eitaa logo
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
432 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
345 ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از اول معلوم بود شهید میشود هرچه قدر از اخلاقش بگویم کم گفته ام.خیلی اخلاق خوبی داشت سعی میکرد دل کسی را نشکند یکبار ندیدم اسم یک بزرگتر را صدا بزندبه همه همیشه خاله وعمو می گفت حتی به برادرش هم می گفت:«مهدی !آدم به بزرگتر احترام می گذارد خاله وعموجان می گوید به آنها»همین الانش هم همسایه ها می آیند خانه امان ناراحت می شوند می گویند:«ما از او ذره ای ناراحت نشده ایم هیچ وقت مارا ناراحت نکرده»همیشه سعی میکرد دل همه را به دست بیاورد.
سفره را که پهن می کردم کمی غذا نخورده بود که زود میگفت:«دستت درد نکنه»می گفتم:«خب کمی هم بخور محمد رضا»میگفت:«غذا اندازه دارد، زیاد بخوری شیطان به قلبت رخنه میکند،شیطان وسوسه ات می کند،همیشه باید چشمت پشت غذا باشد نباید سیر شوی.» -  - تا نمازش را نخوانده بود غذایش را نمی خورد مخصوصا ماه رمضان که میشد اول نمازش را میخواند بعد روزه اش را باز میکرد میگفتم:«گناه  می شودمحمد رضا» می گفت:«نمی شود، یک خرما میخورم نمازم را که خواندم بعد می آیم سر سفره» می رفت یکی از نمازهایش را میخواند و می آمد کمی غذا میخوردو بعد می رفت نماز بعدی اش را میخواند» -  - می دیدی دوشنبه ها وچهارشنبه ها روزه می گرفت،می گفتم:«مامان جان تو که روزه ی قضا نداری؟!» می گفت:«عیبی ندارد ذخیره ی آن دنیا می شود» -  من حتی یکبار هم به او تذکر ندادم که نمازت را بخوان ،به سن تکلیف نرسیده وظیفه اش را میدانست نمازش را هم میخواند ،روزه اش را هم می گرفت و مسجدش را هم میرفت،به دستورات خدا همیشه عمل می کرد. -  صبح ها حدود ساعت4-5 از خواب بیدار می شد نماز شب میخواند، دعای عهدو زیارت عاشورایش را میخواند از بچگی همین طور بود من خودم تعجب میکردم. نماز صبحش را که میخواند بعد میگفت:«مادر جان اگر اجازه بدهید من بروم محل کار»همیشه پشت سرش آیت الکرسی میخواندم می گفت:«مامان می دانید، همین آیت الکرسی های شما مرا زنده نگه داشته» وقتی می رفت پیرانشهر، میگفتم:« خیلی نگرانت می شوم» میگفت:«نگران نباش،شما که آیت الکرسی میخوانی می آید به من می رسد» -  - سعی میکرد از نماز جمعه ودعای ندبه نماند همیشه هم ما وبرادرش را تشویق میکرد میگفت:«من باشم یا نباشم شما حتما بروید سنگر را خالی نگذارید.»همیشه تشویق میکرد بروم مسجد وجلسه قرآن وپایگاه. می گفت:« در خانه بی کار نشین»
- علاقه اش نسبت به کتاب خیلی زیاد بود همه جور کتاب مطالعه می کرد مخصوصا نهج البلاغه وکتاب های شهید مطهری را خیلی میخواند همیشه هم برادرش را تشویق می کرد برای مطالعه میگفت:«داداش هر وقت بیکار شدی کتاب را نگذار زمین سعی کن بیشتر مطالعه کنی» -  به حضرت آقا خیلی علاقه داشت آنقدر که حدو اندازه نداشت. موقعی که میخواست به سوریه اعزام شود گفتم:«محمد رضا این بار نرو بمان بعد از محرم وصفر می روی»گفت:«نه مادرجان اصلا نمی شود لیست مدافعان حرم را که خدمت حضرت آقا می رسانند حضرت آقا میبیند نیروهایش کم است ناراحت می شود قلب حضرت به درد می آید اصلا من این کار را نمی کنم. -  حتی زمانی که مسئله ازدواجش را مطرح کردم گفت:«من اگر ازدواج کنم با کسی ازدواج می کنم که مهریه اش 14 سکه باشد»گفتم:« اخر آن زمان نیست که کسی این را قبول نمی کند» گفت:«نه دیگر اگر اینطور است من هم نمیخواهم»
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
آخرین مداحی..چند روز قبل از اعزام.. خجالت میکشم که من..سرم رو تنمِ حسین..😔 رفیق_شهیدم😭
نــام : سعید نـام خـانوادگـی : علیزاده نـام پـدر : علی اصغر تـاریخ تـولـد : ۱۳۶۸/۰۲/۱۲ مـحل تـولـد : دامغان سـن : ۲۶ سال دیـن و مـذهب : اسلام شیعه وضـعیت تاهل : مجرد شـغل : پاسدار مـلّیـت : ایرانی دسـته اعـزامـی : تیپ ۱۲ قائم (عج) مسئولیت نظـامی : از نیروهای اطلاعات و عملیات درجـه نظـامی : اطـلاعاتی مـوجود نـیست تـحصیـلات : فارغ التحصیل از دانشگاه افسری امام حسین
🌹جـزئیات شـهادت🌹 تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۴/۱۱/۱۲ کـشور شـهادت : سوریه مـحل شـهادت : سوریه- شمال حلب عـملیـات : آزاد سازی شهرک های نبل و الزهرا نـحوه شـهادت : اصابت گلوله به سینه و پا
⚫️اطـلاعات مـزار⚫️ مـحل مـزار : گلزار شهدای شهر دامغان وضـعیت پـیکر : مـشـخـص موقـعیت مـزاردر گـلزار شـهدا قـطعـه : مدافعان حرم ردیـف : اطلاعاتی موجود نیست شـماره : اطلاعاتی موجود نیست