eitaa logo
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
443 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
345 ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
و داستان عِشْق در دمِشْق به سَر رسید... 🏴 #شهادت‌رقیه‌خاتون‌
ارمنی بود و ارمنی زاده، ظرف خالی گرفت در دستش آمد و توی صف نذری گفت: السلام علیک یا دردانه پچ پچی دور او براه افتاد، عده ای خنده ، عده ای مبهوت زیر لب دختری غضب میکرد: مردک ارمنی دیوانه! سرخود را گرفت پایین تر، بغض تلخی گرفت جانش را: من محب حسین و اولادش... آشنایم نه اینکه بیگانه صف دلواپسی جلو می رفت، ارمنی در دلش چه غوغا بود روضه خوان از رقیه بانو خواند، از سه ساله میانه ویرانه توی حال خودش پریشان بود، فکر بیماری پسر در سر ناگهان مردی از سر صف گفت: شد تمام و نمانده یک دانه! همه رفتند و ارمنی آمد، باقسم با گلایه و اصرار زد عقب هرکسی جلوآمد، رفت با گریه آشپزخانه یک نگاهی به دیگ خالی کرد، گفت:باشد قبول آقاجان من همانم ک دیگران گفتند، مردک ارمنی دیوانه! پای خود راگذاشت درکوچه، دلخورازخویش و ازندامت ها دست رد خورد بود بر قلبش، رفت خانه چه ناامیدانه! وسط دسته ظهر عاشورا، پسری با صلیب بر گردن ناگهان ویلچرش زمین افتاد و پسر روی پاش،مردانه... السلام علیک یادردانه....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
را خواهی بسنجی عهد و ایمانش بسنج؛ آنکه پای دین خود جان می‌دهد؛ است. 🌷🌷 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
🌹 یڪی از بچه‌ها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر محمود شڪسته بود و داشت خون می‌آمد . با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه . چون خودم رو بی‌تقصیر می‌دونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم . دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون ! این برخورد از صد تا سیلی برام سخت‌تر بود ! در حالی ڪه دلم می‌سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن ، همونطور ڪه می‌خندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت رو شڪستم ، تو حتی نگاه نڪردی ببینی ڪار ڪی بوده ! همونطور ڪه خون‌ها رو پاڪ می‌ڪرد ، گفت : این جا ڪردستانه ، از این خون‌ها باید ریخته بشه ، این ڪه چیزی نیست . چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه می‌گفت : بمیر ، می‌مردم .
| امام زمانم! …🍃 …هرکسی دل به کسی داده در این شهر …ما که غیر از تو نداریم چه باید بکنیم ؟...💔 🍃 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷استوری اختصاصی شهید بزرگوار مهدی باکری 🌹 با خاطره ای کوتاه ✍ و مداحی زیبا (سلام ما به کربلای ایران) 👇 همسر شهید باکری فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا تعریف می کند : « روزی در حالی که آقا مهدی ، از خانه بیرون می رفت به او گفتم : چیزهایی را که لازم داریم بخر . گفت : بنویس . خواستم با خودکاری که در جیبش بود بنویسم ، با شتاب و هراس گفت : مال بیت المال است و استفاده شخصی از آن ممنوع است و حتی اجازه نداد چند کلمه با آن بنویسم .»
*زیارت وادی رحمت با پای پیاده* پای پیاده رفته بود گلزار شهدای وادی رحمت و برگشته بود. گفتم چرا پیاده؟ نگفتی بچه ای، جانواری می آید سراغت؟ وادی رحمت آن روزها خیلی از شهر دور بود و برای بچه ای به سن او خطرناک. دعوایش کردم، گفت مادر من همه جا پیاده می روم، شما نگران نباشید. دوستانش چیزهایی لو داده بودند. گفتم چرا؟ من به تو پول نمی دهم؟ گفت چرا، ولی جمعشان می کنم برای جبهه. از حرفهایم شرمنده شدم. آنقدر که وقتی خواست برود جبهه اجازه دادم، وقتی دوست داشت چرا مانعش می شدم. رفت و یک دل سیر جبهه ماند. چیزی حدود بیست سال. بعد که برگشت یک راست رفت گلزار شهدای وادی رحمت. گفنم جعفر این بار دیگه لازم نیست پای پیاده بیایی، پول نداری نداشته باش، این همه دوست و آشنا داری که تو را روی دوششان دارند می آورند، رسیدن به خیر مادر. خاطره از: مادر شهید جعفر جهانی (تبریز، آذربایجان شرقی) @refigh_shahid1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#story غمِ عالم به دل, یعنی همین لحظات، که همه رفته‌اند؛ و جامانده تویی... #گُـمـنـٰامـ_نِـوِشـتـ @refigh_shahid1