داد...لحظه ای کنارش ایستادیم و احوالش را پرسیدیم... گفت ساکن همان روستای نیمه خراب است و مشغول مبارزه با آمریکاست...! لبخندی روی لبانمان نقش بست ما در خیال خط مقدم مبارزه با حزب بعث بودیم او در خیال مبارزه با آمریکا... لبخندمان را که دید گفت من هر روز برای خارکنی به اینجا می آیم تا با مصرف نکردن نفت و سوزاندن همین خارها سهمی داشته باشم در جنگ لبخند روی لبمان خشکید ...ما در خیال بودیم و او در وسط صحنه ی جنگ 🔴 قرارگاه ربّیون رو دنبال کنید 👇👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3
انسان در بین تمام موجودات مسیر نامتناهی کمال را در پیش دارد و اگر بخواهد این مسیر را طی کند توان نامتناهی میخواد. توان نامتناهی امکان حرکت نامتناهی را در لحظه فراهم می آورد. چه زیباست پر کشیدن سیمرغ های وجودی شهیدان، بسوی نامتناهی! و چه هیجان انگیز است که ما مرغان در قفس را بال پرواز می بخشند. وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ. هر قدر دلمان را با راه شهیدان آشنا و همراه کنیم ما را در لحظه به مقصد می رسانند. تشییع شهدای اقتدار ایران تهران - شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴ محمدرضا عابدینی 🔴 قرارگاه ربیون رو دنبال کنید 👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3