eitaa logo
قرارگاه ربیون
2.8هزار دنبال‌کننده
173 عکس
138 ویدیو
14 فایل
نبرد در میدان سخت، مقدمه بود. جنگ اصلی، اکنون بر سر باورها و روایت‌هاست. قرارگاهی عملیاتی با هویت طلبگی با راهبری استاد عابدینی ارتباط با ما: @A_deymekar
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 پویش زندگی جاریست همه چیز باید مثل همیشه باشد... و من در اوج توکل در بلندای استقامت ایستادگی خواهم کرد... من یک زنم... سنگر جهادم خانه است... همانم که از دامنه ی وجودم مرد به معراج می رود. با قوت به زندگی عادی‌ام ادامه می دهم و به امر رهبرم لبیک می گویم✨ بیایید همه با هم با به اشتراک گذاشتن تصاویر زندگی عادی مان به حفظ این سنگر کمکی کرده باشیم: @Admine_ham 📍 رسانه به‌علاوه‌هم 🔴 قرارگاه ربّیون رو دنبال کنید 👇👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3
ذخیره‌ی انرژی 📝 خانم محققیان سمت مصلی می‌رفتم و فکر می‌کردم، نمازجمعه؟ از من؟ بعید است. از من که آفتاب برایم سَم است و حتی برای پهن کردن لباس‌های سفید، روی بند حیاط جلوی آفتاب نباید بروم؟ حالا در بحبوحه‌ی جنگ و تهدید، تحت سلطنت خورشید خرداد ماه، کف خیابان بودم و خبری از سایه و خُنکی پیدا نمی‌شد. بطری آب را روی چادر مشکی خالی کردم. عینک دودی را به صورت چسباندم و تصمیم گرفتم حرف نزنم، نخندم، شعار ندهم و خلاصه هیچ عکس‌العملی نداشته باشم تا انرژی ذخیره کنم و فشار مغزم بالا نرود. به خیابان اصلی رسيدم. برای یافتن سایه، خیابان را رصد کردم. توی پیاده‌رو، پشت کرکره‌ی پایین آمده‌ی مغازه‌ای سایه دیدم. سریع سجاده‌ام را همانجا پهن کردم. چشمم را بستم و شروع کردم به تنفس عمیق. از صدای همزمان گریه‌ی دو نوزاد چشمانم بی‌اراده باز شد. زنی کنارم زیرانداز پهن می‌کرد و نوزادهای دوقلویش، در کالسکه اووَ اووَ می‌کردند. سرشان را نوازش کردم. موهایشان مثل پر جوجه نرم و نازک بود. ساکت شدند. یکدفعه آب سردی با فشار روی سر و صورتم پاشید‌ه شد. بلند پرسیدم: "چی بود؟" مادر دوقلوها به جلو اشاره کرد. پیرزنی، چادر گل‌دارش را دور کمر بسته بود و با شیلنگ به مردم آب می‌پاشید. بیخیال ذخیره‌ی انرژی شدم. برایش دست تکان دادم و بلند خندیدم. جمعیت متراکم می‌شد، صف‌های نماز شکل می‌گرفت و صدای مرگ بر آمریکا از هر طرف می‌آمد. مرد کفن‌پوشی با یک بغل پرچم سه رنگ ایران، پشت وانتی رفت و فریاد زد: "پرچم نذری! پرچم نذری!" جمعیت برای گرفتن پرچم، دور وانت جمع شد. مادر دوقلوها سَر کج کرد و به پرچم‌ها خیره ماند. گفتم: "شما کنار بچه‌ها باشید، می‌رم براتون پرچم می‌گیرم." از سایه و مکان امنم بیرون رفتم. زیر برق آفتاب در صف پرچم نذری ایستادم‌ و آرام زمزمه کردم: "مرگ بر آمریکا" حلقه‌ی جمعیت بلند جوابم داد: "مرگ بر آمریکااا" خون در رگ‌هایم جوشید، آفتاب و فشار مغزی از یادم رفت، محکم‌تر شعار دادم: "مرگ بر آمریکااا" جمعیت بلندتر جواب داد. دستم را دراز کردم. پرچم گرفتم و مثل کاپ قهرمانی در آسمان بالا بردم، تکان دادم و فریاد زدم: "مرگ بر اسرائیییل" 🔴 قرارگاه ربّیون رو دنبال کنید 👇👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3
سنگری دارم که نامش خانه است هستی من حفظ این کاشانه است پشت سنگر چای را دم کرده ام من خبرها را کمی کم کرده ام دور کردم خانه را از اضطراب خوانده ام با بچه ها هر شب کتاب در هیاهو و صدا از روبرو میروم آرام و میگیرم وضو کودکم بالا رود بر دوش من افسرِ آینده در آغوش من بوی عطر قورمه سبزی شد بلند سنگرم را دور کردم از گزند روزها گل های من سرزنده اند دشمنان کشورم بازنده اند می‌دهد آزارشان لبخند ما روسری ها می‌شود سربند ما مادری را دوست دارم مثل نور گرم هستم، عاشق و سنگ صبور کودکم بر دامن سبزم پرید پرچم زیبای ایران را کشید دخترم بازی کند در جانماز شکر می‌گویم خدا را در نماز عشق و ایمان غصه را سرکوب کرد حال فرزندان من را خوب کرد زندگی جاری ست در میدان جنگ میزنم هر روز بر این خانه رنگ جنگ تحمیلی نشان ضعف نیست حاضر میدان بزمِ رزم کیست؟ درس مادر بودنم را خوانده ام پای این سنگر تماما مانده ام دست هایم روبه سوی آسمان میهنم تا آخرش زیبا بمان...🌱 📍 رسانه به‌علاوه‌هم 🔴 قرارگاه ربّیون رو دنبال کنید 👇👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3
استاد عابدینیتوانایی خاص زنان در جنگ‌های شناختی;.mp3
زمان: حجم: 3.22M
توانایی خاص زنان در جنگ شناختی 🔖در میدان‌های سخت جنگ شناختی، این زن‌ها هستند که با زبان دل، مفهوم جهاد را برای کودکشان لالایی می‌کنند. با واژه‌هایی ساده، مفاهیمی پیچیده را می‌سازند و بی‌آنکه شعار بدهند، در قلب نسل فردا، نور حقیقت را می‌کارند زن‌ها، سربازان خاموش نبرد ادراک‌اند 📍 رسانه به‌علاوه‌هم 🔴 قرارگاه جنگی ربّیون 👇👇 🌐 Eitaa.com/joinchat/2996569282C1bd0bc1bd3